eitaa logo
جان و جهان
500 دنبال‌کننده
789 عکس
35 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
نسکافه‌ام تمام شده و فقط اسپرسو داریم که اذیتم می‌کند. نیاز به انرژی دارم. دو روز است وسط کارتن سیگار و موزم. زیر باد تند کولر. تندتند روزنامه می‌پیچم و شُرشُر عرق می‌ریزم. مضطربم. دوست دارم همه کارها همین امروز تمام بشود. همین امشب اثاث ببریم و نهایتا تا فردا شب همه‌چیز جای خودش باشد. محال است؛ می‌دانم. نگرانم. اسپرسو نخورده، قلبم تپش دارد و نفسم تنگ است. وسط این بدوبدو کار کردن‌ها هر پلاستیک حباب‌داری زیر دستم آمده نشستم همه‌اش را ترکاندم. می‌دانم نگرانی‌ام از انتخابات است. دکمه خاموش تلویزیون را می‌زنم. کتاب صوتی گورهای بی‌سنگ گوش می‌کنم و چسب پنج‌سانتی را می‌بُرم. سعی می‌کنم ذهنم همه‌جوره منحرف شود. حواسم پرت باشد و به یک شب تا صبح انتظار پیش‌ِ رو فکر نکنم. تازه دارم حسابی غرق اسباب‌کشی می‌شوم؛ مثلا غصه می‌خورم که چرا خواهری ندارم کمک‌حالم باشد. به غربت‌نشینی بدوبیراه می‌گویم و به صاحب‌خانه. جوش کارهای خانه جدید را می‌زنم. اوضاع بهتر شده. به خودم می‌گویم «همینه! آفرین همین فرمون برو جلو!» راضی‌ام که وسط ظهر داغ تابستانی سرم را کردم زیر برف. پارسال روزنامه‌های استفاده شده‌ای که هنوز می‌شد ازشان کار کشید را دور نینداختم. دارم روزنامه‌های مچاله را باز می‌کنم که چشمم می‌خورد به این یکی. اولش می‌خواهم به رو نیاورم و همه چیز عادی جلوه کند. نمی‌شود. نمی‌توانم. با همه توانم دوباره مچاله‌اش می‌کنم. نفسم تنگ می‌شود. ✍ادامه در بخش دوم؛