✍بخش دوم؛
پرنده خیالم بال میگشاید، به سالهای دور میرسد. دستی به موهای خرگوشیام میکشم:
- مامان، برام ازین لیوانا میخری؟ ببین چه جالبه، جمع میشه!
مادرم لبخند میزند، از همان لبخندها که باور دارم خدا سالها و ساعتها برای طراحیاش وقت گذاشته.
- آره مامانجان قشنگه اما ببین اینجا چی نوشتیم، دفتر، مداد، پاککن، اما لیوان ننوشتیم که، لیوان مامانجون خریده برات.
نگاهم ریز میشود روی لبهای مادرم.
- کدوم لیوان؟!
- همون که کوچولوئه، روش عکس گل داره.
گرهِ نشسته در پیشانیام محکمتر میشود.
- من ازین لیوانا میخوام!
- باشه مامانجان، اگه این لیوانو برداریم، یه دفتر کم میشهها!
و من خوب میدانستم، آن یک دفتر از لیست خرید مادرم کم نمیشود.
#سمیه_جهانیان
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan