#غربت
#روایت_دهم
_ بسیاری از متنهایی که در کانال جان و جهان، با نظم و ترتیب پشت سر هم مینشینند، حاصل قلم زدن مادرانی هستند که در گروهی به نام «مداد مادرانه» دور هم جمع شدهاند و مشقِ نوشتن میکنند.
یکی از سرنخهایی که اخیراً اهالی مداد درباره آن نوشتهاند، از این قرار بوده: «روایت زندگی در غربت»
#قاب_عکسی_در_غربت
تو را قاب کردهام.
درست در ۲۱ سالگیات،
میان این چارچوب بیروح نشستهای اما با دیدنت جان میگیرم. تو روح میبخشی به زندگیام، با آن لبخند دلنشینت...
من سالهای پیش برای خودم، یک تکه از تو را، یک قاب از لبخندت را و تمام خاطرات کودکیام را توی کولهی سفرم برداشته بودم.
با تو تمام شبهای تبدار دلتنگیام را شریک بودهام.
به غریبی رفتن و غربت چشیدن یعنی همین قدم به قدم فاصله تا تو...
من غریبترین انسان در غربت خویشم!
همیشه میان چشمهی چشمهایم، یک ابرِ وَرَم کردهی بارور شده بودم.
در تمامی این سالها
میان تمامی روزهایم...
برای تویی که تا ابد یک روضه مجسم در میان قاب شدهای، ثمرهی تمامی این سالهای دور از خانهی پدری برای من قلبیست بزرگ، به بزرگی حجم تمامی دلتنگیهای هر روزم.
من جان میدهم برای طی کردن این مسیر هزار کیلومتری، برای لمس سنگی که در آغوشت گرفته.
همانجا که دردهایم وا میدهند، ابرهایم میگریند و از بند دنیا رها میشوم...
در زمین پدری، جایی که غربت هیچ رد و سایهای ندارد.
#رضوان_رحیمی
#شهید_حجتالله_رحیمی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan