eitaa logo
جان و جهان
497 دنبال‌کننده
792 عکس
35 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم؛ این یک سال و سال‌های پیش از آن هم گذشت و هرسال دل بی‌قرار من بی‌قرارتر می‌شود. هرسال نزدیک اربعین، پیام‌های گروه‌های مادرانه را با دلی پرغصه می‌خوانم. پیام‌ها همگی حول این محور است که با حضور بچه‌ها در سنین مختلف چه تمهیداتی برای زیارت بهتر داشته باشیم؟ از کدام مسیرها برویم؟ برای موکب‌دارها چه هدیه‌ای همراهمان ببریم؟ چطور کوله روح را از گوهرهای این سفر پر کنیم؟ و... حالا دیگر ۱۰ سالی از آن موقع که مردهای فامیل می‌گفتند: «اربعین، جای زن و بچه نیست» گذشته و خیلی‌ از مادرها رفته‌اند و یک‌پا متخصص سفر اربعین با بچه شده‌اند! من اما هرسال فقط تماشا می‌کنم، می‌سوزم و می‌سازم و امید دارم سکّان‌دار کشتی نجات، نیم‌نگاهی به اشک‌های مادر و همسری کند که با پای پیاده زیارت اربعین نرفته، اما دلش در مشّایه جا مانده است... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
بخش دوم؛ پدر این‌طور برای‌مان تعریف کرد: «جایی که ایستاده بودیم کاملا مشرف به اراضی اشغالی بود. به تصویربردار گفتم جلوتر بریم تا زمینه‌ی تصویر، سربازان نظامیِ تا بُنِ دندان مسلّح اسرائیلی باشند. از ماشین پیاده شدیم و پا به پای راننده و راه‌بلدمون که لبنانی بود، کمی جلو رفتیم. سربازها تا دیدند داریم به سمت دیوار مرزی می‌ریم، تحرکاتی انجام دادند و حالت دفاعی گرفتند. ما دونفر بی‌توجه به سمت جلو حرکت می‌کردیم. من به خیال خودم فکر می‌کردم تصویربردار پشت سرمه. سرباز حالت تهاجمی گرفت و پشت تفنگ به حالت شلیک کردن نشست. وقتی دید مصمم جلو می‌ریم، یک تیر هوایی هم شلیک کرد. یه لحظه صدای تصویربردار رو شنیدم که داد می‌زد: «حاجی نرو میزنن.» برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم. ندیدمش! پشت تپه‌ای پناه گرفته بود. هرچی گفتم بیا جرات ندارند بزنند، قبول نکرد. آخرش هم گفت شما بچه‌های جنگید، ما از این دل‌ها نداریم!!! و در نهایت به یک گزارش خشک و خالی با پس‌زمینه‌ی خاک و تپه رضایت دادیم.» ناراحت بود! از دست جوان هیئتی و عاشق امام حسین(ع) که همراهیش نکرده بود، و در اوج بود از دیدن جوان مسیحی که قبل برگشتن، چند سنگ هم سمت اراضی اشغالی پرتاب کرده بود. در کسری از ثانیه ذهنم همه‌ی این وقایع را مرور کرد. با خودم فکر کردم اگر الان بابا همراه گروه مستندساز برنامه‌ی ثریا بود، چقدر خوشحال می‌شد از دیدن این جوان‌های هیئتی... دوباره «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین» را همراهشان کردم و با تمام وجودم از خود حضرت (عج) خواستم تا سربازانش را، در هر لباسی که به اسلام خدمت می‌کنند، حفظ کند. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan