eitaa logo
جان و جهان
497 دنبال‌کننده
792 عکس
35 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
_از همان زمان که یکی بوده و یکی نبوده، آدم‌ها دلبسته قصه‌ها بوده‌اند. قصه‌های کوتاه، قصه‌های بلند، و بعدترها داستان و رمان و روایت. آدمیزاد با قصه‌ها زندگی می‌کند. هدیه عیدانه ما به شما جان و جهانی‌ها، یک داستان دنباله‌دار است که بر اساس واقعیت نوشته شده. هر روز، «مادری تنها به زایش نیست» را در کانال دنبال کنید. _ در خانه‌ که باز شد، لاله از توی راهرو به طرفم دوید و سرش را روی سینه‌ام گذاشت. به خودم چسباندمش. زیر لب گفت: «مامان دلم برات تنگ شده بود.» صورت رنگ پریده‌اش را نگاه کردم. پای چشم‌هایش گود رفته بود و وزن کم کرده بود. چشم‌های درشت و مژه‌های بلندش را نشاند وسط نگاهم و پرسید: «مامان رفتی دکتر؟ چی گفت؟» آب دهانم را با درد از گلو پایین فرستادم و گفتم: «حالا بیا بریم تو، بعد بهت می‌گم.» سینی چای رو از عمه گرفتم و نشستم. لاله، پهلو به پهلویم نشسته و آرنجش را روی پایم گذاشته بود. رو به عمه کردم و گفتم: «لاله باید غذا و داروهاشو کامل بخوره‌. امروز دکتر هم همینو گفت.» عمه، نوکِ قند را توی استکانِ چای فرو برد: «منم بهش میگم. مادر غذاتو کامل نخوری خودت ضرر می‌کنی. اما گوش نمی‌ده‌.» النگوهایی که برایش خریده بودم را از کیفم در آوردم و کف دستش گذاشتم. لاله از کنارم بلند شد و دوزانو روبه‌رویم نشست: «مامان، اینا مال منه؟» بله برای شماست به شرطی که حرف مامان‌بزرگ‌ رو گوش بدی. ✍ادامه در بخش دوم؛