#روایت_عهد_مشترک
_ اخیرا مجموعه مادرانه یک اردوی تشکیلاتی خانوادگی برای فعالانش برگزار کرده. اردویی با حضور حدود ۴۵ خانواده در اردوگاهی ساده و کمامکانات در بابلسر. اردویی که خود مامانها و باباها و حتی نوجوانها، همهی برنامهریزی، تدارکات و پشتیبانیاش را انجام دادند؛ از تهیه لوازم آشپزی تا خرید گوسفند زنده تا آوردن یک کیلو نخود برسد تا بازی گروهی با بچهها و نظافت سرویسها و ... . همه خود را میزبان اردویی میدانستند که قرار بود طی آن، مادران حاضر، با هم آشنا و همافق شوند و برای رقم زدن اتفاقات تشکیلاتی بهتر و جاندارتر در شهر و منطقهشان، کولهبار بینش، دانش و انگیزه جمع کنند.
خاطرهی زیر، مربوط به همین اردوست._
#موجیم_که_آسودگی_ما_عدم_ماست
امان از جلساتی که بدون در نظر گرفتن تغییرات جوّی و تحت هر شرایطی برگزار میشد.
لطفی به ما کرده بودند و اینبار جلسه در منتهیالیه غربی اردوگاه، در سوئیتی چند اتاقه برگزار میشد، اما برای رسیدن به این مکان رویایی انگار باید از بستر رودخانهای میگذشتیم، بدون چتری و حتی چکمهای.
باران شدت گرفته بود ولی چون استاد جلسه رسیده بود، چارهای نداشتیم مسافتی را برویم تا به گعدهی قواعد کار تشکیلاتی برسیم.
هر کدام از مادرها برای عبور از این تنگه با فرزند کوچکش، تدبیری به خرج میداد؛ یکی نوزاد خوابیده در کریر را پتو اندود کرده بود و دیگری با پلاستیکی بزرگ، پانچویی ساخته بود و طفل چندماهه را در زیر آن از گزند سیلی که از آسمان میبارید، حفظ کرده بود.
✍ادامه در بخش دوم؛