eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
532 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل فرفره می‌چرخیدم و خانه را سر و سامان می‌دادم، اگر زنده برنگردم باید برای میهمان‌داری آماده‌ باشد. گل‌ها را آب دادم، طفلک‌ها در شلوغی رفت و آمدها تشنه نمانند. لباس‌های شسته را روی بند رخت پهن کردم. ظرف‌های داخل ماشین‌ظرفشویی را توی کابینت گذاشتم و خیالم راحت شد. دیروز تولد پسرم را گرفتم و عکس خانوادگی‌مان را برای مادربزرگ‌ها فرستادم. در همین رفت و آمدها پسرکم را بغل می‌کردم و تمام تنش را می‌بوسیدم؛ هر بار به خدا می‌سپردمش. هیچ‌وقت این‌قدر برای رفتن مطمئن نبودم. وصیتم را هم به حکم عقل نوشتم اما دلم نیامد برای مادرم بفرستم، گذاشتمش کنار شناسنامه‌هایمان. وحید پرچم فلسطین را روی دوش پسر سه ساله‌مان انداخت و سوار ماشین شدیم. در مسیر حواسم به بقیه‌ی ماشین‌ها بود. دیدن شوق توی چشم سرنشینان، جانی به جانم اضافه می‌کرد. ✍ادامه در بخش دوم؛