#همراهِ_همیشگی!_دست_از_سرم_بردار!
نمیدانم چه کارش کنم!
هر کاری میتوانستم کردم بازهم از یک سوراخ سنبهای راهی پیدا میکند و میآید.
یک اشتباهی کردم و سفارش غذایی را در این آشپزخانه ثبت کردم.
کی؟
آن موقع که کیسهی معدهام پشت حلقم ایستاده بود و منتظر کوچکترین محرکی بود برای خالی کردن محتویاتش به روح و روان و خانه و زندگیام. همان موقع که فسقلکی توی دلم خزیده بود و صبح و شبم را یکی کرده بود. مجبور بودم. کسی را در این شهر نداشتم که پیالهای آش یا کمی سیرابی برای بهبود اوضاع و رفع گرسنگی دستم بدهد. یا زنجبیل تازهای را روی لیمویی چیزی رنده کند و بچپاند توی دستگاه گوارش سرکشم تا اندکی رام شود.
دو سال گذشته اما اثر محرکش را قاب کرده چسبانده تنگ سینهام.
هر پیامکش عوقی میشود که میخواهد معدهام را دوباره هل بدهد سمت حلق و دهانم. تمام آن حالتهای خاطره شده را گردی میکند و میپاشد به سراسر وجودم.
اگر نخواهم در خاطراتم هم ببینمت چه کنم آماتا؟!
#سیده_لیلا_هاشمی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan