eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
به بشقاب‌های روی سفره نگاه می‌کنم. کنار بشقاب دخترک مواد لازانیا که از ورقه‌هایش جدا کرده، توی ذوقم می‌زند. قاشق‌ها و بشقاب‌ها را روی هم می‌گذارم: «بچه‌های غزه دارن از گرسنگی می‌میرن اونوقت بچه‌ی ما اینجوری برا غذا خوردن ناز می‌کنه.» روی صحبتم با همسرم بود که سرش در گوشی بود و غرغرهای زیرلبی‌ام را نمی‌شنید، اما نرگس غرغرهایم را به مکالمه تبدیل کرد: «واقعی میگی؟ غزه واقعیه؟» مواد گوشه‌ی بشقاب‌ها را یک‌جا کردم و گفتم: «بله واقعیه!» بچه آن‌قدر در این مدت فقط اسم و شعاری از غزه شنیده که دیگر برایش قصه شده! - خب پس چرا نمی‌ریم بهشون غذا بدیم؟ - چون نمی‌تونیم. - خب با هواپیما بریم. ظرف‌ها را توی ظرفشویی گذاشتم: «نمیشه! با هواپیما هم بخوایم بریم کمکشون، اسرائیل می‌زنه! با تفنگ، با بمب!» - چقدر اسرائیل بده! - آره خیلی بده! برای فرار از سوال و جواب‌هایی که می‌توانست تا یک ساعت با یک محتوا ولی کلمات متفاوت ادامه یابد، رو به همسرم گفتم: «فردا میری جلسه‌ت رو؟» دخترک حواسش پی جورچین پخش‌شده روی زمین رفت. خواهر کوچکش روی جورچین‌ها چنبره زده بود و داشت به من و پدرش التماس می‌کرد که برویم کمکش. حالش را نداشتم و گفتم: «بابا کمکت می‌کنه.» ✍ادامه در بخش دوم؛