#حکایت_شب
📌"مبارزه با نفس" خاطره ای از شهید "حسین معزغلامی"
میخواستم برم اصفهان،زنگ زدم به داداش حسین،گفتم: چیزی لازم داری برات بیارم؟؟
گفت: گز درجه یک بیار.گفتم چشم داداش.
تو اصفهان رفتم تو فروشگاه که محصولاتش درجه یک بود گفتم: یه بسته گز درجه یک میخام با بیشترین درصد پسته.
خریداری کردم ،زنگ زدم به حسین آقا وگفتم: داداش برات بالاترین درصد رو گرفتم
گفت: نه من گز صد درصد پسته میخام.
دوباره برگشتم فروشگاه،گفتم: جناب من گز صد در صد پسته میخام.
خندید و گفت: هرکس ازت گز صد درصد خواسته باهات شوخی کنه گز صد درصد پسته خب میشه پسته خالی!
اومدم تهران با ذوق و شوق بردم براش تعریف کردم کلی خندید و گفت: اولا من باهات شوخی کردم، دوما یاد بگیر برا هرکسی هرکاری میکنی به بهترین شکل انجام بده.
بعد گفت: من این گز رونمیخورم
گفتم: چرا؟؟؟
گفت: چون این خواسته نفسم بوده...
🔹️ موقع نماز بسته گز را برد مسجد و توزیع کرد.
راوی:خواهر شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
#یادشهداباصلوات
@jarchy0273