#اطلاعیه
#نماز_جمعه
#حدیث
💠#پیامبر_اکرم (صلى الله علیه و آله):
هر کسی از روى ایمان و به حساب خداوند در #نماز_جمعه شرکت کند ، اعمالش را از نو آغاز کرده است (خداوند به پاداش آن، گناهانش را بیامرزد و نامه عمل جدیدى برایش باز کند)
منبع: کتاب من لا یحضره الفقیه
🔹نماز عبادی_سیاسی جمعه این هفته مورخ ۱۰ مردادماه ۱۴۰۴ با یادبود هفتم صفر شهادت #امام_حسن_مجتبی (ع) و روز بزرگداشت #سلمان_فارسی (محمدی) به امامت حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدعلی مهدی نژاد، امام جمعه بخش بسطام در مصلای نماز جمعه امامزاده ابوالقاسم ابن موسی الکاظم (ع) و در جوار مزار مطهر شهدای گرانقدر برگزار می شود.
🔸از عموم مردم شریف و ولایتمدار،خواهران و برادران گرامی بویژه نوجوانان و جوانان عزیز دعوت می شود در نماز جمعه این هفته به صورت حداکثری و پرشور شرکت فرمایند.
🇮🇷#ایران_حسین_تا_ابد_پیروز_است
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
نوزادان صاحب کارت ملی میشوند
🔹رئیس سازمان ثبت احوال: صدور کارت ملی برای نوزادان در دستور کار قرار دارد و مراحل قانونی آن در وزارت کشور طی شده و منتظر تصویب نهایی در دولت است.
🔹کارت ملی نوزادان بر اساس گروههای سنی به ۳ مرحله تقسیم میشود: تولد تا ۶ سالگی، ۶ تا ۱۵ سال و ۱۵ سال به بالا. این تقسیمبندی به دلیل ورودنکردن رسمی نوزادان به عرصهٔ اجتماعی تا ۶ سالگی انجام شده است.
🔹همزمان با صدور کارت ملی نوزاد، شناسنامهٔ الکترونیکی نیز برای آنان صادر خواهد شد. در مرحلهٔ بعد، افراد زیر ۱۵ سال و سپس افراد بالای ۱۵ سال نیز تحت پوشش شناسنامه الکترونیکی قرار میگیرند.
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
صفحه اصلی روبیکای جارچی 👇👇
https://rubika.ir/jarchyO273
صفحه اصلی جارچی استان👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/72941759C00117502d8
هدایت شده از جارچی شاهرود
ثبتنام خودروهای وارداتی از شنبه
🔹مدیر طرح واردات خودروی وزارت صمت: متقاضیان تا سهشنبه (۱۴ مرداد) فرصت دارند با وکالتی کردن حساب خود و مسدود کردن ۵۰۰ میلیون تومان نزد بانکهای عامل، ثبتنام کنند.
🔹۳۵ نوع خودرو از شنبه ۱۱ مرداد در سامانه Salecars.ir عرضه میشود.
🔹در این طرح فروش، شروط پلاک فعال و نداشتن سابقه خرید از شرکتهای خودرویی حذف شده است.
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
🚨هشدار پلیس فتا درباره کلاهبرداری با ترفند اینترنت رایگان از زائران اربعین
🔻پلیس فتا باتوجه به نزدیک شدن ایام اربعین به زائران هشدار داد: به نقاط اتصال وایفای ناشناس و رایگان اعتماد نکنند و از اتصال به شبکههای اینترنتی که توسط اپراتورهای معتبر و یا مکانهای رسمی ارائه میشوند، اطمینان حاصل کنند.
💡مشتاقان پیادهروی اربعین فقط به اطلاعیههای ستاد مرکزی اربعین و شرایط تعیین شده توسط سازمان حج و زیارت در سامانه سماح استناد و از توجه به شایعات بیپایه و اساس و اخبار منابع غیررسمی در کانالها و گروههای شبکههای اجتماعی اجتناب کنند.
🔸زائران باید از نرمافزارهای امنیتی معتبر برای حفاظت از دستگاههای خود استفاده کرده و همواره نرمافزارها و سیستم عاملهای گوشی خود را به روزرسانی کنند. این کار میتواند به جلوگیری از نفوذ بدافزارها و حفظ امنیت اطلاعات شخصی کمک کند.
☎️عموم مردم میتوانند در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک مراتب را از طریق مرکز امداد و فوریتهای سایبری پلیس فتا با شماره ۰۹۶۳۸۰ پیگیری و مشاوره لازم را دریافت کنند.
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
آماده انتقال سهمیه سوخت به کارت بانکی هستیم
🔹مدیرعامل شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران با تبیین آخرین وضعیت انتقال سهمیه سوخت به کارت بانکی گفت: شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران در صورت تهیه و تدوین آییننامه اجرایی این طرح از سوی هیئت وزیران، اقدامهای اجرایی را انجام میدهد.
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
مقایسه منوی یک رستوران از مرداد ۱۴۰۳ تا مرداد ۱۴۰۴ و رشد ۷۰ تا ۱۰۰ درصدی قیمتها
صفحه اصلی جارچی شاهرود 👇
@jarchy0273
🔖 #تیم فوتسال متین مجن شاهرود قهرمان رده سنی زیر ۱۵سال مسابقات فوتسال استان سمنان شد و به عنوان نماینده استان در مسابقات فوتسال مناطق کشور راه یافت.
✍️ روابط عمومی اداره ورزش و جوانان شهرستان شاهرود
صفحه اصلی ایتای جارچی 👇
@jarchy0273
صفحه اصلی روبیکای جارچی 👇👇
https://rubika.ir/jarchyO273
صفحه اصلی جارچی استان👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/72941759C00117502d8
هدایت شده از جارچی استان سمنان
🔖 #تیم فوتبال کیا شاهرود قهرمان رده سنی زیر ۲۱ سال مسابقات فوتبال استان سمنان شد و به عنوان نماینده استان در مسابقات فوتبال مناطق کشور راه یافت.
┈
✍️ روابط عمومی اداره ورزش و جوانان شهرستان شاهرود
اخبارریزودرشت استان درجارچی 👇
https://eitaa.com/joinchat/72941759C00117502d8
هدایت شده از جارچی استان سمنان
گروه بندی مناطق ونواحی (6).pdf
حجم:
570.3K
گروه بندی قطعی برق مناطق ونواحی شهرستانهای استان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/72941759C00117502d8
هدایت شده از جارچی استان سمنان
جداول خاموشی احتمالی شهرستان های شاهرود ، میامی ، دامغان و شهر بسطام
⚡️از همشهریان گرامی تقاضا می شود در طول بازه دو ساعته اعلام شده ، احتمال اعمال خاموشی را مد نظر قرار دهند.
[Valayar]Valayar - Bazi [SevilMusic].mp3
زمان:
حجم:
9.14M
🎶 رویاتو میبافی
🗣️ والایار
@jarchy0273
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#دلباخته
#قسمت_نودوچهار
ترسیده بودم و مثل گنجشکی بی پناه گوشه ای پر پر میزدم خانم بزرگ لبخند پیروزمندانه ای میزد و دست به کمـر وسط اتاق ایستاده بود به بدنش پیچ و تابی داد وگفت:از قدیم گفتن جای آینه بالای بخاریِ،جای گیوه جلوی در!از هموناولشم جات توی عمارت نبود خوب خودت جایگاهتو فهمیدی و پا به فـرار گذاشتی.با این حرف اقام دوباره سعی کرد به سمتم حمله ور بشه و داد میزد بی آبروم کـردی دختر چطور توی روستا سر بلند کنمو بگم دخترم،زنِ خان از عمارتش فرار کرده بیچارت میکنم دختره ی بی حـیا.باشنیدن این حرف ها اشک میریختم و هق هق میکردم.عزیز همونطور که گریه میکرد جهانو از توی بغـلم گرفت و سعی کرد آرومش کنه.حس و حالِ بدی فضارو پرکرده بود جمال بی حرکت ایستاده بود و حرفی نمیزد فقط سعی میکرد آقامو آروم کنه.جمال حتی نگاهمم نمیکرد انگار دیگه منو حتی لایق نگاه خودش نمیدونست.ازاینکه همه منو مقـصر میدونستن و سرزنشم میکردن حالم بد شده بود.هیچکس حتی ازم نپرسید که چی بهت گذشت که این تصمیمو گرفتی.خانم بزرگ جهانو از توی بغـل عزیز بیرون کشید و محـکم توی بغل گرفت و گفت نمیزارم یادگار جمشیدم زیر دست همچین مادری بزرگ بشه و رفت سمت در با گریه خودمو به زور بلند کردم و به سختی تونستم روی خود پـاهام بایستم.دویدم سمت خانم بزرگ و داد زدم:بچمو بهم برگردون بچمو کجا میبری؟خانم بزرگ بدون توجه به من با قدم هایی تند از اتاق رفت بیرون.هرچی گریه کردم و التماس کردم جهانو ازم دور کـردن و نذاشتن دوباره توی بغـلم بگیرمش.با بیرون رفتن خانم بزرگ جمال هم رفت سمت در قبل از بیرون رفتن برگشت سمتِ من و با ناراحتی نگاهم کرد و گفت:میگم خطبه ی طلاق رو بخوانن کاغذ طلاق رو برات میفرستم از اون به بعدم فقط هفته ای یکبار میتونی بیاری پسرت رو ببینی.گریه امونمو بریده بود وبغضِ سنگینِ توی گلوم راه نفسمو بسته بود.خدایا این چه مصیبتی بود که به سرم اومد.میزدم توی صورتم و میگفتم جهانمو نبرین پشت سر ماشینشون دویدم اما خیلی دیر شده بود.صدای جهان توی گوشم بود وداغ دلم روتازه میکرد وسط حیاط نشستم وسرمو بین دستام گرفتم و زار میزدم خدایا همه چیزمو ازم گرفتی،شوهرمو، زندگیمو،حالا هم پسرمو پاره ی تــنمو.بقیه هم پا به پای من اشک میریختن آقام سرزنشم میکرد و منو مایه ی بی آبروییش میدونست.کاش میفهمید چه روزایی رو گذروندم و چه چیزایی توی دلمه که هیچکس حتی سرسوزنی ازش نمیدونه.اقام سرشو تکون میداد و با چشم هایی که از عـصبانیت سرخ شده بود خونه ی مریم و هاشمو ترککرد.من باعث همه ی این بدبختیا شده بودم.من دل همه رو به درد اورده بودم سرمو بالا اوردم و گفتم:خدایا جونمو بگیر اما عزیزانمو اینطور غصه دار نکن.درحال گریه کردن بودم که لحظه ای چشمم به خدمتکارِ خونه ی مریم و هاشم افتاد.زنی جوان و سبزه رو بود که سرشو پایین انداخته بود و داشت زیرچشمی به من نگاه میکرد.تنها کسی که این چندروزه اخیر توی خونه ی هاشم و مریم رفت و آمد میکرد همین زن بود.فقط این خدمتکار بود که میتونست خبرِ پنهان شدن من توی خونه ی مریم و هاشم رو به عمارت ببره.همونطور که نگاهش میکردم از جام بلند شدم و رفتم سمتش.متوجه من شد و با تررس نگاهم میکرد حرکاتش و رفتارش پراز تررس و نگرانی بود.دستاشو به هم گره کـرده بود و زیرچشمی بهم نگاه میکرد.نزدیکش شدم و دستموگذاشتم زیرچونه اش وسرشو بالا اوردم همه باتعجب بمن نگاه میکردن.حتما فکر میکردن دیوونه ای چیزی شدم اما من دیوونه نشده بودم.مطمئن بودم اوندختر خبرِ اینجا بودن منو به عمارت رسونده.اینقدر به مریم و هاشم اعتماد داشتم که حتی لحظه ای فکرم سمت اونا نرفت فقط این زن بود که توی این خونه بهش اعتماد نداشتم.تا قبل ازاین اصلا متوجهش نبودم و حتی به ذهنم هم خطـور نکرد یه خدمتکار بتونه منو بفروشه وهمه چیزو خراب کنه.سرشو بالا آوردم و گفتم:حتما پول خوبی بابت خبرکشی میگیری مگه نه؟چشماش دو دومیزد وبه لکنت افتاده بود.منمن کنان گفت؛چه خبرکـشی خانم؟دستمو به قفسه سینه اش کوبیدم ومحـکم هلش دادم وگفتم.میدونم باهات چیکار کنم خبرکـشِ خدانشناس.به گریه افتاده بود و میدونست که دیگه انکار کردن بی فایدست باگریه گفت:غلط کردم خانم منواز کار بیکار نکنین.خانم بزرگ منو مجبور به خبر بردن میکرد حالا فهمیدم همه ی آتـیش ها از گور کی بلند میشه مریم داد زد وسایلتو جمع کن و از این خونه برو،زنیکه ی نمک نشناس.حیف خوبیایی که ما به تو وخانوادت کردیم.خدمتکار التماس میکرد ومریم که حالا فهمیده بود خانم بزرگ ازهمه چیزِ خونه اش خبر داره داد میزد؛من خدمتکار نمیخوام فقط برو.مثل دیوونه ها توی حیاط راه میرفتم و انقدر از دوری جهان گریه کرده بودم اشکام خشک شده بود.
ادامه دارد...
@jarchy0273