✔️ امروز بعد از کلاس، سوارِ ماشین که شدم، کتابی به پُشت روی صندلی عقب بود. میدانستم راننده به شعر و ادبیات علاقه دارد؛ پس برداشتم و روی جلد را خواندم: #کلیات_سعدی.
راننده گفت: انتخاب کن و بخوان!
...این #غزل، روزیمان شد:
از صومعه رَختَم به خَرابات بَرآرید
گَرد از مَن و سَجّادهی طامات برآرید
تا خلوتیانِ سَحَر از خواب درآیند
مستانِ صَبوحی به مُناجات برآرید
آنان که ریاضتکَش و سَجّاده نشینند
گو هَمچو مَلَک سَر به سَماوات برآرید
در باغِ اَمَل شاخِ عبادت بِنِشانید
وز بحرِ عمل دُرِّ مُکافات برآرید
رو مُلکِ دو عالم به مِیِ یِکشَبِه بِفروش
گو زُهد چِهِل ساله به هَیهات برآرید
تا گَردِ ریا گُم شَوَد از دامنِ #سعدی
رَختَش همه در آبِ خرابات برآرید
@jargeh
ای رایحهی باران
در دفترِ شعرِ من
از عطرِ تُو مجنون شد
مضمونِ غزلهایم
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
ای رایحهی باران در دفترِ شعرِ من از عطرِ تُو مجنون شد مضمونِ غزلهایم @jargeh
تنهایی - اسحاق انوار.mp3
3.74M
🎼
🔊 ...تا که بگیرد نَفَسَم بوی تُو
🎙️ #اسحاق_انور
@jargeh
دریا نبودم امّا توفان سرشتِ من بود
گردابِ خویش گشتن در سرنوشتِ من بود
چون موجِ در تَلاطُم در وَرطه زنده بودن
هم سرنوشتِ من بود هم درسرشتِ من بود
تَعلیق اگرچه سخت است امّا گُریختَم من
از خویشتن که با خود برزخ بهشتِ من بود
تنها نه خود در افلاک بر خاک هم همیشه
از میوههای ممنوع، عصیان خورشتِ من بود
ناچار ساختم با هر دو که عقل و عشقم
چون پَرّو پای طاووس زیبا و زشتِ من بود
جُز سرنوشتِ مَحتوم در وی ندیدم، آری
در پیری و جوانی آیینه خشتِ من بود
خونَم اگر نَبارید، شعرِ تَری نَرویید
در دیمزارِ عُمرم این کار و کشت من بود
#حسین_منزوی
@jargeh