#پاراگراف_شروع
«پس از دو هفته غیبت برگشتهام. کسان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ، سکونت گزیده اند. خیال میکردم مرا مانند مسیح انتظار میکشند اما اشتباه میکردم. ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ داشت با من به تفرعن صحبت میکرد و مرا پیش خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شده اند پول قرض کنند و نیز به نظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز میکرد...»
#قمارباز
📝فئودور داستایوفسکی
@jaryaniha
«چه آرزوی شورانگیزی ست!
تملّک قیمتی ترین کتاب خطی جهان
ورق زدنش،
دست به آن کشیدن،
و همین نوازش ساده
که زیر نگاهم لبخند بزنی…»
#معروفی
@jaryaniha
#مکاتب_ادبی
«مکتبهای ادبی جهان»
📚ناتوراليسم
«ناتوراليسم از نظر لغوي به معناي اعتقاد به طبيعت و عوالم طبيعي است.
دراين مکتب ادبي که تقريباً در اواسط قرن نوزده توسط کساني چون: «ويليام فالکنر»، «اميل زولا»، «گئي دوموپاسان» و... دراروپا و... بوجود آمد، اصل، تشريح مو به مو و دقيق طبيعت است.»
@jaryaniha
#پاراگراف_شروع
«چنین گویند که ملکی از ملوک آل ساسان سلطان جزایر هند و چین بود و دو پسر دلیر و دانشمند داشت: یکی را شهرباز و دیگری را شاهزمان گفتندی. شهرباز که برادر مهتر بود، به داد و دلیری جهان بگرفت و شاهزمان پادشاهی سمرقند داشت و هر دو بیست سال در مقرّ سلطنت خود به شادی گذاشتند...»
#هزار و یک شب
📝عبداللطیف طسوجی
@jaryaniha
«چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند.»
#حضرت_حافظ
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
دیروز با بنده خدایی از بازاری رد می شدیم. قصد خرید نداشتیم. حتی اگر قصد خرید هم داشتیم در آن لحظه جیبمان اجازه نمی داد. 😅
همانطور که می رفتیم و هر کس در فکر خودش غرق بود، بنده خدا گفت: «خدا رو شکر که این همه نعمت هست.»
راستش را بخواهید جمله اش را فهمیدم اما نفهمیدم در مورد کدام نعمت صحبت می کند. 🤔
سوالم را از نگاهم گرفت و دوباره با اشاره به ردیف مغازه ها از میوه و قصابی و کافه و الکتریکی، گفت: «همینکه هست خدا رو شکر»
دوستدار شکرش شدم یکهو! 🥰
شاید من همیشه فکر می کردم نعمت باید توی مشت من باشد و برای من باشد تا شکر کنم.
اما او برای چه شکر می کرد؟ برای اینکه هست، و دیگر مهم نیست که چه کسی بر می دارد.
توی فکرم هنوز 🤔
خدایا من هم می توانم چنین کسی توی دم و دستگاه تو باشم؟
که بتوانم فارغ از خودم موضع گیری کنم... .
بگذریم!
سنگینش نکنیم😉
فقط؛
شکرش را دوست داشتم... 💗
✍️مریم درانی
@jaryaniha
#عکس_نوشت
#جوانه
می شود با عذرخواهی شیشه ها را جمع کرد؟!
خرده های قلبِ مجنون مرا چون قبل کرد؟!
می شود بعد جدال و روی گردانی ز من
کار خود را با ببخش جانا نگردانی تو سرد؟!
من به اجبار زمان با چسب زخم مانوسم و
اختیار تو مرا مجبور کرده است زین نبرد.
✍🏻مطهره ناطق .
@jaryaniha