eitaa logo
•|🍃جوانان مهدوی🍃|•
329 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
521 ویدیو
18 فایل
خادم کانال: @karbalaymanAli # کپیِ مطالب آزاد .. به شرطِ صلوات 🍃✨
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم از قسمت های جدید رمان تقدیم نگاه گرم و زیباتون🤗
جهت ارتباط با نویسنده و ارائه نظراتتون به این آی دی پیام بدید. @Miss_salim
صدای السلام علیک یا ابا عبدالله(ع) طنین انداخت تو همه‌ی خونه و من بی اختیار دستم رو با احترام گذاشتم روی سینه‌م و با ادامه‌ی سلام زمزمه کردم این زمزمه عاشقی رو که برام پر از حرمت بود. نفهمیدم کی اشکهام روی گونه هام سر خوردن، انگار این روزها حوصله نداشتن توی چشمهام بمونن و حتی اسم امیرعلی براشون بهترین بهونه بود. دوباره داشت یادم میاومد هر ساله، موقع زمزمه‌ی همین دعا چه قدر آرزو میکردم امیرعلی رو که حالا مال من بود؛ ولی نبود. زانوهام رو بـغـل کردم و سرم رو روشون گذاشتم و با خودم فکر کردم یعنی اون روز باید به حرف امیرعلی گوش میکردم؟ تصویر اون روزها داشت توی ذهنم دوباره جون میگرفت و قلبم مهر تایید میزد که در اشتباه نکردم. برام مثل یه خواب گذشت، یه خواب شیرین که با شیرینی قبولیم توی دانشگاه یکی شده بود. نمیدونم مامان بود یا بابا که خواستگاری که همیشه تو رویاهام بود رو مطرح کرد. هر چی که بود قلب من اینقدر داشت با کوبشش شادی میکرد که از یاد صورتم، سرخ و سفید شدن بره. جلسه اولیه خواستگاری طبق رسم و رسوم انجام شد و اون شب کسی از من و امیرعلی نظر نخواست، انگار اومدن امیرعلی به خواستگاری و جواب مثبت من برای اومدنشون مهر تایید بود به همه چیز که همه چی همون شب انجام شد، حتی بله برون. نمیدونم کی بود که یادش اومد باید من و امیرعلی هم قبل از تصمیمات بقیه با هم حرف بزنیم، شاید هم پیشنهاد خود امیرعلی بود که منصرفم کنه؛ چون من که مطمئن بودم اگه نظرم رو هم نپرسن من راضیم به رسیدن آرزوی چندین و چند ساله‌م. یه روز صبح قرار شد من و امیرعلی با هم حرف بزنیم؛ ولی کمی خنده دار به نظر میرسید وقتی قرار عقدکنون واسه هفته‌ی بعد گذاشته شده بود! چه استرسی داشتم، تو شهرستان کویری ما رسم نبود که عروس شب خواستگاری چای ببره و باید سنگین و رنگین فقط یه سلام بکنه و تا آخر هم تو اتاقش بمونه؛ اما اون روز مامان سینی چای رو داده بود دست من چون خواستگاری نبود و عمه آشنا. چه خوشحال بودم مثل فیلم‌ها و قصه ها دستهام نمیلرزه. عمه با دیدنم کلی قربون صدقه‌م رفته بود و من چه لپهام گل انداخته بود؛ چون عمه امروز فقط مامان امیرعلی بود. امیرعلی با یه تشکر ساده چاییش رو برداشت؛ اما عمه مهلتش نداد برای خوردن و بلندش کرد و دنبال من اومد تا توی پذیرایی با هم صحبت کنیم. سرم رو پایین انداخته بودم، همیشه نزدیک بودن به امیرعلی ضربان قلبم رو بالا میبرد و حالا بدتر هم شده بودم. دستها و پاهام انگار تو سطل یخ فرو رفته بودن و برای آروم کردن خودم دستهام رو که زیر چادر رنگیم پنهون کرده بودم، به هم فشار میدادم، شک نداشتم که الان انگشتهام بیرنگ و سفید شده. -ببینید محیا خانوم... لحن آرومش باعث ریختن قلبم شد و سرم پایین تر اومد و چسبید به قفسه‌ی سینهم. ادامه دارد...☺️ کپی با ذکر سه صلوات @raieheh
🥰 🌸 فواید شکر گذاری🌸 🦋 نزدیکی خالق و مخلوق با شکرگزاری🦋 به جهت یادآور شدن نعمت‌های الهی، محبت انسان به سوی خدا بیشتر شده و باعث ایجاد رابطه ایی قوی تر نسبت به قبل خواهد شد. 💗 که در انتها با این رابطه‌ی خالق و مخلوقی، فرد احساس قدرت بیشتری برای روبه‌رو شدن با مشکلات زندگی دارد.😊❤️ کاملا واضح است که،زنده کردن حس شکرگزارى و قدردانى در خود در برابر نعمتهاى خدا تنها براى این است که طبق فرمان فطرت در برابر بخشنده نعمت، خضوع کنند، او را بشناسند و فرمانش را به جان و دل بپذیرند و به این وسیله هدایت و تربیت شوند، که در نتیجه سود شکرگزاری به سود خود انسان ها خواهد بود.🌼🌼 لطفا اگر شکر گذاری هاتون رو ارسال میکنید لطف کنید 10 تارو باهم ارسال کنید 🦋 شکر گذاری یادتون نره ❤️😇 @raieheh
به زور دهن باز کردم. -بفرمایین امیر علی نفسش رو فوت کرد و من با خودم فکر کردم با تمام استرسی که موقع اومدنش تو چشمهاش دیده بودم، چه خوب که آرومه. -میتونم راحت حرف بزنم؟ فقط سر تکون دادم و سعی کردم نگاهش نکنم، نمیخواستم نگاهم حکم بی حیایی بگیره. خیلی بیمقدمه گفت: -میشه جواب منفی بدی؟ برای چند ثانیه حتی کوبش قلبم هم ایستاد و سریع نگاهم چرخید روی امیرعلی که فکر میکردم شوخی میکنه، ولی نگاه جدیش قلبم رو از جا کند و بهت زده گفتم: -متوجه منظورتون نمیشم؟! کلافگی از چشمهاش میبارید. -ببین محیا... مکث کرد و این بار نگاهش مستقیم چشمهام رو نشونه رفت. -وقتی میگم محیا، بی پسوند، ناراحت که نمیشی؟ به نشونه‌ی منفی سر تکون دادم، چه حرفی؟! از خدام بود و اگر امیرعلی میدونست با این محیا گفتنش بدون خانومی که همیشه جلوی بقیه بهم میگه، چه آشوبی توی قلبم به پا کرده، دیگه نمیپرسید ناراحت میشم یا نه. آروم گفت: خوبه. باز هم با کلافگی دست کشید به موهای معمولی و مرتبش که نه بهشون ژل میزد و نه واکس مو، ساده بود و ساده و من چه دلم رفته بود برای این سادگی که این روزها دیگه خریدار نداشت. -ببین محیا، راستش من فکر می کردم همون شب اول به من و تو فرصت حرف زدن بدن؛ ولی متاسفانه همه چی زود جلو رفت و من انتظارش رو نداشتم. می دونی من اصلا قصد ازدواج ندارم. امیدوارم فکر اشتباه نکنی، نه فقط تو بلکه هیچ‌وقت و هیچ‌کس دیگه رو نمی خوام شریک زندگیم بکنم و اگر اومدم فقط به اصرار مامان و بابا بود که خیلی هم دوستت دارن. دیگه حالا قلبم تند نمیزد و انگار داشت از کار می‌ایستاد. پریدم وسط حرفش. -الان من باید چیکار کنم؟ من هیچی از حرفهاتون نمیفهمم. ادامه دارد...☺️ کپی با ذکر سه صلوات @raieheh
🥰 🦋 شکرگزاری و قانون جذب🦋 وقتی ما آگاهانه بر روی نعمت های زندگی خود توجه و تمرکزمی کنیم ذهن ما هم به شدت به دنبال فراهم کردن نعمت های بیشتری در زندگی برای ما می گردد زیرا به هر چیزی که در جهان هستی توجه و تمرکز کنیم دقیقا همان چیزها را در زندگی ما بیشتر وبیشتر می شود. 😍 اگر توجه ما بر روی توانگری و ثروت باشد ثروت ما روز به روز بیشتر وبیشتر می شود واگر توجه ما بر روی فقر باشد روز به روز فقیرتر می شویم. جمله معروفی ست که می گوید اگر قدر هرچه را ندانی و آن را خار بشماری، از دستش خواهی داد.❌ این عین حقیقت است. و برعکس آن هرچه را که دوست بدارید و قدرشناس باشید مسلماً بهتر از آن و بیشتر از آن به شما داده خواهد شد. 😊❤️اگر این مسأله را به عنوان یک قانون پذیرفتید پس از این پس بابت هر چه که دارید از خود و خدای خود سپاسگزار باشید.🤲🤲 شکر گذاری یادتون نره 😇💗 @raieheh
💎 امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ابلیس ملعون هفت آسمان را درمی نوردید. وقتی عیسی زاده شد، او از ورود به سه آسمان بازداشته شد و تنها چهار آسمان را طی می‌کرد. چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله زاده شد، او از هر هفت آسمان بازداشته شد و همه شیاطین به تیر ستارگان رانده شدند. در آن دم قریشیان گفتند: این هنگام قیامتی است که می‌شنیدیم اهل کتاب درباره اش سخن می‌گفتند. عمرو بن امیه که از ماهرترین کاهنان اهل جاهلیت بود، گفت: بنگرید به ستارگانی که مردم با آن‌ها راه می‌جویند و اوقات زمستان و تابستان را از آن‌ها می‌شناسند، اگر آن‌ها پرتاب شوند همه چیز نابود می‌شود، و اگر آن‌ها بر جا ماندند و ستارگان دیگر پرتاب شدند، رویدادی در راه است. صبح روزی که پیامبر صلّی الله علیه و آله زاده شد، همه بتان سرنگون شدند و در آن شب ایوان کسرا به لرزه افتاد و چهارده کنگره از آن فرو ریخت، دریاچه ساوه خشکید و از بیابان سماوه آب جوشید، آتشکده فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود، خاموش شد و موبد موبدان در آن شب خواب دید شتری تنومند که اسبهایی اصیل را به افسار کشیده، دجله را شکافت و به سرزمین آنان راه یافت، طاق کاخ کسری از وسط شکافت و دجله در آن جاری شد، شب هنگام نوری از سوی حجاز تابید و تا مشرق پرتو افکند، تخت همه پادشاهان دنیا وارون شد و پادشاهان همه لال شدند و در آن روز هیچ سخن نگفتند، علم کاهنان از کار افتاد و سحر ساحران باطل شد و هر کاهنی در عرب از شیطانِ همراه خود پوشیده شد، قریشیان در میان عرب عظمت یافتند و آل الله نام گرفتند. امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: آنان آل الله نامیده شدند زیرا در بیت الله الحرام خانه داشتند. آمنه گفت: به خدا سوگند وقتی پسرم به زمین رسید، دست هایش را بر زمین گذاشت و سر سوی آسمان فراز کرد و به آسمان نگریست. آن گاه از من نوری بیرون آمد که همه جا را روشن کرد و شنیدم که صدایی در میان آن نور می‌گفت: تو سرور همه مردم را زاییده ای، او را محمد بنام. عبدالمطّلب آمد تا او را ببیند حال آن که سخنان مادرش به گوش او رسیده بود. او را گرفت و در دامان خود گذاشت و گفت: ستایش از برای خداوندی است که این پسر خوب را که در گهواره سرور همه پسران است، به من عطا فرمود. سپس حضرت را به ارکان کعبه تعویذ کرد و اشعاری درباره ایشان سرود. ابلیس ملعون در میان شیاطین خود فریاد برآورد و آنان نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز تو را به وحشت انداخته ای سرور ما! گفت: وای بر شما! از سر شب آسمان و زمین را دگرگون می‌بینم، به حتم حادثه ای هنگفت در زمین روی داده که همانندش از زمان عروج عیسی بن مریم به بعد رخ نداده، بروید ببینید چه اتفاقی افتاده! آنان پراکنده شدند و سپس گرد آمدند و گفتند: چیزی نیافتیم. ابلیس ملعون گفت: این کار، کار خودم است. سپس سوی دنیا فرو رفت و چرخی زد تا به حرم رسید و حرم را در محافظت فرشتگان دید. خواست وارد حرم شود که بر سرش فریاد برآوردند. او بازگشت و سپس به شکل گنجشکی درآمد و از جانب حراء وارد شد. جبرئیل به او گفت: بازگرد خدا لعنتت کند! گفت: فقط یک سوال دارم ای جبرئیل! این چه اتفاقی است که از سر شب در زمین افتاده؟ جبرئیل فرمود: محمد زاده شده است. گفت: آیا مرا در او سهمی هست؟ فرمود: نه. گفت: در امتش چطور؟ فرمود: آری. گفت: راضی‌ام . 📖امالی صدوق،ص ۱۷۱ و ۱۷۲ 📖بحارالانوار،ج۱۵،ص۲۵۶،ح۹
|بسم الله الرحمن الرحیم |🍃
بی‌شک شهادت زیباترین کلمه در زندگی هرکسی میتواند باشد..:) 🍀بـه وقـتـ بـهـشـت🍀 🌸 @raieheh 🌸
گاهی زندگی یک آدم می‌شود معنی یک آیه گاهے نگاهش که می‌کنے انگار قرآن تفسیر می‌شود لبخند کہ می‌زند می‌شود خودِ آیہ اَشِدٰا عَلَی الْڪُفٰار رَحِمٰاءِ بَیْنَهُم 🍀به وقتِ نداشتنت.... حاج قاسم 🍀 🌸 @raieheh 🌸
قلـــب انسان همانند حوضی است ڪه چهار جویبار، همیشه آبشان در آن می ریزند... اگر آب چهار جـویبار پاڪ باشد، قلب انسان را پاڪ و زلال میڪنند اما اگر آب یڪی یا دو تا یا چهارتاے این جویبارها آلوده باشند قلب را هم آلوده میڪنند. جویباراول: چشم است جویبار دوم: گوش است جویبار سوم: زبان است جویبار چهارم: فڪرو ذهن @raieheh
🥰 آیا تا به حال به دوروبرتان نگاه کرده و چون جایی که زندگی می‌کنید خانه رویایی شما نیست یا ماشینی که می‌رانید آنطور که دوست دارید نیست احساس کمبود کرده‌اید؟🤔 به راحتی فراموش می‌کنیم که میلیاردها نفرد دیگر هستند که وضع‌شان به مراتب از ما بدتر است.💔 آنها بابت داشتن چیزهایی که شما دارید بسیار سپاسگزار خواهند بود.🦋 وقتی زندگی خودتان را با چنین افرادی مقایسه می‌کنید، شاید نتوانید کمکی به آنها بکنید، امّا حداقل بابت چیزهایی که دارید سپاسگزار خواهید بود.😊 شاید همه چیز نداشته باشید، امّا باید بپذیرید که موهبت‌های فروانی در اختیار دارید.☺️ شکر گذاری یادتون نره 😇❤️ @raieheh
🔸این وعده ی خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟! @raieheh
Sadegh Ahangaran & Hamid Ghorbani - Modafean Haram-1.mp3
4.55M
مرز ندارد عاشقی....💔 سوی دیارعاشقان رو به خدا میرویم التماس‌دعای فرج و شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ 📽با دیدن این کلیپ عاشق حجاب میشید 🎤استاد •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈• •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈• ⁉️خانم اقا نداره 🕊 💫@raiehe 🌱 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤هم‌ مداح‌ بود و هم‌ فرمانده. سفارش‌ کرده‌ بود روی‌ سنگ قبرش‌ بنویسند: یازهرا. 📎اینقدر رابطه‌اش‌ با حضرت زهرا قوی‌ بود که‌ مثل‌ بی‌بی شهید شد.😭 💣خمپاره‌ خورد به‌ سنگرش‌ و بچه‌ها‌‌ رفتند بالای‌ سرش‌ دیدند که‌ خمپاره‌ خورده ‌پهلوی‌ چپ‌ و بازوی‌ راستش.😱 ''شهید محمدرضا تورجی‌ زاده'' @raieheh 🌱 ♥️ 🍃
میگما… حواستوݩ هست دوماه‌دیگه‌میشھ یک‌سال؟!"(:💔" 🍁˙·٠•●🌸❤️🌸●•٠·˙🍁 حاج_قاسم شهید_زنده @raieheh 🌱 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤اینطوری‌بگو: ''ترامپ‌نه‌آمریکا''👌 گول‌نخوریم😎 باید‌استوری‌بشه😍 @raieheh 🌱 ♥️