⚠️ لوح | از قلم حکمت تا تفنگ رضاخان امام خامنه ای (مد ظله العالی): «شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضاشاه- مثلاً #علی_اصغر_حکمت -در قضیه #کشف_حجاب نقش استعماری ایفا کردند، رضاشاه تفنگ دستش بوده و اینها فکرمی‌ساختند و به او جهت‌گیری میدادند که تفنگ را کجا به کار ببرد.» ۹۶/۰۱/۰۸ حکمت ها و رضا خان ها همچنان مشغول کارند... #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby

قطعنامه را هم که امام قبول کردند بخاطر فشارها نبود. بخاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند... #قطعنامه #امام_خمینی @javane_enghelaby

رد می کنی شاید پس از زنگ دبستان طفل کلاس اولی را از خیابان شاید که دلداری دهی راننده ای را وقتی شکایت می کند از راهبندان می آوری تا کوپه کیف مادری را که ناتوان راهی شده سوی خراسان شاید صدامان کرده ای با نام کوچک در غربت یکریز شهری نامسلمان شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم که چای می ریزی برای ندبه خوانان گاهی می اندیشم در این سرما کجایی؟ شاید کنار آتش یک مرد چوپان شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم در زیر باران...زیر باران... زیر باران... اعظم سعادتمند #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @javane_enghelaby

📹 #برش_دیدار | امام خامنه ای(روحی فداه)، در دیدار ائمه جمعه: 🚨 جمهوری اسلامی دزدی دریایی #انگلیس_خبیث را بی‌جواب نمی‌گذارد. ۹۸/۴/۲۵ و ۳روز بعد، دزدان دریایی ملکه پاسخ خود را از نیروهای مؤمن نظام گرفتند. 😎💪 دوران بزن و در رو تمام شده... #آیت_الله_خامنه_ای #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby

ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید.) و تمام حرامها، (قابلِ) قصاص است. و (به طور کلّی) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّی کنید! و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)! و بدانید خدا با پرهیزکاران است! بقره،۱۹۴ #نفتکش_انگلیسی @javane_enghelaby

#دوران_بزن_و_دررو_تمام_شده اینجور نیست که بگید میزنیم و در میریم، نخیر! پاتون گیر خواهد افتاد و ما دنبال خواهیم کرد... #نفتکش_انگلیسی #آیت_الله_خامنه_ای @javane_enghelaby

تفاوت تفکر انقلابی و تفکر لیبرال آنجا مشخص می شود که: پیرمرد های غربگرا بعد از ۶ سال بی توجهی به تذکر دادن های رهبری و عاقبت تحریم شدن از طرف آمریکا هنوز هم چشم امیدشان به دست غربی هاست و نیرو های مؤمن نظام تنها سه روز بعد از فرمان امام، دشمن خبیث را با اقدام مقتدرانه سرجایش نشاندند و در ذهن دنیا برای همیشه یک نیروی قدرتمند و تسلیم ناپذیر باقی ماندند... جوان مؤمن انقلابی یعنی دست به قبضه اسلحه منتظر فرمان ولی ✌️ #نفتکش_انگلیسی #جوان_انقلابی #جوانان_مؤمن @javane_enghelaby

شریان‌های حیاتی جهان در کف ماست تنگه هرمز و دریای عمان در کف ماست پشت سر لشکر فرعون و مقابل دریاست ذره ای ترس به دل راه نده حق با ماست نیل اگر هست عصا در کف موسی هم هست مژده ان معی ربی آقا هم هست... #نفتکش #نفتکش_انگلیسی #ایران @javane_enghelaby

#برگ7⃣ #کتاب_خوانی #دشت_های_سوزان شب ششم خدمتکار او را به داخل آنان راهنمایی کرد. آیت الله جزایری روی تکه ای پوست نشسته بود و قرآن می خواند. مزعل وارد اتاق شد و بدون سلام در کریاس در نشست. آیت الله جزایری با آرامش کامل سر بلند کردو مزعل را دید. قرآن را بست و بوسید و کنار گذاشت. بعد رو به مزعل گفت: "خوش آمدید، بفرماییدا" مزعل گفت: "من فرصتی برای اختلاط ندارم. شما هم بهتر است در امور فيليه مداخله نکنید، رویه من با پدرم دو تاست." جزایری گفت: "خدا پدرت را بیامرزد، جوان! امور فيليه هم به صاحبش مربوط است، اما از امور مردم مسلمان نمی توان غافل بود." مزعل گفت: "معقول این است که شما به دین مردم بپردازید و دنیایشان را به ما واگذارید!" جزایری گفت: "وقتی شیخ المشایخ در دنیای مردم تفرق ایجاد می کند، يقين دینشان را هم به بازی می گیرد." مزعل نگاه خشماگینی به آیت الله جزایری انداخت و با آخرین اخطار بیرون رفت. "کاری نکنید که مثقال حرمتی که پدرم برای شما قائل بود، از میان برود." مزعل بیرون رفت و جلو در با خدمتکار روبرو شد که برایش شربت آورده بود. مزعل بی اعتنا از کنار او رد شد و از خانه بیرون رفت. وقتی به فيليه رسید، از برخورد با آیت الله جزایری چنان احساس خستگی کرد که گویی از شکار پلنگ برگشته و از پشتکوه تا کاخ پیاده آمده است. خوابید و وقتی بیدار شد که شب از نیمه گذشته بود و حالا باید تا صبح در تالار راه می رفت تا آفتاب بزند و او زبير را فرابخواند و فرمان بدهد تا وریده را به فیلیه بیاورد. آفتاب دیرتر از همیشه بالا آمد و زبیر راهی شوش شد و لباس زربفتی در طبق گذاشت و به صالح داد. "شیخ الشيوخ مایلند، دختر شیخ مرحوم در کمال شوکت و عزت وارد فيليه شوند." صالح لباس را گرفت و به یکی از زنان خود داد و زن لباس را برای وریده برد که از دیشب بیدار مانده بود و به گوشه ای خیره بود و لام تا کام حرف نمی زد. زن لباس را جلو وریده باز کرد، زنان دیگر با حسرت به لباس نگاه می کردند. لباس را جلو وریده گذاشت و جز مادر بقیه زنان از اتاق بیرون رفتند و در کنار زبیر و صالح و دیگران منتظر ماندند تا وریده لباس بپوشد و سوار بر اسب سفیدی از خانه بیرون بیاید. وريده لحظه ای رو به صالح برگشت، روبند را کنار زد و به برادر نگاه کرد. صالح شرمنده نگاهش را پایین انداخت. وریده حرکت کرد و زبیر و افرادش نیز به دنبال او حرکت کردند. یک باره زنان از روی بام ها کل کشیدند. اشک از چشمان مادر وریده جاری شد و به سرعت به خانه برگشت. در میان راه با حداد روبرو شدند که سوار بر اسب آرام حرکت می کرد و افسار کره اسبی را در دست داشت و به سمت خانه می رفت. حداد با دیدن وریده افسار کره اسب را رها کرد و به تندی به سمت آنها تاخت و جلو آن ها را گرفت. روبروی وریده ایستاد. وريده روبنده کنار زد و با اندوه به حداد نگاه کرد. حداد با لال بازی چیزهایی به وریده و زبیر گفت... ادامه دارد... @javane_enghelaby

ننگا به من این خانه شود لانه روباه پیر است و نکرده ست بجز حیله و نیرنگ گر دشمن این خاک شود گرگ شود شیر دندان بکند تیز نشانم بدهد چنگ گر یک وجب از خاک مرا چشم بدوزد تاوان بدهد خاکش فرسنگ به فرسنگ من زاده ایرانم و آزاده و آزاد بیگانه پرستیدن ننگ است مرا ننگ گیریم صبوری بکنم چند صباحی غیرت شمشیریست حاشا بزند زنگ... علی فردوسی 🎥اولین تصاویر از لحظه توقیف کشتی انگلیسی توسط دلاوران سپاه پاسداران 😎 #نفتکش_انگلیسی #ایران #غیرت @javane_enghelaby

📹 ببینید| امام خامنه ای ( حفظه الله): بعضی‌ها #جوانان را از #آینده ناامید میکنند، مراقبت کنند این یک منکر است #اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی @javane_enghelaby