🌻حال خوب رو از کسی بخواه که امکان نداره، تو هیچ شرایطی زیر قولش بزنه☺️
✨امروز و هر روزتون خدایی 🤗
#حس_خوب
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
3.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 خلاق باش 💟
🍒آلوچه یا آلبالو خشکه🍒
🧂 روش تهیه🌞
۱. مرحله شستن و تمیز کردن
۲. پختن با کمی آب، بعد چند دقیقه پختن
۳. در سینی نایلون پهن میکنیم و آلبالو روا در سینی میچینیم.
۴. مقداری نمک روی آلبالوها میپاشیم.
۵. در آفتاب قرار میدهیم تا آماده شوند.
۶. برای جلوگیری از خراب شدنشون در ظرف دربدار نگه میداریم.
😉هرچند بعید میدونم بعد از این مرحله به یخچال برسن😂
#خلاق_باش
#چهارشنبه_ها
#آلبالو_خشکه
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
9⃣ایمان بی عمل
[ضرب المثل میگه ایمان بیعمل به چه ماند به زنبور بیعسل🐝 🤦♂]
⚠️ مومن با غیر مومن چه فرقی دارند⁉️
اگر هر دو ظلم میکنند، ♨️
هر دو در مادیات تا خرخره غرق شدند، 💸 هر دو برای بیشتر نفس زدن و چند لقمه بیشتر خوردن فضا را متعفن کنند،🤢
و همه فضیلتها را زیر پا میگذارند،🐾
‼️ ‼️پس با هم چه فرقی دارند‼️ ‼️
آن یکی صاف میگوید من به خدا معتقد نیستم ❌
و دیگری مدعی است که به خدا معتقد است. این چه جور ایمانیست!⛔️
💢 ایمانی که فقط در قلب انسان باشد و در زبان و پا و اعضا و جوارح او منعکس نمیشود، به درد نمیخورد.👌
♻️ کسی که میگوید من به خدا مومن و معتقدم 👇
باید عملش با کسی که منکِر خداست، تفاوتی داشته باشد.💯
❇️ ایمانی مطلوب است که با عمل صالح همراه باشد.🤚
♻️ برگرفته از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
#منظومه_فکری_انقلاب
#جلسه۲
#ایمان_حقیقی
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #پشت_پرده_اینترنت چه خبر است؟!
🔺این اتفاق شُوکآور، واقعیست و در بروکسل اتفاق افتاده است!
🚨حواسمون به پستها و استوریها و پروفایلهامون باشه.😉
#سواد_رسانه
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
🌸شنیدی میگن وقت طلاست!؟ ولی من میگم از طلا هم با ارزش تره چون طلا رو از دست بدی باز امکان به دست آوردنش هست اما وقت هرگز!!😏
⏰قدر لحظه هاتو بدووون⏰
#تلنگر
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_85 سرم درد میکنه و این آهنگ تو مخی و سر و صدایی که دخترها
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_86
کنار عزیز نشستم و با دونههای برنج ور میرم.
عزیز نیمنگاهی به من میاندازه. زیر لب لاالهالاالله میگه و بعد ادامه میده: ریحانه جان، غذاتو بخور! میگم برای مامانت اینا هم یه قابلمه جدا بذارن وقتی میری خونه براشون ببری.
فشار بغض و ناراحتی، بهم اجازه گفتن حتی یک کلمه رو هم نمیده. بدون هیچ حرفی فقط سرم و تکون میدم.
برای اینکه خیال عزیز رو راحت کنم، یکی-دو قاشق دیگه از پلو میذارم دهنم و جویده-نجویده قورتشون میدم.
همه فکر و ذکرم پیش مامان اینا هست. الان که من اینجا دارم غذا میخورم، هانیه و مطهره دارن چیکار میکنن؟! حتما خیلی دوست داشتن اینجا باشن!
ما که حتی یه شکلات نذری رو از مدرسه تا خونه میآوردیم تا همه خانواده، شده به اندازه یه نصفه کشمش ازش بخورن، الان چطور خوشی و تفریح بدون حضور اونها رو تصور کنم؟!
وایستا ببینم! نکنه فکر کنن من دور از یادشون دارم اینجا خوش میگذرونم! نه امکان نداره همچین فکری کنن!
قاشق و چنگالم رو تو دیس استیل مقابلم میذارم و عقب میکشم.
کمکم غذاخوردن بقیه هم تموم میشه و با همکاری خانمهای فامیل، وضعیت مجلس در کمتر از ده دقیقه به حالت قبل از صرف شام برمیگرده.
...
موقع حنا گذاشتن همه چیز خیلی شیر تو شیر شد و تو مجلس جایی برای سوزن انداختن هم نبود.
من و ترانه و چند نفر دیگه از دخترهای فامیل، مثل اکثر اوقات امشب، تمام مراسم حنا رو از توی راهپله دیدیم.
دیگه چیزی تا پایان مراسم نمونده. خوشحالم که دارم به آرامش نزدیک میشم، چون تا چند دقیقه دیگه اینجا رو به سمت خونه ترک میکنیم.
...
به محض اینکه عمو ماشین رو تو حیاط خونه پارک میکنه، در رو باز میکنم و به سمت ساختمون پرواز میکنم.
زنگ میزنم. بدون اینکه کسی گوشی رو برداره، در باز میشه.
عمو اینا عقب موندن، اما ترجیح میدم با یه ببخشید سرسری، زودتر خودم رو به مامان اینا برسونم.
تا کفشهام رو درمیارم، در خونه هم باز میشه.
سلام میدم. اما هانیه با یه نگاه خنثی سلام سردی میده و بعدش هم در رو رها میکنه و میره! مشخصه ناراحته. حق داره، من هم بودم، ناراحت میشدم و بلکه شدیدتر از هانیه برخورد میکردم!
صدای عمو اینا رو که ظاهرا وارد راهپله شدن میشنوم. بیخیالشون میشم و میرم داخل.
کسی تو هال نیست؛ به نظرم شرایط خیلی طبیعی نیست!
مامان در حالی که مشغول مرتب کردن روسریش هست، با عجله از اتاق بیرون میاد.
سلام میدم؛ هنوز لب به گله باز نکردم که تذکر میده: هیس! بابا تازه خوابیده.
و بعد هم به استقبال عمو اینا میره.
به راهم ادامه میدم. اما نرسیده به اتاق، با چیزی که میبینم سر جام خشک میشم؛
بابا درحالی که سِرُم به دستش هست، روی زمین خوابیده.
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
آرزومه باهات همسایه شم... 😭
🥀 ۲ شب مانده تا ماه نوکری
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#محرم
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
خوب باش و نذار خوبیهای دنیا کمرنگ بشن❤️
#حس_خوب
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•