eitaa logo
اشعار آیینی جواز نوکری
898 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
32 فایل
کانال اصلی گروه فرهنگی جواز نوکری 👉 @javazenokari ادمین کانال اشعار آئینی جواز نوکری برای ارسال اشعار آئینی 👉 @HmH1395
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ شام غریبان غمش از لشگرش بزرگتر است خنجر از حنجرش بزرگتر است زینب از بس که داغ دید انگار خیلی از مادرش بزرگ تر است چه کند با علی اصغر که نیزه ها از سرش بزرگ تر است چه کند با علی اکبر که سرش از پیکرش بزرگ تر است هر قدر تیر حرمله دارد از سر اصغرش بزرگتر است اربا اربا…همین بگویم که اصغر از اکبرش بزرگ تر است خوش به حال کسی که از انگشت کمی انگشترش بزرگ تر است 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ شام غریبان ای كه به خشكی لبات دریا توسل می‌كنه موندم چه جوری داغتو دنیا تحمل می‌كنه سروی كه تنها شاهد این برگ‌ریزونه منم كوهی كه می‌خواد پاشه و دیگه نمی‌تونه منم گرم طوافن تا غروب سرنیزه‌ها دور سرت وقت نمازِ تیرها سجاده می‌شه پیكرت این موج كه روی تنت با گریه می‌ریزه منم زخمات لب وا می‌كنه هر بار بوسه می‌زنم تو كشته‌ی اشكی و من یک‌چشمه بارونم برات دیدم كه گریه می‌كنه گرگ بیابونم برات دیده میون موج خون دریای احساسم تو رو ای آشناتر از همه حق می‌دی نشناسم تو رو؟ زخمت بهم می‌گه بمون چشمت بهم می‌گه برو سنگم بیاد از آسمون تنها نمی‌ذارم تو رو با آه شونه می‌كنم زلف پریشون تو رو با اشک روشن می‌كنم شام غریبون تو رو 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) من از غم هجران گله دارم،تو نداري از شام كماكان گله دارم،تو نداري موي سر من سوخته و شانه ندارم از موي پريشان گله دارم،تو نداري من منتظر آمدن مرگ نشستم از سختي اين جان گله دارم،تو نداري پايم شده پر آبله از دست بيابان از خار مغيلان گله دارم،تو نداري هي ميزند و مي كشدم وحشي نامرد از زجر فراوان گله دارم،تو نداري سر رفته پدر حوصله ام كنج خرابه دلتنگم و هر آن گله دارم،تو نداري از بوي غذا ضعف گرفته بدنم را مهمانم و از نان گله دارم،تو نداري لعنت به يزيد و به شراب و به يهودي از هر سه بقرآن گله دارم،تو نداري… 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) پا برهنه در بیابان خار اذیت میکند سوز گرما بر تن تب دار اذیت میکند گاه ما را حرمله با نیزه اش هُل میدهد گاه ما را خولی بیمار اذیت میکند دختران فاطمه هستیم ما با عِفتیم حُجب ما را کوچه و بازار اذیت میکند عمه میگوید مسلمانیم ای قوم یهود صِحتش را این همه اِنکار اذیت میکند هر کسی که لحظه ای از پا بیفتد میزند زجر ملعون در سفر بسیار اذیت میکند زیر قیمت میفروشد معجرم را ساربان آه نرخ درهم و دینار اذیت میکند راس شش ماهه میان راه می افتد زمین حرف های تند نیزه دار اذیت میکند 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) غمت ویرانه کرده مامنم را آشیانم را هزاران بار حس کرده لبم بعد از تو جانم را من از تو آب می خواهم به وقت تشنگی اما به دست شمر خون پر می کند حجم دهانم را تو باید چاره ی زلف پریشانم کنی یا زجر؟؟ که می چرخاند هر شب بین دستش گیسوانم را نشد تا نشکند زیر هجوم تند شلاقش اگر افتاده دستم دور گردن استخوانم را… جهاز دخترانش جور شد هنگامه ی غارت همانی که به طعنه می دهد هر روز نانم را ندیدم چوب را اما صدایت قطع شد ناگاه نگاه عمه ام ٱورد سمت تو گمانم را ترک های لبت از زخم هایم بیشتر گشته چرا دادی به دست خیزران سهم لبانم را زکفر خیزران دندان سالم در دهانت نیست مپرس از من کجا گم کرده ام طرز بیانم را شراب از آیه های زخمی قرآن من جاریست چگونه در کفم امشب نگه دارم عنانم را سه سالی، امتحانی زندگی کردم به عشق تو بیا پس می دهم پیش تو امشب امتحانم را 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) آوردمت اینجا سر بابا به سختی اخر رسیدم من به تو اما به سختی این روزها خیلی سرت بابا شلوغ است آنقدر ها که می شوی پیدا به سختی گاهی به نیزه گاه در طشت طلایی یک شب بیا و بگذران با ما به سختی بوی غذای هر شب همسایه هامان آزار داده کودکانت را به سختی یادت می آید که چگونه می دویدم عمه عصایم می شود حالا به سختی چشمان من رو به سیاهی می رود حیف ای سرجدا می بینمت اینجا به سختی از آن شب زجرآور صحرای غربت بالا نمی آید نفس الا به سختی من گم شدم ای کاش پیدایم نمی کرد می لرزم از کابوس آن صحرا به سختی دور از نگاهت بی هوا با قصد کشتن تا پای جان میزد مرا بابا به سختی ما را به نام خارجی ها می شناسند بی زارم از این نامسلمانها به سختی از کوچه های سنگ دل های شامی در برده ام این جان زخمی را به سختی از بس سرم دستم دهانم درد دارد بی تاب رفتن گشته ام بی تاب سختی 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) پهلو گرفته است از اشک چشم سوخته دارو گرفته است سر با سر آمده او پیش پاش از مژه جارو گرفته است از نور در طبق انگار چشم بی‌رمقش سو گرفته است وقت قدم زدن قامت خمیده دست به زانو گرفته است مثل گل سری‌ست این لخته های خون که به گیسو گرفته است تقصیر زجر بود از چشم‌های عمه اگر رو گرفته است خورشید صورتش از زیر گونه تا سر ابرو گرفته است رد غلاف نیست انگار تازیانه به بازو گرفته است لب باز می‌کند کنج خرابه با پدرش خو گرفته است: قصه به سر رسید جانم به لب رسید که از تو خبر رسید طاقت ندارم و جز بوسه بر گلوی تو حاجت ندارم و می‌بوسمت ولی هدیه به غیر گریه برایت ندارم و من دختر تو ام اما به دختر تو شباهت ندارم و دیگر نشانه‌ای جز پنج خط سرخ به صورت ندارم و هی می‌خورم زمین مثل گذشته آن‌همه قدرت ندارم و چون مثل فاطمه است از این قد خمیده شکایت ندارم و دشنام می‌دهند با دختران شام رفاقت ندارم و( از شمر و حرمله از زجر انتظار محبت ندارم و از معجرم نپرس رغبت به صحبت از شب غارت ندارم و تو رفتی از برم از آن به بعد یک شب راحت ندارم و اذیت شدم ولی من نیتی به غیر شفاعت ندارم و می‌بوسمت پدر امشب به جان عمه مرا با خودت ببر می‌رفت قافله دورش پر از حرامی سرمست هلهله یک مرتبه بخند من قول می دهم نکنم از کسی گله این چشم های تار امشب برای دیدن تو گشته مسئله باید چه کار کرد با این همه کبودی و این قدر آبله باید از این به بعد با عمه ام نشسته بخوانیم نافله سیلی که جای خود مانده به گردنم رد انگشتر سلسله خوردم زمین شبی بین من و نگاه تو افتاد فاصله من فکر می‌کنم ظلمی که زجر کرده نکرده است حرمله دندان من شکست آیینه کلام پریشان من شکست 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) دنیا برای درک مقامش محقر است او بارگاه جلوه آیات کوثر است مریم ترین کنیز خدا در خرابه ها گریان ذبح تشنه ی خود مثل هاجر است ممسوس ذات حضرت پروردگار شد مستغرق صفات جمالی این سر است با مد آه او همه معراج میروند سیر و سلوک فاطمه ها، اشک محور است سیلی که خورد نرگس چشمش شهید شد اما هنوز چشم ترش نازپرور است چشم و چراغ قافله گم شد میان دشت شرح مصیبتش چقدر زجر آور است عمه بنفشه های تنش را شمرد و گفت با لاله های پیکر بابا برابر است بابا که گوشواره ی عرشی فاطمه است گریان گوشواره ی خونین دختر است بانی قتل حوریه، بازار شام شد بانی قتل حوریه، چوب ستمگر است حتی برای دفن تنش بوریا نبود تشییع پیکرش ز پدر بی ریا تر است 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم بر سرم تاج گلی از یاسِ شب‌بو داشتم دختر شامی !؛ نبین حالا تمامش سوخته تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟! زخم‌های صورتم با نیش‌خندت باز شد کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش روزگاری مثل تو؛ من هم النگو داشتم زل نزن در چشم‌های نیمه‌باز و سرخ من قبل از اینجا چشم‌هایی مثل آهو داشتم غارتش کن مثل مویم؛ شانه می‌خواهم چه کار ؟! آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم چشم‌هایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی مثل شب‌های گذشته دردِ پهلو داشتم عاقبت جای دوا؛ جام اجل را می‌خورم کاش، در ویرانه قدری نوش‌دارو داشتم 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) تویی زخمی ترین سر در میانِ این همه سرها امان از سنگها و چوبها و تیغ و خنجرها ز سنگ کوفی و شامی که می بارید از هر سو شکسته از شما سرها ، زِ زنهای حرم پرها به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها تنور خانۀ خولی چه کرده با سرت بابا که رفت از یاد من دیگر جراحتهای پیکرها چه می شد گر که من را هم سفر می بردی ای بابا به همراه عزیزان و عموها و برادرها خودت از عمه های من تشکر کن که در هر جا برای جسمِ دخترها سپر بودند خواهرها من و زجر و من و سیلی من و رخسارهء نیلی بده حق خسته ام دیگر ز تکرارِ مکررها پدر در ماجرای آتش و خیمه خدا داند که دلها سوخته بدتر زِ چادرها و معجرها من از افسردگی های رباب اینگونه فهمیدم که هجران بد اثر دارد به روی قلب مادرها 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) بی حیا ها شرر شعله به آن لانه زدند ریختند خیمه و آتش به حرمخانه زدند نانجیبان زمان بی خبر از قهر خدا آتش از روی جفا بر پر پروانه زدند خیمه آتش زدن آنقدر که تکبیر نداشت هلهله کردن و هی نعره ی مستانه زدند تو نبودی و ببینی که پدر طفلان را آمدند وقت غروب عده ای دیوانه زدند سنگ بسیار زدند در وسط کوی و گذر پیر زن ها به سرم سنگ، جداگانه زدند دیدم آن لحظه که از بام به روی مه تو سنگ هارا به لب و گونه و بر چانه زدند به ستوه آمدم هر بار که گفتم بابا... تازیانه به سر و بر کمر و شانه زدند بست بر روی سنان چشم خودش را عباس دید سیلی به رخ دختر دردانه زدند شانه لازم بشود موی گره خورده ولی چنگ بر موی پریشان عوض شانه زدند 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه حضرت رقیه(س) ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد فهمیده‌ام در این شهر معنایِ سیری ام را از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت طفلی که خنده می‌زد بر این لباسِ پاره او گوشوارِ من داشت من زخم گوشواره من خار می‌کشیدم با ناخُنی شکسته او با گُلِ‌سر من گیسوی خویش بسته وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر من باز ماندم از درد از فرطِ ناتوانی او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی من سخت باز کردم انگشتِ کوچکم را او رفت و بینِ دستش دیدم عروسکم را دیشب که خواب رفتم یک‌بار بی عمویم زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری رنگِ محاسنت زرد بویِ تنور داری ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی از خنده های کوفی از خیزرانِ شامی ای کاش پای حلقت می‌مُرد دخترِ تو آری هنوز گرم است رگ‌های حنجر تو 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌