eitaa logo
موسسه حفظ قرآن کریم بیت الزهرا سلام الله علیها
4.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
753 ویدیو
24 فایل
برگزار کننده دوره های شبانه روزی یکساله،تابستانه و حفظ تلفنی قرآن کریم دارای ۱۰ سال سابقه در زمینه حفظ قرآن کریم با حضور اساتید مجرب و با تجربه با ما به صورت کاملارایگان حافظ قرآن کریم شوید😃✨ جهت اطلاعات بیشتربه آیدی زیر مراجعه فرمایید👇🏻 @bentolabasii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸 🔸 🌹شهید حسین کربلایی 🔷سال 1336 بود که «حسین کربلایی» در تهران به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که به لطف همسایگی با امام‌زاده معصوم علیه‌السلام، رنگ و بوی مذهبی داشت. 🔸🔶روزهای کودکی‌اش به‌سرعت گذشت و رسید به سال 1360 که حسین داماد شد؛ اما هنوز چند روز بیشتر از عروسی‌اش نگذشته بود که راهی جبهه شد. دلش را گذاشت لای قرآنی که هرروز صبح، بعد از نماز مشغول تلاوتش می‌شد و به همسرش گفت: «من که نیستم، تو هم صبح‌ها بعد از نماز بنشین پای تلاوت قرآن تا دلمان به هم وصل باشد.» 🔹🔷حسین، حافظ قرآن بود؛ اما کسی جز خودش و خدایش و همسرش که پای قرآن خواندش نشسته بود، از این راز شیرین دلش خبر نداشت. همسرش قرآن را با صوت زیبا و دل‌نشین حسین یاد می‌گرفت و تفسیر آن آیات روشن را، از زبان او بلد می‌شد. 🔸🔶دریکی از عملیات‌های جزیرهٔ مجنون که عراق، جزیره را بمباران شیمیایی کرد، حسین به همراه یکی از دوستانش، ماسک‌های ضدشیمیایی را بین بچه‌ها توزیع کردند و خودشان ماندند با نفس‌هایی که گاز خردل را به ریه‌شان می‌کشید؛ اما این برای حسین، پایان نبرد نبود. راهی عملیات فتح‌المبین شد تا چند ترکش کوچک، به یادگار بردارد؛ ترکش‌هایی که دردشان دیگر نگذاشت راهی خط مقدم شود و او را معلم آموزشی رزمنده‌ها کرد. حسین ماند و شد فرماندهٔ قرارگاه فاطر و نجف. 🔹🔷هم‌رزمانش که می‌خواستند سر به سرش بگذارند، مین‌یاب‌ها را می‌آوردند و روی بدن پر از ترکش او امتحان می‌کردند! حسین، می‌خندید و دل می‌داد به شوخی‌هایشان، اما فقط خدا از آن‌همه دردی که ترکش‌ها به جانش می‌ریختند، خبر داشت. درد، هرگز رهایش نکرد؛ او اما راه خوبی برای فراموش کردنش پیداکرده بود. قرآنش را برمی‌داشت و در آیه‌های صبر، غرق می‌شد. درس‌های قرآن را برای اطرافیانش می‌گفت. سفارششان می‌کرد به حجاب و عفاف؛ هرچند، هرگز در کلماتش رنگی از اجبار نبود. ✅دست‌آخر تاول‌های شیمیایی و ترکش‌های یادگاری، کار خودشان را کردند و در سال 1389 حسین را به رفقای شهیدش رساندند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @qurankashpiri
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔰شهید حسین کربلایی 🔸🔶سال 1336 بود که «حسین کربلایی» در تهران به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که به لطف همسایگی با امام‌زاده معصوم علیه‌السلام، رنگ و بوی مذهبی داشت. 🔹🔷روزهای کودکی‌اش به‌سرعت گذشت و رسید به سال 1360 که حسین داماد شد؛ اما هنوز چند روز بیشتر از عروسی‌اش نگذشته بود که راهی جبهه شد. دلش را گذاشت لای قرآنی که هرروز صبح، بعد از نماز مشغول تلاوتش می‌شد و به همسرش گفت: «من که نیستم، تو هم صبح‌ها بعد از نماز بنشین پای تلاوت قرآن تا دلمان به هم وصل باشد.» 🔸🔶حسین، حافظ قرآن بود؛ اما کسی جز خودش و خدایش و همسرش که پای قرآن خواندش نشسته بود، از این راز شیرین دلش خبر نداشت. همسرش قرآن را با صوت زیبا و دل‌نشین حسین یاد می‌گرفت و تفسیر آن آیات روشن را، از زبان او بلد می‌شد. 🔹🔷دریکی از عملیات‌های جزیرهٔ مجنون که عراق، جزیره را بمباران شیمیایی کرد، حسین به همراه یکی از دوستانش، ماسک‌های ضدشیمیایی را بین بچه‌ها توزیع کردند و خودشان ماندند با نفس‌هایی که گاز خردل را به ریه‌شان می‌کشید؛ اما این برای حسین، پایان نبرد نبود. راهی عملیات فتح‌المبین شد تا چند ترکش کوچک، به یادگار بردارد؛ ترکش‌هایی که دردشان دیگر نگذاشت راهی خط مقدم شود و او را معلم آموزشی رزمنده‌ها کرد. حسین ماند و شد فرماندهٔ قرارگاه فاطر و نجف. 🔸🔶هم‌رزمانش که می‌خواستند سر به سرش بگذارند، مین‌یاب‌ها را می‌آوردند و روی بدن پر از ترکش او امتحان می‌کردند! حسین، می‌خندید و دل می‌داد به شوخی‌هایشان، اما فقط خدا از آن‌همه دردی که ترکش‌ها به جانش می‌ریختند، خبر داشت. درد، هرگز رهایش نکرد؛ او اما راه خوبی برای فراموش کردنش پیداکرده بود. قرآنش را برمی‌داشت و در آیه‌های صبر، غرق می‌شد. درس‌های قرآن را برای اطرافیانش می‌گفت. سفارششان می‌کرد به حجاب و عفاف؛ هرچند، هرگز در کلماتش رنگی از اجبار نبود. ✅دست‌آخر تاول‌های شیمیایی و ترکش‌های یادگاری، کار خودشان را کردند و در سال 1389 حسین را به رفقای شهیدش رساندند. @qurankashpiri
🌷چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم : ⚠️جاده لغزنده است! دشمنان مشغول کارند! با احتیاط برانید! سبقت ممنوع...! ⚠️دیر رسیدن به پست و مقام، بهتر از هرگز نرسیدن به *"امام زمان "* است..! ⚠️حداکثر سرعت، بیشتر از سرعت *"ولی فقیه"* نباشد. ⚠️اگر پشتیبان *"ولایت فقیه"* نیستید، لااقل کمربند "دشمن" را نبندید! ⚠️دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع! ⚠️با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید.. 🚩چراکه این جاده، مطهر به خون *شهداست.*🚩 @qurankashpiri
💠زین‌العابدین توسلی 🔰سال 1337 به دنیا آمد. همسایهٔ حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام بود و از اهالی ری. اسمش را گذاشتند «زین‌العابدین» و این اسم، بر تمام وجودش سایه انداخت. زین‌العابدین، درست مثل نامش بود؛ از همان روزهای کودکی که پای کلاس روخوانی قرآن و آموزش عقاید و احکام می‌نشست تا همان روزی که افتخار شاگردی استاد طلایی نصیبش شد. آیت‌الله مکارم شیرازی (دامت برکاته) در حسینیهٔ بنی فاطمهٔ تهران، جلسات سخنرانی داشت. قبل از آغاز سخنرانی، شاگردان حاج محمود طلایی که سبک خاصی در حفظ قرآن ابداع کرده بود، نمایشی از حفظ قرآن کریم را برای حضار اجرا می‌کردند و این، سرآغاز آشنایی زین‌العابدین بود با حفظ قرآن. زین‌العابدین خوشنویسی و نقاشی هم بلد بود. در خطاطی با قلم آن‌قدر پیشرفت کرده بود که شاگرد استاد امیرخانی شد. ❇️این هنر، در روزهای 20 سالگی به کارش آمد؛ وقتی موج انقلاب، دل او و دوستان هنرمندش را زیر و رو کرده بود و باهم برای راهپیمایی‌ها، تابلو و نقاشی می‌کشیدند تا مردم آن‌ها را در دست بگیرند. ❇️هرماه یکی دو روز به همراه رفقایش در مکتب طلائی راه می‌افتادند به سمت مناطق محروم اطراف تهران مثل ورامین، باقرآباد و... می‌رفتند تا برای جوانان و مردم این نواحی، برنامه‌های قرآنی اجرا کنند. زین‌العابدین قرآن را به سبک استاد منشاوی می‌خواند، با صوت و لحنی محزون و آرام. کسانی که پای قرائت زین‌العابدین نشسته بودند، هیچ‌وقت قرائت محزون جوانی که در جلسات قرآن، همهٔ حضار را تحت تأثیر صوت زیبای خود قرار می‌داد، از یاد نمی‌برند. ❇️سال 58 که رسید، در همان اولین روزهای بعد از پیروزی انقلاب، زین‌العابدین در مسابقات انتخابی اعزام قاریان به لیبی شرکت کرد. چند روزی نگذشته بود که ایام سخت جنگ از راه رسید. درحالی‌که برادرش علی‌رضا در جبهه بود، راهی میدان شد. پیش‌تر، در کتاب خدا خوانده بود که در قاموس مؤمنین، جهاد چقدر بزرگ و ارزشمند است. راه افتاد و با قرآنی که نیمی از آن را حفظ کرده بود و در دل داشت، سلاح به دست گرفت و مقابل دشمن ایستاد. ✅سال 1360 بود که از جبهه‌های غرب، خبر شهادتش آمد و تنها یک هفته بعد، برادرش، علی‌رضا هم به او ملحق شد تا مادرش سربلند باشد از دو جوانی که به خدا هدیه کرده بود. @qurankashpiri
momeni-01.mp3
639.6K
♨️دختری که حال و هوای پدر شهیدش را در سر داشت 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @qurankashpiri
💠شهید منصور طهماسبی 💢تنها و دل‌شکسته بودند. دلشان پر می‌کشید که صدای خندهٔ کودکی، خانهٔ سوت‌وکورشان را پر کند. دست به دامن سیدالشهداء علیه‌السلام شدند. برای او نذر کردند و آقا، جوابشان را داد. منصور، هدیهٔ امام حسین علیه‌السلام بود به خانوادهٔ طهماسبی که روز 22 مرداد 1344 در تهران پا به زمین گذاشت. 🔶از کودکی با قرآن مأنوس بود و در جلسات قرآن شرکت می‌کرد. دوران ابتدایی را در مدرسهٔ شیخ جواد خراسانی گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت سپری کرد. سال آخر دبیرستان که رسید، هم‌زمان وارد حوزهٔ علمیهٔ آیت‌الله مجتهدی (قدس سرّه) شد. دیپلمش را که گرفت، شد معلم قرآن مدرسهٔ بیت‌المقدس منطقهٔ 14. 🔷همه می‌دانستند منصور، نگاه از نامحرم می‌پوشاند؛ به نامحرم که می‌رسید، چشم‌هایش را می‌بست تا به گناه آلوده نشود. جنگ که شروع شد، اول همتش را جمع کرد تا بنشیند پای حفظ قرآن و قبل از اولین اعزام به جبهه، توانست 5 جزء قرآن کریم را حفظ کند. بعد، بند پوتینش را محکم بست و رضایت قلبی پدرش را گرفت تا برود مقابل دشمن بایستد و بجنگد. 🔶سال 1360 منصور، طلبهٔ شانزده‌ساله‌ای بود که در عملیات والفجر و خیبر، پا به‌پای سایر هم‌رزمانش، زیر آتش توپ و مسلسل در آرزوی شهادت می‌جنگید. انتظارش چندان طولانی نشد. سال 1362 بود که جزیرهٔ مجنون، پیکر بی‌جانش را در آغوش گرفت و منصور به شهادت رسید تا از اهالی «عند ربهم یرزقون» باشد. @qurankashpiri
شهید حاج حسین خرازی🌸🍃 خودش لب هایش ترک خورده بود... خشک خشک بود دهنش... قمقمه آب را گرفته بود بغل... دنبال تشنه ها می گشت... @qurankashpiri
🔸شهید احمد (امیر) اربابی 🔷تاریخ و محل تولد: 15اسفند 1343تهران 🔶محل و زمان شهادت :فکه، 21اردیبهشت سال 1361 ▫️فرزند یک استاد بزرگ قرآن در محله لویزان تهران در خانواده استاد و قاری قرآن، مرحوم علی اربابی فرزندی به دنیا می آید که نام زیبای احمد را برایش انتخاب می کنند. احمد را در خانه و محله با نام امیر صدا می کردند. احمد از همان کودکی از پدر قرآن آموخت و هر وقت در منزل بود، درکلاس های قرآن پدرش که به صورت منظم برگزار می شد، شرکت می کرد و در کنار آن به تحصیلات خود ادامه داد و از دبیرستان منتظری دیپلم علوم تجربی گرفت و بعد از گذارندن دوره های نظامی، سیاسی و عقیدتی در تهران، زنجان، ایلم و اندیمشک رهسپار جبهه می شود و آنچه که از قرآن آموخته بود را به عمل می رساند. این شهید بزرگوار از همان کودکی به قرآن علقه خود را نشان می دهد و مذهب در بنیان های فکری او ریشه هایی ناگسستنی داشت. ▫️ بخشی از وصیتنامه شهید اربابی: «قرآن را، قرآن را، فراموش نکنید و بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است. خود را ملزم به انجام واجبات و ترک محرمات بدانید و سعی بر انجام مستحبات و مکروهات داشته باشید». ▫️جبهه و فعالیت‌های قرآنی بعد از رفتن به جبهه گستره فعالیت های مذهبی و قرآنی شهید بیشتر دامنه دار تر می شود و حتی در مسابقات قرآنی هم شرکت می کرد و هر وقت به مرخصی برمی گشت و در جوار استاد قرآن بود، به پدر التماس می کرد که از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را بکند و او را از معانی و مفاهیم رفیع قرآنی سیراب کند. ▫️وقتی برای آموختن قرآن مادر شهید می گوید: امیر (احمد) هر وقت در خانه راه می رفت، آیه های قرآن را زمزمه می کرد و علقه خود به قرآن را به آن شکل نشان می داد. یک روز من غذا را آماده کرده بودم و داشتم سفره را پهن می کردم. در این حین امیر به پدرش گفت: می خواهم چند دقیقه ای برای آموختن قرآن به من وقت بدهی. پدرش گفت: بعد از غذا باهم کار می کنیم. ولی امیر اصرار و خواهش کرد که فقط چند دقیقه طول می کشد و طولانی نمی کنم. بعد از تمناهای امیر اینها مشغول قرائت قرآن شدند و سرشان گرم شد که غذا خوردن یادشان رفت و غذا کامل سرد شد. ▫️ احمد اربابی دو ماه بعد از آنکه 20 ساله شده بود، یعنی در تاریخ 21اردیبهشت سال 1361 در فکه، شهادت را از زبان قرآن به زبان عمل ترجمه می‌کند. یادش محشور یادها و راهش الگوی ما. @qurankashpiri
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 💞پيامبرصلي الله عليه وآله :💞 🔶لِلجنّةِ بابٌ يُقالُ له : بابُ «المجاهِدينَ» ، يَمْضونَ إلَيهِ فإذا هُو مَفْتوحٌ ، وَ هُم مُتَقَلِّدونَ سُيُوفَهُم ، و الجَمْعُ في المَوْقِفِ، و المَلائكةُ تُرحِّبُ بِهِم 🔷بهشت دروازه اى دارد به نام «دروازه مجاهدان». مجاهدان با شمشيرهاى حمايل شده خود به سوى اين دروازه كه به رويشان باز است پيش مى روند، و خلايقِ در محشر و فرشتگان به آنان خوشامد مى گويند 📚الأمالي للصدوق : ۶۷۳/۹۰۶ 🆔 @qurankashpiri
📜پیغام شهیدان| شهید مهدی زین الدین 💠هر کس در را یاد کند، شهدا هم اورا نزد اباعبدالله یاد میکنند 🌺 را یاد کنیم با ذکر 🌺 🌷 🌷 🌷 @qurankashpiri