#خاطرات_رهبر_انقلاب
من راهم را نرفتهام
متدیّنترین آدم زمان ما یعنی امام بزرگوار، ورزشکار بودند و تا آخر عمرشان- در سن نزدیک نود سالگی- هر روز ورزش میکردند. ورزش مخصوص ایشان، راهپیمایی بود - من یک وقت با آقاي هاشمی، پیش ایشان رفته بودم. زمان ریاست جمهوري من بود و براي امر مهمی، یادم هست که خدمت امام رفتیم و پهلوي ایشان نشـستیم. بعد دیدیم که ایشان همینطور، این پا و آن پا میکننـد. یکی از ما دو نفر پرسـیدیم: امري دارید- شبیه این مضـمون- ایشان گفتند: من راهم را نرفتهام! ایشان روزانه سـهبار، هر بار هم بیست دقیقه، لازم بود راه برونـد. آن وقت، نوبت راه رفتنشان بود. حالا رئیسجمهور و رئیسمجلس کشور، خدمت ایشان رفتهاند، ایشان قدم زدنشان را فراموش نمیکردند! این قدر ایشان به مسألهی ورزش مقیّد بودند.
بیانات در دیدار رئیس و معلولین سازمان تربیت بدنی ۱۳۷۵/۱۰/۸
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
#خاطرات_رهبر_انقلاب
دست غیبی در همهي کارها دارد ما را هـدایت و پشتیبانی میکنـد.
در حادثهي مـدرسهي فیضـیه و سـپس در قضـیهي پانزده خرداد، عـدهیی میگفتنـد فایـدهیی ندارد، بیخود معطلید؛ آنها چند برابر شـمایند! بعد هم که در سال ۴۳ امام (رحمهالله) را تبعیـد کردند، باز این طرز فکر در بعضـی از این افراد راسـخ شـد و گفتند امام بیجهت زحمت میکشـند و تلاش میکنند؛ ایشان به جایی نمیرسـند! در حقیقت اگر کسـی بخواهد با عقل و منطق معمولی محاسبه کند، همین نتیجه را میگیرد؛ ولی آن چیزي که امام را وادار میکرد که علیرغم همهي این حرفهـا، امیـدش را از دست ندهـد و به حرکت خـود ادامه دهـد، انجـام تکلیـف الهی بود. او معتقـد بود که این انقلاب را یکدست غیبی هـدایت و پشتیبانی میکنـد و ما نبایـد به دنبال نتیجهي کار خود باشـیم. در همین خصوص خاطرهیی در ذهنم مانـده است که نقـل میکنم: «چنـد روز قبـل از پایان سال ۶۵ که خـدمت امـام بـودیم، چون یکی از روزهـاي فروردین ۶۶ با
ولادت یکی از ائمه (علیهالسلام) مصـادف میشـد، من و آقـاي هاشـمی رفسـنجانی وحـاج احمـد آقا اصـرار کردیم که ایشان در حسـینیهي جماران با مردم دیداري داشـته باشـند. امام اسـتنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ایام نوروز به مشـهد رفته بودم و آقاي هاشـمی هم از جبهه دیـدار داشـتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشـکلی پیـدا میکنـد وچون حاج احمـدآقا -که حق بزرگی بر گردن همهي ملت دارد و امـام را در این چنـد سـال حفظ کرد - همهي وسایل را براي بهبود امام(رحمهالله) مهیا کرده بود، فوراً به وضـعیت جسـمی ایشان رسیدگی شد و خطر برطرف گردید. وقتی در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم:چه قدر خوب شـد که آن شب اصـرار مـا را براي ملاقـات بـا مردم نپذیرفتیـد؛ و الّا اگر خبر این ملاقـات اعلام میشـد، مردم به زیارت شـما میآمدنـد و آن وقت شـما با این حال نمیتوانستیـد مردم را ملاقات کنیـد و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شـما، خواسـت خداونـد و کمک الهی بود و در آن زمان تصـمیم بجایی گرفتیـد. ایشان در پاسـخ من گفتند: آن طورکه من فهمیدم، مثل این که از اول انقلاب تـا حالا، یک دست غیبی در همهي کارها دارد ما را هـدایت و پشتیبانی میکنـد.» واقعاً همینطور است؛ و الّا محاسـبات معمول سیاسی، اقتصادي و محاسباتی که براساس آن دنیا دارد اداره میشود، این نتایج را به دست نمیدهد.
آن چیزي که امام را بر هـدایت و اداره و رهبري ملت ایران و انقلاب عظیمش قادر میکرد، عبارت بود از ارتباط با خـدا و اتصال و توجه و توکل به او. او واقعاً عبـد صالـح خدا بود. من هیچ تعبیري را بهتر از این براي امام(رحمهالله) پیدا نمیکنم.
سـخنرانی در مراسم بیعت فرماندهان و اعضاي کمیتههاي انقلاب اسلامی ۶۸/۳/۱۸
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۶۰
ایشـان«آقا روح الله» است!
یکی از علماي معروف مشـهد که بسـیار هم مرد بزرگوار و خوبی بود و همین چنـد سال قبل از این به رحمت خـدا رفت و در سن هشـتاد سالگی هم به جبهه میرفت و پاي خمپاره ۶۰ و ۸۱ و ۱۲۰ مینشـست و خمپاره هم میزد - مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی-وقتی ما در آن سالها پیش ایشان میرفتیم، به ماها میگفت که شـما این شـخص- یعنی امام - را تازه شناختهاید؛ ولی ما چهل سال است که ایشان را میشناسیم. میگفت من وقتی براي تحصـیل از تهران به قم رفتم- چون ایشان تهرانی بود؛ مـدت کوتاهی در قم مانده بود، بعد در مشـهد اقامت کرده بود - در حرم حضـرت معصومه "سلامالله علیها" چشـمم به یک آقاي جوان زیباي خوش قیافه داراي محاسن مشـکی افتاد که هر روز و شبی میدیدم ایشان در جاي معینی میایسـتد، تحتالحنک را میاندازد و مشـغول عبادت میشود. گفت محبت این مرد به دلم افتاد؛ بعد پرسـیدم این آقا کیست؛ گفتند ایشان« آقا روح الله» است - آن وقت به ایشان«آقا روح الله» میگفتند- از آن وقت من به این مرد ارادت پیدا کردم.
نقل شده در دیدار با جمعی از دانشجویان تشکلهاي اسلامی ۱۳۷۶/۱۱/۱
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj
#خاطرات_رهبر_انقلاب
این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته!
ایشان قبلاً روي زمین مینشسـتند و درس میگفتنـد، و بعـد از چندي که جمعیت زیاد شد وطلاب میخواسـتند چهره ایشان را زیارت کنند و صـدایشان را درسـت بشـنوند، اصـرار کردنـد کـه روي منـبر بنشـینند. گمـان میکنـم ایشـان بعـد از رحلت مرحـوم آیـۀاللهالعظمی بروجردي رضواناللهعلیه این را قبول کردنـد. تـا آن بزرگوار حیـات داشـتند، ایشـان روي منـبر ننشسـتند. این بزرگوار، آن روز را تماماً به نصـیحت گذراندنـد. اولین مطلبی که بعد از «بسمالله» فرمودند، این بود که مرحوم آقاي نائینی "رحمۀاللهعلیه" روز اولی که براي درس روي منبر نشـست، گریه کرد و گفت: این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته؛ حالا من بایـد روي آن بنشـینم! ایشان از همین جا شـروع به نصـیحت طلاب کردند که بفهمید چه کاري میکنید وچه قدر این مسـئولیت سـنگین است.
نقل شده در دیدار جمعی از فضلا و طلاب در مشهد
۱۳۶۹/۱/۴
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
#هیاتـ_جوانانـ_حسینے_یاسوجـ
@jhyasuj