eitaa logo
هیاتـ جوانانـ حسینے یاسوجـ
310 دنبال‌کننده
728 عکس
393 ویدیو
59 فایل
لینک کانال در سروش:https://splus.ir/jhyasuj لینک کانال در ایتا: https://eitaa.com/jhyasuj http://jhyasuj.blog.ir/:وبلاگ سخنرانیهای قدیمی دکتر هدایت خواه : @javananehoseiny ارتباط با ادمین : @Seyedd_ir @smcg1401
مشاهده در ایتا
دانلود
هیاتـ جوانانـ حسینے یاسوجـ
#صبحتون_شهدایی #شهادت_نصیبتون #هیات_جوانان_حسینی_یاسوج @Jhyasuj
چفیهـ روگرفتـ و پهنـ کرد،دراز کشید ودستشـ رو روے سرش گذاشتـ نگاهـ کردمـ دیدمـ چه صحنهـ قشنگے شدهـ 😍 موهاش کمی پریشان بود زیرشـ همـ چفیهـ سبز خوش رنگے پهن بودودر کنار اون چفیهـ سبز رنگـ، زمین ترکـ خورده اے بود👌 خیلی صحنه زیبایےبود. یکـ عکس به نیتـ گرفتمـ📸 باخودمـ گفتمـ محمد همین شکلے شهید مےشهـ ✌️ وقتے عکسـ شهادتشـ رو آوردند،دیدمـ در پے ام پے خوابیدهـ وهمونطور موهاشـ آشفتهـ اس،درستـ عین @jhyasuj
🌷 📚برشی از کتاب شرح زندگی 📝شبی که می‌خواست برود از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست🚫. من این چهره ها را توی جبهه زیاد دیده بودم. 📝قیافه هایی که می دانستی بار است نگاهشان می‌کنی. خداحافظی👋 آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی را بوسید سریع جدایش کردم. فاصله را حفظ کردم. 📝همه برای بدرقه اش رفتند ترمینال🚎؛ ولی من نرفتم❌. وقتی زنگ می‌زد📞 باهاش حرف نمی‌زدم. وقتی هم شد دعانکردم که برگردد. 📝توی باجه بودم که پدرخانمش زنگ زد گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد. آمد پیشم👥 و گفت:این بچه رو گرفتن از آمدند خانه‌مان. گفتند:چون عکسش📸 رو پخش کرده‌ن احتمال هست. گفتم:خودتون رو خرج نکنید. ما راضی نیستیم🚫. 📝می دانستم محسن آمدنی نیست. نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیـ🌍ـا را دوست ندارد نمی‌توانی به زور نگهش داری. دعاکردم شود. 📝مادر و خواهرهایش بی‌قراری می‌کردند. همان شب🌖 خبر آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید رفتیم . من و خانم و پدرخانمش. بود. 📝منتظر بودیم. گفتند که امروز نمی آید. امشب توی برایش مراسم می‌گیرند. گفتم:اگه می‌شه رو ببرید سوریه حتی اگه شده با هواپیمای باربری✈️.قبول کردند.وقتی رفتیم خبری ازش نبود🚫. فهمیدیم برای اینکه دل ما نشکند💔 این‌طور گفته‌اند. 📝گفتند باید آزمایش انجام بدهیم. شاید تکه‌هایی که به ما تحویل داده‌اند مال یک بدن نباشد و گفته باشند.بعد از آن هم چندبار شایعه شد که آورندش؛ ولی حاج قاسم گفته بود به کسی اعتماد نکنید 📛تا خودم زنگ بزنم📞. 📝حاج‌قاسم زنگ زد و گفت:وقت آمدنه. چی صلاح می‌دونید❓گفتم:اگه میشه ببریمش برای طواف. چون اذن شهادتش🌷 رو از گرفته. 📝مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی🌸 برایش گرفتند. روز بعد در حسینیه امام خمینی به تابوتش و بعد هم آن تشییع‌های باشکوه⚰.می‌دانستم محسن می‌شود؛ اما این اتفاقات را پیش بینی نمی‌کردم.‌ 📝فیلم اسارتش📹 را که دیدم توقع نداشتم آن‌طوری ظاهر بشود. اگرچه محسن خودش نبود. داشت از جایی هدایت می‌شد. هدفی داشت🎯 و داشت می‌رفت . حتی به اطرافش نگاه نمی‌کرد. هیچ‌وقت برای شهادتش حسرت نخوردم فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش😔 و خوبی هایش را بعد از از این و آن شنیدم. (به روایت پدر) 🌹🍃🌹🍃 @jhyasuj
🌷 🔸سجاد مهندس بود. من همیشه در استرس کارها و فعالیت‌های او بودم😥. چون مسئولیتش بود. مرتبه دوم که سجاد قصد داشت به برود به من اطلاع داد و من هم فقط گریه می‌کردم😭. 🔹آن زمان باردار بودم و از او خواستم بماند تا به دنیا بیاید و بعد راهی شود. می‌گفت: پناه می‌برم به ! یعنی تا آن‌موقع باید صبر کنم❗️ قبول نکرد و راهی شد. 🔸این بار رفتنش طول کشید. من هم مدام دعا می‌کردم که سالم بازگردد و التماس (س) را می‌کردم که بیاید و دخترش را ببیند. شکر خدا سجاد به سلامت برگشت و فرزند دوم‌مان به دنیا آمد😍. 🔹سجاد خیلی بچه دوست بود. همیشه می‌گفت: آدم باید قد یک بچه داشته باشد. فرقی نمی‌کند دختر باشد یا پسر فقط صالح و سالم باشند👌. هانیه هشت‌ماه داشت که سجاد برای راهی سوریه شد.  🔸نگران بودم. خودم می‌دانستم که او به آرزویش یعنی شهادت🌷 خواهد رسید. بار سوم رفت و بعد از دو هفته آمد. بار چهارم به من گفت: قرار است یک ماهی برود و این اعزامش بود😔. 🔹نمی‌دانم یک حس عجیبی در وجودم به می‌گفت: این آخر است که او راهی می‌شود و بازگشتی برایش نیست❌. آخرین اعزامش 29 آذرماه 1394 بود. 🔸هر بار که یکی از دوستانش می‌شد خیلی غصه می‌خورد و می‌گفت: من از دوستانم جا ماندم😞. همیشه می‌گفت: دعا کن که من . من هم می‌گفتم: الان نه در 50 سالگی☺️. او هم می‌گفت: شهادت باید در باشد. 🔹می‌گفتم: بعد از من چه کنم با دو بچه⁉️ سجاد می‌گفت: تو هم مثل باقی همسران شهدا😇. یک روز به سجاد گفتم: سجاد جان چند بار رفتی دیگر بس است نرو📛. گفت: جواب (س) را در قیامت چه می‌دهی❓ راوی:همسر شهید   🌹🍃🌹🍃 @jhyasuj
هیاتـ جوانانـ حسینے یاسوجـ
💠منتظرت هستم یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطر
🌷 💠شهیدی که برات را از گرفت 🔹دوست داشتم زندگی ام مومن و استاد اخلاق من باشد☺️. آنقدر همسرم💞 از لحاظ ایمان و اخلاق در درجه بالا باشد که بتواند من را رشد دهد🌱 واقعا هم درمدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود. 🔸امروز که می بینم عبدالمهدی در کنارم نیست💕 گویی از بیرون آمده باشم. من هرچه دارم را مدیون و مرهون 🌷 می دانم. 🔹عبدالمهدی یک بار دیده بود. بعد ازآن رفت پیش یکی از علمای اصفهان و خواب را تعریف کرد.آن عالم گفته بود برای تعبیرش باید بروی قم با دیدار کنی. 🔸همسرم به محضرآیت الله بهجت شرفیاب می شود👥 تا خوابش رابه ایشان بگوید.آقاهم دست روی زانوی گذاشته و می گوید جوان شما چیست⁉️همسرم گفته بود هستم. 🔹ایشان فرموده بودند:باید به ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه رابپوشی. آیت الله بهجت درادامه پرسیده بودنداسم شما چیست❓گفته بود: . ایشان فرموده بودند اسمت را عوض کن. 🔸اسمتان را یا عبدالصالح یا بگذارید. آیت الله بهجت فرموده بودند:شما در تاج گذاری (عج) به شهادت🌷 خواهید رسید. شما یکی از هستید وهنگام ظهور امام زمان (عج) باایشان رجوع می کنید👥. 🔹وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خیلی سریع اقدام به اسمش کرد.باهم رفتیم 🌷 و سر مزار شهید جلال افشار گفت: میخواهم یک مسئله ای رابا شما درمیان بگذارم که تازنده ام برای کسی باز گو نکنید❌ بین خودم،خودت💞 و بماند. 🔸عبدالمهدی می گفت:شما درجوانی من را از دست می دهید💕.من می شوم🕊. گفتم:باچه این حرف را می زنید. گفت:من خواب دیدم ورفتم پیش آیت الله بهجت وباقی ماجرا رابرایم تعریف کرد. من خودم رااین گونه می دادم که ان شاءالله ظهور می کند‌✅. 🔹ایشان در رکاب امام زمان(عج)خواهند بود‌. امروز که جنگی نیست🚫 که باشد. این حرف هارا باخودمرور می کردم💬 تااین که بالباس سبز سپاه به جمع پیوست🕊🌷. ✍راوی همسر 🌷 🌹🍃🌹🍃 @jhyasuj
هیاتـ جوانانـ حسینے یاسوجـ
سعید #رزمنده جبهه مقاومت و نیز #مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا
🌷 🔰در سال ۱۳۷۳ چشم به جهان گشود.۲۲ساله بود ودرحالیکه دروس سطوح عالی را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود📚،عزم دیار عاشقان🕊 کرده واصرار بر اعزام به کرد. 🔰تا در مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)🕌 مشرف شود.این بار که ازسوریه بازگشت داغدار فراق شهید کریمیان🌷 بود. 🔰او در عمر خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه👌 آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل از در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود💭 ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست. 🔰به معنای حقیقی کلمه به دنیـ🌍ـا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت❌ نه به مال ونه به عناوین دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او میخواند. 🔰این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا💖 بود که هیچیک از دوستانش از بااو بودن معذب نبوده🚫 بلکه از همنشینی👥 با اولذت میبردند😍. 🔰 وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد❌ از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک ، روایتگری و شجاعت های💪 او در جبهه عراق و . 🔰متواضع بود ودرگیر عناوین نبود🚫.بااینکه جزء واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند ⚡️اما به قول طلبه ها برای خود نتراشیده بود. 🔰سرانجام در سال ۹۵ به آرزوی قلبی خود رسید🌷 و در به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشرف شد🕊 و پای خود را ازمنجلاب دنیا رهانید. 🌹🍃🌹🍃 @jhyasuj
💠حجت الاسلام پناهيان در تحليل #وصيتنامه شهید🌷 به دو نكته #شاخص وصيت اين جوان ۲۳ ساله اشاره كردند: ⚀اول اينكه #حسين تاكيد داشته در #شهادتش هيچ نهاد و ارگاني را مقصر ندانيم❌ و اين يعني او صرفا براي ايران🇮🇷 و #مردمش و جمهوريت و اسلاميت ايران به دستور #ولايت رفته است. ⚁دوم اينكه مي نويسد✍ در شرايط بد اجتماعي واقتصادي نيز #رهبر_عزيزمان را تنها نگذاريد👤 كه اين نشان دهنده #دلواپسي شهيد براي ولايت، مردم و انقلابش است. #شهید_حسین_معزغلامی 🌹🍃🌹🍃 #shahidNazarzadeh @jhyasuj
شاید نام #شھیدمجیدقربانخانی را بارها به عنوان #حـر_مدافعان_حرم شنیده باشید اما... از #حر_فاطمیون چیزی شنیده اید⁉️ سر مزار شهید فاطمیون، نشسته بودند. رفتم کنارشون وایسادم. پرسیدم: ببخشید شما با این #شهید نسبتی دارین؟! +بله #عموی_شهید با خانواده شون بودن که سر مزار بودن. -امکانش هست در مورد #شهید برامون بگید؟ عموی شهید تعریف کرد: فیلم اخراجی ها رو دیدید⁉️ #صادق ما هم مثل مجید سوزوکی بود. عموی #شهید هنوز شروع نکرده بود به تعریف، اشک از چشمانش سرازیر بود! #ولادتش با #ولادت_امام_صادق (ع) و #شهادتش هم با #شهادت_امام_صادق (ع) همزمان شد، #ششمین_فرزند خانواده هست و #ششمین_مزار هم در قطعه فاطمیون، مزار مبارک ایشونه‼️ پسر خیلی شری بود،😟 تو زندان میخواست خودکشی کنه!😑 دادگاه گفته بود وثیقه 40 میلیونی ببریم برای آزادیش ولی 40 میلیونی گیرمون نمیومد، حتی وثیقه شصت میلیونی هم گیرمون اومد. تو زندان، خواب #حضرت_زینب (س) رو دیده بودن که از #صادق کمک خواسته بودن. بعد از خوابش، #توبه میکنه❗️ ما به چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم درِ #توبه همیشه بازه. در عین ناباوری نامه #آزادیش رو خوندن! بعد از #آزادیش گفت: میخام برم سوریه. خانواده ش #راضی نمیشدن. دست به دامن بقیه میشد تا #رضایت خانواده ش رو بگیرن. چهار دوره رفت و فرمانده گردان شد، اونقدر #دلاور بود که میگفت: #شهید و #زخمی، دست داعش نمیفته. خلاف کار بود توبه کرد رفت جبهه به مکانی رسید که الان غبطه شو میخوریم. #شهیدصادق_محمدزاده #حر_فاطمیون مزار مطهر: گلزارشهداےشیراز @jhyasuj
🔻همسر شهید حججی: ‌ ❣یک روز خاله‌ها و دایی‌هایم را برای ناهار دعوت کردیم. دم‌دمای رسیدن مهمان ها آمد پیشم: «پیام دادن علیرضا رو دارن میارن لشکر» علیرضا نوری یکی از پاسدارهای لشکر بود. چهار پنج روزی می شد خبر در سوریه پیچیده بود. ‌ ❣گفتم: «حالا چه کار کنیم؟» حسابی رفت توی هم. همه هم و غمش رفتن و رسیدن به مراسم بود. ❣گفتم: «پس زود سفره رو می ندازم که بتونی خودت رو برسونی!» همه که غذایشان را خوردند، پا شد و معذرت خواهی کرد که یکی از بچه های لشکر شهید شده است و باید برود برای وداع. ❣رفت توی اتاق و پیراهن مشکی را از تنش بیرون آورد و یک لباس آبی تیره پوشید. ‌ پرسیدم: «چرا رو در آوردی؟ گفت: «نمیخوام تو مجلس شهید مشکی بپوشم!»‌ ‌ ‌📕 کتاب سربلند 🌷 🍃🌹🍃🌹 @jhyasuj