* #مراقب_فطرت_پاکت_باش_بانو
#فاسد_شدن_به_همین_راحتیست
#بخش_اول
.
یک روز که چشم هایش درگیر آسمان و زمین هست🌎 و در جستجوی خیال خویش دارد پرندگان را می شمارد ، ناگاه یادش می آید که فضایی هم هست به نام مجازی !📱
درباره اش بسیار شنیده و از آنجایی که معتقد هم هست ، سخنان آقا درباره مهم بودن این فضا در ذهنش مرور می شود .
تصمیم میگیرد ، آن هم یک تصمیم سازنده ، اینکه بیاید و در فضای مجازی ، به اصطلاح سنگری برای خود دست و پا کند .✌️
اما سنگرِ #بدون_تجهیزات که فایده ای ندارد...😕
دوباره در خود فرو می رود و بالاخره فکری به خاطرش خطور می کند ، اینکه باید در زمینه حجاب فعالیت کنم ! و تولید محتوا هم داشته باشم !🙂🎞💽
.
سراسیمه گوشی اش را بر می دارد و برای آن فلان رفیق عکاسش 📸زنگ می زند: از چه نشسته ای که فضای مجازی #محتاج_به_فعالیت فرهنگی هست آن هم از نوع حجاب🧕 که بی حجابان دارند فراوان می شوند و روایت ماجرا و خداحافظ .
.
حالا می نشیند و فکری می کند به حال ملزومات عکاسی📷 ، در اتاق می چرخد ، یک پیکسل پیدا می کند فکر کنم عکس یک شهید❣ باشد یا ”#من_حجاب_را_دوست_دارم” هست احتمالا !
یک کیف زیبا هم دارد که گل های قرمز روی آن فرش شده اند ! کیف را هم می گیرد ، چون حیف هست!👜
و یا اینکه اصلا مگر بدون انگشتر و ساعت⌚️ می شود تبلیغ حجاب کرد؟
نه والا ، نمی شود!
خلاصه #ملزومات را هم می گیرد !
می رود مرحله بعد و اکنون نوبتی هم باشد نوبت #لوکیشنِ_عکس هست و اولین مکانی که به ذهنش می رسد ، گلزار شهداست❣ ، امروز را قرار بر اینجا می گذارند حالا شاید فرداها دریا 🌊، جنگل 🏔، پارک ⛲️، میدان ، قبرستان ، و یا هرجایی دیگر...
.
می روند و می رسند به گلزار شهدا ...
خب فلانی دوربینت را در بیاور که کنون نوبت تِرکاندن ماست !😎
زاویه ها را در ذهنش می چیند ، ابتدا می رود بالای #قبر_یک_شهید 💕 به حالت فاتحه ، عکسی از او می گیرد.
بعدی ، پیکسل را می آورد جلوی چهره اش ، و دیگری فوکوس می کشد روی پیکسل که نکند صورت او معلوم شود ، که یکهو زشت باشد!!!!!!
بعدی ، در میان قبر ها راه می رود و از پشت سر ، عکسی می گیرد 📸، تازه کیف گلدار هم مانده ، یک گل سرخ در دست🌹 ، همان دستی که انگشتر💍 و ساعت تزییناتش را به عهده دارد ، و بک را هم نصف کیف و نصف گلزار قرار می دهد ، ذوق عکاسی هم که الحمدالله عالی...😒
.
خندان و شاد و سرخوش از اینکه بالاخره آنها هم #حرکتی_در_جهت_فرهنگ زده اند ، مسیر خانه 🏘را طی می کنند ، البته رَمِ عکس ها را هم از رفیقِ عکساش می گیرد ،به خانه که رسید می رود و می نشیند به پشت لب تاپ عکسها را گلچین می کند ، ادیت می کند و به به و چه چه که قرار است فوج فوج از بی حجابان به حجاب بگرایند.🧕🧕
یادش می آید که ای وای ، حالا کجا باید اینها را منتشر کنم؟ احتیاج به یک رسانه عکس محورِ بدون فیلتر دارد و البته پر رفت و آمد 🙄، و از آنجایی که در میان صحبت دوستان ، از اینستاگرام و دیده شدن ، شنیده بود ، #اینستاگرام را انتخاب می کند.😕
پس از طیِ مراحل ثبت نام می رسد به نام ، خب این هم داستانی دیگر ! چه بگذارد که به تبلیغ حجاب بیآید؟🤔
چادر خاکی؟ مدافع چادر؟ ساداتِ چادری؟ کیمیاحجاب؟ یا چی؟
بالاخره روی ”مدافع چادرِ خاکی مادر” به نتیجه می رسد.(اسامی همیشه به اینها ختم نمی شود!)😒
.
اولین پست را با ذکر یا زهرا ❣و با #نیت ارسال می کند ، همان که نشسته مقابل یک شهید گمنام ، که نیمه تار است ، خدا را شکر اعتقاد به تاری چهره هم دارد (اما خب فعلا!🙄)
کپشن را هم می نویسد : من می خواهم با #چادرم قلعه ی نفس را فتح کنم✊ همچون آن شهیدی که #فاتح_قلبم بود .😔🌹
.
باور کنید ، من هم او را لایک خواهم کرد(با اغماض) ، عالی... هم عکس هم متن ... جای قسم نیست اما بدانید نیت واقعا خالص ... اما اندکی بیراهه و اندکی ناآگاه نسبت به آینده ...
.😕
#ادامه_دارد...
@jihadmughnieh