آن شب خیلی آسوده خوابیدم..چون چندساعتی نمی گذشت که با حمید صحبت کرده بودم..پیش خودم گفتم امشب را همان خط عقب می مانند..قرار بر عملیات باشد فردا جلو می روند..
🕐ساعت حدود ۱شب بود که خواب عجیبی دیدم..حمید برایم یک جعبه قیمتی پر از انگشتر آورده بود..
💍
هر کدامیک مدل..یکی الماس..یکی زمرد..یکی یاقوت..گفتم: حمیدجان اینا خیلی قشنگه..ولی بخوام هر ده تا انگشتمو انگشتر بندازم، زشت میشه..
🌹گفت:" همه این انگشترا رو بنداز میخوایم بریم عروسی"...
صبح که بیدار شدم، خوابم را برای مادرم تعریف کردم..گفت:" شاید بارداری..بچه هم دختره که خواب طلا دیدی".
از این تعابیری که معمولا خانم ها دارند..اما...
دقیقا همان ساعتی که من خواب دیدم، همه چیز تمام شده بود...
برشی از کتاب #یادت_باشد
خاطرات همسر شهید حمید سیاهکالی
🍂🍂🍂
@ketabkhanehmodafean
@jihadmughnieh
💖💙❤️💛💚💜🖤💖
گاهی مزارش که می روم اتفاق های عجیبی می افتد که زنده بودنش را حس می کنم..
یک شب نزدیکی های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت:" دلم برات تنگ شده..پاشو بیا مزار".
معمولا عصرها به سر مزارش می رفتم ولی آن روز صبح که از خواب بیدار شدم، راهی گلزار شدم..
از نزدیکترین مغازه به مزارش چند شاخه گل نرگس و یک جعبه خرما خریدم..
🌻
می دانستم این شکلی راضی تر است..
همیشه روی رعایت حق همسایگی تاکید داشت..
سر مزار که می روم سعی می کنم از نزدیکترین مغازه به مزارش که همسایه گلزارشهداست، خرید کنم...همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد..هق هق گریه هایش امان نمی داد حرفی بزند...😳
کمی که آرام شد، گفت:" عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم..به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید..حق نیستید..باهات یه قراری میذارم ؛ فردا صبح که میام سر مزارت اگر همسرت رو دیدم می فهمم من اشتباه کردم ؛ تو اگه به حق باشی، از خودت به من یه نشونه میدی"
🌷🌷
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم..گفتم: من معمولا غروب ها میام اینجا..ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام مزارش..
از آن به بعد با آن خانم دوست شدم..خیلی رویه زندگیش عوض شد..
☘تازه فهمیدم که دست حمید برای نشان دادن راه خیلی باز است....
🌹🌹❤️❤️
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
@jihadmughnieh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 لوح | رهبر انقلاب: کسانی باید امنیّت #خلیج_فارس را حفظ کنند که خلیج فارس متعلّق به آنها و خانهی آنها است؛ آمریکا چهکاره است؟! ۱۳۹۴/۰۲/۲۶
💻 @Khamenei_ir
#سخن_پدر ☺️
کینه...
یکی دیگه از مضرات کینه اینه که چشممون و دیدگاهمون فقط بدیهای شخص و اطراف رو میبینه و بیشتر باعث افسردگی میشه✋
@jihadmughnieh
توصیه هایی كاربردي و عجيب از مرحوم آيت الله كشميرى (١)
۱- حتماً دقایقی از ساعات رازآمیز روزه داری خود را به برترین عبادت اختصاص دهید و آن هم چیزی نیست جز «تفکر»! با خود و خدای خود خلوت کنید.
خصوصاً به نوع رابطه حضرت حق با خودتان بیندیشد؛ امید است ابوابی از معرفت به روی تان باز شود.
۲- یکی از مهم ترین حالت های بندگی خصوصاً در رمضان المبارک، حالتی است که توصیه ى مؤکد نبی مکرم است و آن «سجده طولانی» است.
فقط خدا و اولیاء الهی می دانند هنگام سجده ى عبودیت چه بارانی از ابر رحمت و چه برکاتی از عالم ربوبیت بر سر شما می بارد.
حتماً در روز یک سجده ى طولانی داشته باشید.
۴- حتی المقدور بر سفره ى خانه خود افطار کنید؛ حتی در مساجد افطار نکنید.
بگذارید برکت افطار و دعای مستجاب لحظه ی افطار به خانواده و خانه ى شما تعلق گیرد.
در ضمن، هنگام افطار دِلال کنید!
دِلال چیست؟
در اول دعای افتتاح عرض می کنیم: «مدلاً علیک»
"دِلال يعنى ناز کردن"☺️
هنگام افطار برای خدا ناز کنید! چون براش روزه گرفتید وحضرتش خوان کرم گسترده؛ لقمه ى اول را نزدیک دهان ببرید، اما نخورید! دعا کنید؛ یعنی به خدا عرض کنید: "اگر حاجتم را بدی، افطار می کنم!"🙃
به این حالت می گويند دِلال؛
معجزه می كند!
۵-رمز ماندگاری در ضیافت الهی رمضان کیمیای«حُسن خلق» است.
با فرزندان، خویشان و دوستان خود با اکسیر حسن خلق و مهربانی برخورد کنید.
@jihadmughnieh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 از طریق ارتباط تصویری برگزار خواهد شد
👈 محفل انس با قرآن کریم با حضور رهبر انقلاب
🔻 محفل انس با قرآن کریم از طریق ارتباط زنده تصویری و با حضور رهبر انقلاب برگزار خواهد شد
🔹️ طبق رسم هرساله، محفل انس با قرآن مجید در روز اول ماه رمضان برگزار خواهد شد.
مراسم امسال به دلیل دستورالعملهای بهداشتی ستاد ملی مبارزه با کرونا مبنیبر عدم برگزاری تجمعات، از طریق ارتباط تصویری زنده تلویزیونی با چندتن از قاریان ممتاز کشور برگزار میشود.
🔺️ این مراسم در نخستین روز ماه رمضان از ساعت ۱۸ برگزار و به صورت زنده از شبکههای مختلف رسانه ملی و حسابهای رسمی KHAMENEI.IR در شبکههای اجتماعی پخش میشود.
💻 @Khamenei_ir
#خنده_حلال
دوست بابام اومده خونمون میگه ماشالله بچتون چقدر بزرگ شده…چند سالشه؟
بابامم میگه نمیدونم خیلی وقته داریمش !!
منو میگفـت
میفهمـی؟! خیلی وقته دارنم😐😅😂
✋😅 @jok_donii
@jihadmughnieh
#خنده_حلال
یه سلامی هم بکنیم خدمت اون زبان شناس غیور که با یدونه حرف ( ز ) کارش راه نیفتاد و چهارتا اختراع کرد: ز، ذ، ظ، ض!😕
سلام دلاور😐😐
املا شیش شدم همینو می خواستی؟؟؟؟ 😡😂😂
@jihadnughnieh
❤️ توصیه ی رمضانی❤️
آیت الله کشمیری کمیت گرا نباشید کیفیت گرا باشید...به تعداد ختم قرآن هاتوجه نکنید به اینکه چقدر آنرا هضم کردید توجه کنید...
سالهای پیش انقد با ولع قرآن خواندید چه شد؟
باید آرام آرام غدا جویده شود(تفکر)...
@jihadmughnieh
کاری به این ندارم خفاشوگرفتی خوردی گند زدی به کره زمین!😭
فقط بمن بگو چطوری گرفتیش؟🙄
من یه یاکریم به اون اسکولیو نمیتونم بگیرم😂
😁 @mezahotollab 😁
@jihadmughnieh
#کتابخونی_در_قرنطینه
#تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بالاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم
با صورت زیبایش نجوا کردم :»گفتی مگه مرده باشی که دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!«
و هنوز نفسمبه آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست. عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر مقام حضرت شده و به خدا صدای اذان را نه تنها ازآنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم. در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست. با
دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان
میان هق هق گریه نفس نفس میزدم. چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم
را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطر ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :»یه لیوان آب براش میاری؟«
وچه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :»سلام!«
جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :»پس درست حس کردم!« منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :《از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.》دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که
همه غمهایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :»حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!« به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید
و پاسخ داد :《دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!》 اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم وبا همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :《حیدر کِی میای؟》😭
@jihadmughnieh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰لوح | راهزن 2020
🔻رهبر انقلاب: در قضایای کرونا، آنچه در غرب اتّفاق افتاد محصول تربیت فرهنگ و تمدن غربی را نشان داد. یک دولتی ماسک و دستکشِ کشور دیگر را سرِ راه مصادره کند که در اروپا و آمریکا اتّفاق افتاد. اینها، نماد زنده شدن #غرب_وحشی است. ۱۳۹۹/۱/۲۱
▫️دریافت نسخه قابل چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=45400
#کتابخوانی_در_قرنطینه
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجم
مسئله دارها
دوباره داشتم کنترلم رو از دست می دادم ... دلم می خواست با مشت بزنم توی دهنش ... دستم رو مشت کرده بودم اما سعی می کردم خودم رو کنترل کنم ...
برگشت پشت میزش ...
- کارآگاه ...؟ ...
- مندیپ ... توماس مندیپ ...
- به نظر میاد شما کارتون رو خوب بلدید که با این شرایط ظاهری ... اداره پلیس به شما هنوز اجازه کار کردن میده ... اما باید بگم ... منم کارم رو خوب بلدم ... می دونید چی مدرسه ما رو یکی از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت کرده ... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشته باشیم؟...
من می تونم از چند صد متری افراد مسئله دار رو بشناسم ... و برام خیلی جالبه افسر پلیس واحد جنایی رو... این وقت از روز ... توی چنین شرایطی می بینم ...
چند لحظه سکوت کرد ...
- پیشنهاد می کنم کارتون رو خارج از این دبیرستان شروع کنید ... چون من بچه های شرور رو قبول نمی کنم ... و همین طور که می بینید در تشخیص آدم های مسئله دار هم خیلی خوبم ...
هیچ چیز از آبرو و رتبه علمی دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانه ازتون خواهش کنم ... بدون وسط کشیدن پای دبیرستان، پرونده رو حل کنید ... البته ما از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم ...
تمام سلول های بدنم گر گرفته بود ... انگار توی مغزم سرب داغ می کردن ... به هر زحمتی بود خودم رو کنترل کردم ... می دونستم می خواد من رو برای شروع یه درگیری تحریک کنه ... اما چرا؟ ... چی توی فکر و پشت این رفتار آرام بود؟ ...
بدون گفتن کلمه ای از در خارج شدم ... معاون سریع پشت سرم می اومد ... چند قدمی که رفتم برگشتم سمتش ...
- می خوام همین الان کل چارت تحصیلی کریس تادئو رو ببینم ... با تمام نکات و جزئیات ... اسامی دوست هاش ... و هر کسی که توی این دبیرستان لعنتی باهاش حرف می زده...
پشت سر معاون ... توی مسیر چشمم به اولین پلیسی که افتاد رفتم سمتش ...
- سریع یه قیچی آهن بر با دستکش بیار ... از دفتر اصلی که اومدم بیرون حاضر باشه ...
پرونده کریس رو داد دستم ... به محض باز کردنش ... اولین نظریه ام تایید شد ... عکس روی پرونده ... عکس کریس تادئو نبود ... شاید چهره ها یکی بود ... اما این عکس، تیپ و شخصیت توی عکس ... متعلق به اون جنازه نبود ...
کریس تادئوی 16 ساله ای که به قتل رسیده ... با عکس توی پرونده اش خیلی فرق داشت.
**********************************
@jihadmughnieh
🛑 زندگی پس از زندگی
غافلگیری رمضان امسال! شبکه چهار
● با کارشناسی استاد محمدی
ویژه برنامه ای بی سابقه و شگفت انگیز از تجربیات مرگ موقت افرادی که برای مدتی از کالبد تن خارج شدند و پس از ادراک و مشاهده ی جهان بیرون از ماده دوباره به جسم بازگشتند.
شب های رمضان
هر شب ساعت 19
تکرار ساعت 2 بامداد
شبکه چهار سیما
🛑موسیقی زیبای تیتراژ برنامه: با صدای احسان خواجه امیری
🛑سفر به ده ها نقطه ی ایران و جهان در جستجوی یافتن تجربه گران مرگ موقت
🛑 تهیه کننده و کارگردان: عباس موزون
فوق العاده عجیب و دیدنی است. از دستتون نره !
#واجب_فراموش_شده
تقلب😔
چیزی که میان همه عادی شده...
چه دانشجو چه دانش آموز...و درست است که میگویند درآخرالزمان ارزش ها عوض میشود...
والان اگر کسی تقلب یاد نداشته باشد یا انجام ندهد بی هنر است...
تقلب در بستر آموزش رسانه ای بسیار آسان است...
کار آسانی که
نه مورد رضایت خداست...
نه رضایت معلمی که ساعتها تلاش میکند ودرس میدهد
و نه درآینده نتیجه خواهد داشت...😞
به کودکانمان یاد بدهیم که این زرنگ بازی نیست؛روباه بازی است...و حق الناس است حق الناس معلمی که ساعتها درس میدهد ودرنگاه بالاتر ناشرانی که کتاب چاپ میکنندو...
حکم تقلب:اگر دانشجو یا دانش آموزی در امتحانات نمره ی قبولی با تقلب کسب کند حکم آن چیست؟
💚آیت الله خامنه ای:تقلب دروغ عملی و حرام است...
💜آیت الله بهجت:باید درسی که در آن تقلب کرده جبران کند.
💛آیت الله صافی گلپایگانی:تقلب در هیچ امری جایز نیست...
بعضی هم خودرا توجیه میکنند و میگویند اگر آن فرد راضی باشد جایز است در حالی که تقلب دزدی است و مطمئنا اگرآن فرد بفهمد چه مضراتی دارد راضی نخواهد بود مانند کسی که قبل دزدی از اموالش از او اجازه میگیرند😏
کمی تفکر
دانش آموزان امروز مسئولان فردا...
@jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
ای جااااان❤️😘😍 @jihadmughnieh
رسما میگه بیا بزور بوسم کن☺️😂😘
شهید جهاد مغنیه
#واجب_فراموش_شده تقلب😔 چیزی که میان همه عادی شده... چه دانشجو چه دانش آموز...و درست است که میگویند
میگن چرا تقلب میکنی؟
میگه تقلب هنره عرضه میخوادتوهم میتونی بکن😏
اگه اینجوری بود کسی که بمب اتمی میساخت هم هنرمند بود...
هر زرنگ بازی هنر نیستتتت
کسی که از کودکی یاد بگیرد تقلب نکند در بزرگسالی هم یاد میگیردروباه بازی نکند...
مراقب بچه هایمان باشیم...
بعضی چیزها راباید توضیح داد...
@jihadmughnieh
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛
💛
❤️
#کتابخونی_در_قرنطینه
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
پرسیدم
:»حیدر کِی میای؟« آهی کشید که از حرارتش سوختم وکلماتی که آتشم زد :»اگه به من باشه، همین االن! از
دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.« و من میترسیدم تا
آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدراز مقابل چشمانم کنار نمیرفت. در انتظار آغاز عملیات ۳0 روز گذشت و خبری جز خمپارههای داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله های داعش را بهوضوح میشنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم. تا اولین افطار ماه رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستمچای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب آمرلی در سلیمان بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالابه اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. شرایط سخت محاصره و جیره بندی
آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای افطار به نان وشیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریه های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟ زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به یرانداخت. عمو قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم ودیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. درگرمای100درجه تابستان، زینب از ضعف روزه داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم. یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط ازبیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشی ها میجنگید و احتمالا دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.❤️
@jihadmughnieh