••◆ مومݩ بایدلحظھ ۺناس باۺد◆••
❉↫فرض بفرماید آن کسانی ڪه در ڪوفه دلهایشاڹ پر از ایمان به امام حسین (عـ)بود،به اهل بیت(عـ) محبٺ هم داشتند،اماچندماه دیرتر واردمیدان شدندهمه شاڹ #شهید هم شدندونزدخدامأجورنداما کاری ڪه بایدبکنند آن ڪاري نبود ڪه انجام دادندلحظه را نشناختند، #عاۺورا را نشناختݩ.
#امام_زمانت_رادریاب
#حضرٺ_امام_خامنه_اي
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
⚘﷽⚘
#شهیدانه...🌷
فاصلهشان یڪ وجب است،
ولادت تا شهادت را مےگویم اگر این یک وجب را با ولایت پر کنی قطعا شـهید خواهے شد.🕊🌹
امروز داشتم به اسم شهیدگمنام
فڪر میڪردم
شهید گمنام ...🕊🌹
یعنے یڪ قبر ساده ڪہ فقط رویش نوشته فرزند روح الله...😍
یعنے یڪ قبر کوچک ڪه داخلش یڪ قهرمان پاڪ خوابیده اما بے نام...
شهید گمنام🕊🌹
یعنی قبر خاڪ گرفته و بے رنگ و لعاب...
شهید گمنام یعنے مادر...
مادرے ڪہ سر هر چهار هزار
قبر گمنام گلزار را طے میڪند
بہ امید اینڪه یڪے از آنها پسرش باشد...
شهید گمنام
یعنے بغض...
یعنے یڪ پسر جوان ڪه ڪلے آرزو داشت...
ولے نشد...
نشد ڪه به هیچ ڪدامشان برسد...
یڪروز رفت
و دیگر برنگشت...😭
وقتی هم ڪه برگشت شد گمنام...🕊🌹
شد شبیه مادرش زهرا"سلام الله"...
وقتےاز ڪنار قبر شهید گمنامے رد میشوے به این فڪر ڪن
ڪه اون هم یڪ جوان بود عین تو
فقط گمشده ست..
گمنامے یعنی درد...
دردے شیرین...🌹
یعنے با عشق یڪے شدن...
یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے معشوقت گذشتے...
یعنی فقط خدا را دیدی و رضای او را خواستی نه تعریف و تمجید مردم را.
گمنامی یعنی....
اےکاش همه ےماگمنام باشیم....
#التماس_دعای_شهادت
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
.
🌼 بسم الله الرحمن الرحیم 🌼
🔆 #حدیث_روز
امام علی علیه السلام🌷:
كسى كه پيوسته تنبلى كند، در رسيدن به آرزويش ناكام ماند.
📚ميزان الحكمه جلد10 صفحه 131
🌸 #ذکر_روز : یا حَیُّ یا قَیّوم
📅 امروز #چهارشنبه
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
۱۸ محرم الحرام ۱۴۴۰۳
۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹
#اوقات_شرعی_چهارشنبه
🏙 اذان صبح ------۰۵:۲۳
🌄 طلوع آفتاب ----۶:۴۹
🌞 اذان ظهر ------۱۲:۵۹
🌇 غروب آفتاب ------۱۹:۰۸
🌆 اذان مغرب ------۱۹:۲۵
🌃 نیمهشب شرعی ----- ۰۰:۱۶
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#مصاحبه
با
خواهر #شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فاطمه_مغنیه
فاطمه می گوید:تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله ام
گفتگوی جالب با #خواهرشهیدجهادمغنیه
آن قدر نگران #سلامتیاش بودم که فراموش کرده بودم عروسم.🧕 مدام حواسم به او بود و به بقیه حاضران تا کسی از او عکس نگیرد.»
صراط: از #فاطمه میپرسم به پدرت که فکر میکنی، بیش از همه دلتنگ چهای؟ سکوت میکند. تصور میکند #حاج_رضوان روبرویش ایستاده. میگوید: «سکوت زیبایش. #دلتنگ سکوت زیبایش میشوم. دلتنگ حضورش و سِحر وجودش. #عاشق این بودم که نگاهش کنم. خیلی وقتها از ته دل حس میکنم نیازمند آنم که چنین صحنهای باز تکرار شود.» بعد با اطمینان ادامه میدهد: «اینها مردان #خدا هستند.» #فاطمه میداند که در خیلی چیزها را از پدرش به ارث برده: «بله #شبیه او هستم. ... جهاد👮♂️ هم شبیه او بود.»
"سمیه علی" در پایگاه اینترنتی شبکهی المنار در ادامه نوشته است: فاطمه 🧕در منزل خودش پذیرایمان بود. 😊قبلش یک گفتوگوی تلفنی کوتاه داشتیم و در همان تماس دربارهی اصل مصاحبه و زمان مصاحبه دربارهی «حاج رضوان»👨✈️ توافق کردیم.
با نزاکت و اعتماد به نفس فراوانی به استقبالمان میآید. لبخندی بر چهره دارد که میتوانی در آن، رد غم «از دست دادن عزیز»ی را ببینی: از دست دادن برادر «و دوستی که من از همه به او نزدیکتر بودم» و از دست دادن پدر. پدری که درست هفت سال پیش بود که آخرین بار او را دید.
#آخرین_دیدار 👨✈️🧕
فاطمه #عمادمغنیه، برمیگردد به آن روز. انگار همهی جزئیات جلوش چشم باشد. لبخندی میزند و از یک فنجان نسکافه حرف میزند که پدرش «همه را یکجا سرکشید. خیلی هم تند. البته من این فنجان را برای خودم درست کرده بودم! قبلش از او پرسیدم نسکافه میخواهی؟ که گفت نه.» شنبه شبی بود، نهم فوریه #2008 «یعنی دو روز پیش از #شهادتش. پدر 👨✈️سه شنبه شهید شد.» سکوتی میکند و ادامه میدهد: «درست مثل برادرم👮♂️ #جهاد. 👱♂️او را هم برای آخرین بار روز پنجشنبه دیدم و روز یکشنبه شهید شد.» 🌹🕊🌹با اشتیاق، ادامه آخرین دیدار 🧕👨✈️با #پدرش 👨✈️را از سر میگیرد: «آمد به خانهی من. مادرم هم بود. نشستیم به شبنشینی. آن شب قسمتی از یک سریال طنز سوری را دیدیم و کلی خندیدیم.»
بابا کجاست؟ 👨✈️
«باعث شدی وسط #خاطراتم_بگردم» این را درحالی میگوید که دارد در اتاقش دنبال یک یادگاری از پدرش میگردد که از او خواستیم برای ضمیمه کردن به متن مصاحبه در اختیارمان بگذارد. نگاهش میافتد به دیوار اتاق.🌹🕊🌹 یک عکس از پدرش👨✈️ به دیوار زده که او را در کودکی بغل کرده است. خیلی آرام آن را از روی دیوار برمیدارد و به ما میدهد. نزدیک همان عکس، یک عکس دیگر هم از #فاطمه 🧕در کنار برادرانش و پدر و مادرش👨✈️🧕 روی دیوار است. نگاهی میکند و با لهجهی #لبنانی میگوید: «این #مو_بوره جهاده».👱♂️ به خاطر حضور مادرش در تصویر، از انتشار آن عذر میخواهد. از همینجا بحث دربارهی کودکیاش👷♀️ آغاز میشود....
#ادامه_دارد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄