حالم که بهتر شد از روی مبل بلند شدم و به اتاق خودم رفتم..کمی دراز کشیدم تا سرگیجه ام خوب بشه..قصدم خوابیدن نبود..اما تا پلک روی هم گذاشتم خوابم برد...
*
به سمت کمیل رفتم..طرف دیگه خیابون..ماشینی که با سرعت میرفت..صدای تیراندازی..کمیل وسط خیابون بود..تیر خورد..ماشین باهاش برخورد کرد..افتادم زمین..جیغ میزدم و صداش میکردم..
کمیل..
کـمـیـل..
کـــمـــیـــل..
*
با سیلی که تو صورتم خورد، از خواب پریدم...نفس نفس میزدم...امیرعلی که کنارم ایستاده بود، لیوان آبی دستم داد...کمی از آب خوردم...امیر نگاه نگرانی بهم کرد و گفت:
_چرا تو خواب جیغ میزدی؟ چرا هی کمیل رو صدا میکردی؟ چه خوابی دیدی مگه!!
نفس نفس گفتم: خواب نبود.....کابوس بود.....دوباره خواب دیشب و دیدم.....خواب بدترین صحنه زندگیم.....همش جلوی چشمم رژه میره...
دوباره اشک هام جاری شد...امیرعلی پیشونیش رو ماساژ داد و گفت: داری چیکار میکنی با خودت؟
با بغض گفتم: داداش تو که اونجا نبودی...من همه رو به چشم دیدم...جون دادنش...پر کشیدنش...😭
امیررضا کنارم روی تخت نشست...دو تا دست هامو روی صورتم گذاشتم و شروع کردم به گریه کردن...
امیررضا دست هامو از صورتم جدا کرد...با دستمال اشکهامو پاک کرد و گفت: اجی..چیشد مگه..چی دیدی؟!
براش همه چی رو تعریف کردم...آخرش هم گفتم: میدونی آخرین حرفی که بهم زد چی بود😢
گفت: حلالم کن...نتونستم کنارت بمونم💔
گریه هام اوج گرفته بود...امیررضا بغلم کرد و سرم رو به سینهاش فشار داد....با صدای بلند گریه میکردم.....امیررضا پا به پای من اشک میریخت....
_دورت بگردم...اینجوری گریه نکن دلم آتیش میگیره...بمیرم برات...انقدر بی قراری نکن...
امیرعلی به چارچوب در تکیه داده بود و به حرف هام گوش میکرد..محمد هم به دیوار تکیه داده بود و سر روی پاهاش گذاشته بود...
ساعت نزدیکای چهار صبح بود...بعد از گذروندن دو روز سخت و بدترین لحظه های زندگیم، کمکم چشمام از خستگی سنگین شد و کنار امیررضا خوابم برد......
#بهقلمسعیدهیدیآزمایی
پایان فصل اول
منتظر فصل دوم باشید😉
°`🌿-🕊
『 @jihadmughniyeh_ir 』
پویش ترند کردن
#من_قاسم_سلیمانی_ام !
-هرجامیتونیفورکنید
هرجامیتونیدبزارید
بسمالله!🚶🏿♂✌️
Nashriyeh 1_compressed.pdf
حجم:
4.23M
📇 نشریه #حبل_المتین
🏷️ شماره نشریه: یک(۱)
🔴 قرارگاه فرهنگی #شهیدجهادعمادمغنیه
🖥️ نسخه: pdf
🖨️ تاریخ انتشار: آذر و دی ۱۴۰۰
⬇️ لینک دانلود:
🔗 https://uupload.ir/view/nashriyeh_1_compressed_n3ut.pdf/
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🖤🖇•
جاماندھ زِ خوبان شدهام گریہ ندارد؟!
مجنون و پریشان شدهام گریہ ندارد💔؟!
°`🌿-🕊
『 @jihadmughniyeh_ir 』
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#شادیروحشهداصلوات
°`🌿-🕊
『 @jihadmughniyeh_ir 』
مثلـ.میمـ.مـآه.میمانی،
نبودنـتـ.آهاستـ... 🌙✨
#حاج_قاسم
°`🌿-🕊
『 @jihadmughniyeh_ir 』