eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقا قرار توی ماه رمضان ختم قرآن بذاریم هرکسی خواست میتونه توی این ختم با ما همراه بشه و از اثار و برکات این ماه بهرمند بشه ان شاالله لطفا جز انتخابیتون رو به پیوی زیر اعلام کنید..✋🏿 یا علی التماس دعا ... جز1✔️ جز2✔️ جز3✔️ جز4 جز5 جز6 جز7 جز8 جز9 جز10 جز11 جز12 جز13 جز14 جز15 جز16 جز17 جز18 جز19 جز20 جز21 جز22 جز24 جز25 جز26 جز27 جز28 جز29 جز30✔️ @Mafghood
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥جنگیدن ساده است؛ اما گاهی باید یاد گرفت چگونه نجنگیده پیروز میدان شد!
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔تا حالا به این فکر کردین که بعضی‌حرفامون،💬 افکارمون،💭 همه و همه بوی سرپیچی‌کردن میده👁‍🗨 مثل آیه اول سوره حجرات که خدا می فرماید: از دستورهای من و پیامبرم جلونزن،🏃‍♂🏃‍♀ ببین من و پیامبرم چی‌میگیم!👁👁 اطاعت‌کن،🙌 حرف‌خودتو نزن🗣
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊 🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🌺🕊🌺🕊 🕊🌺 'بسم‌رب‌مہدےزهرا ۜ ..♥️🌱' بعد از خوردن شام، من و المیرا و نازنین دور میز ناهارخوری نشسته بودیم و در مورد درس و دانشگاه باهم دیگه صحبت میکردیم...امیرعلی هم همش از استرس تند تند آب می‌خورد.. زن‌عمو هر از چندگاهی نگاه زیر زیرکی به امیرعلی میکرد و میخواست بره سراغش اما مامان فاطمه هعی باهاش صحبت میکرد و سعی میکرد حواسش رو پرت کنه.. امیرعلی که فضای سنگین جمع اذیتش میکرد؛ از جا بلند شد و کتش رو پوشید که به حیاط بره...به جلوی در که رسید زن‌عمو صداش کرد: _امیرعلی جان.. امیر نفسش رو تو سینه حبس کرد، دستش رو از دستگیره در برداشت و آروم به سمت زن‌عمو برگشت...با ترس و لرز بهشون نگاه میکردم... _جانم زن‌عمو _خوبی پسرم!! چیزی شده انقدر استرس داری؟ چرا هعی میخوای از یه چیزی فرار کنی؟ امیرعلی همون‌طور که به زمین خیره شده بود گفت: خوبم چیزی نیست.. ضربان قلبم بالا رفته بود...نمیدونستم امیر چطور میخواست خبر بده...زیر لب صلوات میفرستادم تا آروم بشم.. اما زن‌عمو چیزی که نباید میپرسید و پرسید... _از ارمیای من خبر داری!! پیغامی نفرستاده؟؟ امیر سرش رو بلند کرد...چشم‌هاش پر اشک بود...منتظر یه تلنگر بود تا همش سرازیر بشه.. _نه چیزی نفرستاده.. _خیلی دلم براش تنگ شده...نمیشه کاری کنی ببینمش.. فقط زُل زده بود...جوابی به سوال های مادری که یک ساله دلتنگ بچه‌اش بود نمی‌داد...یعنی جوابی نداشت که بده.. _کی میاد ایران...مُردَم از دلتنگی...دلم میخواد یه بار دیگه پسرمو ببینم...جای خالیش تو خونه دیوونم کرده...تا کی هرروز با عکسش حرف بزنم...تا چند وقت فیلم‌هاشو ببینم و از نبودش غصه بخورم...پسرکم کی برمی‌گرده که مثل بچگی‌هاش بغلش کنم و نوازشش کنم!! همه نگاه ها به سمتشون چرخیده بود...همه سکوت کرده بودن و از همهمه خبری نبود...فقط صدای زن‌عمو شنیده میشد.. امیرعلی دیگه بریده بود...با هر جمله زن‌عمو اشک هاش بیشتر میشد.. زن‌عمو که هیچ جوابی از امیر نمیشنید و فقط گریه هاش رو میدید، گوشه کت امیرعلی رو محکم گرفت و تکون داد: _دِ حرف بزن...چرا هیچی نمیگی!!‌ چرا سکوت میکنی و به‌جاش اشک می‌ریزی!! نگو ارمیا چیزیش شده که مادرش دِق می‌کنه.. صداش بالا می‌رفت و کم‌کم به داد تبدیل میشد و در کنارش صورتش از اشک خیس شده بود...همه مات و مبهوت نگاه میکردن...المیرا با بغض مامانش رو نگاه میکرد و عمو سعید بهت زده امیر رو.. _امیر توروبه‌خدا قسم حرف بزن...یه چیزی بگو...اگه زخمی شده بگو تحمل شنیدنش رو دارم.. امیر کنار در سُر خورد روی زمین...دستش رو جلوی صورتش گرفت و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن.. المیرا جیغ زد و صورتش رو چنگ زد...عمو سعید تعادلش رو از دست داد و روی مبل فرود اومد.. _امیر بگو چه بلایی سر ارمیا اومده...بگو..حرف بزن..تو چشمای من نگاه کن بگو پسر من زنده است...بگو بچم هنوز نفس میکشه...بگو یه روز برمیگرده.. محکم با مشت تو قفسه سینه‌اش میکوبد و داد میزد: امیر تو همین دوماه پیش گفتی حالش خوبه...گفتی کارش تموم شده و زود میاد...امیر من این بچه رو با خون دل بزرگ کردم...چیشد پس...تو قول دادی...چرا به قولت عمل نکردی!! نفس کم آورده بود...دستش رو به دیوار گرفت و آروم نشست...خاله حال زن‌عمو رو درک میکرد...به سمتش رفت و یه لیوان آب دستش داد و سعی کرد آرومش کنه.. از این حجم زیاد غم و گریه به اتاق کمیل پناه بردم تا با دو رکعت نماز شاید حالم بهتر بشه.... 🌼°`🍃- 『 @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■( بسم رب خالق چشمان جهاد )■
هدایت شده از •\دیوانه صحن و سرای حسین••]
خوشا جانی که جانانش تو باشی....❤
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
خوشا جانی که جانانش تو باشی....❤
سایه ات از سر ما کم نشود حضرت یار ..💔 دلبر جان تولدت مبارک....🌹
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
خوشا جانی که جانانش تو باشی....❤
به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امروز ۲۹ فروردین ماه، مصادف با سالروز تولد حضرت آیت الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب است. البته تاریخ تولد رهبر انقلاب در شناسنامه روز ۲۴ تیر ثبت شده، اما ایشان در یکی از دیدارهایشان فرمودند که تاریخ تولد صحیح‌‎شان روز ۲۹ فروردین است. حضرت آیت الله خامنه‌ای در تاریخ ۲۹ فروردین سال ۱۳۱۸ در مشهد به دنیا آمدند.
....بسم رب خالق چشمان جهاد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا