eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از •\دیوانه صحن و سرای حسین••]
دشمنانش‌درلباس ِدوست‌بسیارندواو.. بندگان‌کیسه‌های‌سرخ‌دینارندواو..
...بسم الله الرحمن الرحیم..
یــٰاد یاࢪان سفر ڪࢪدھ بخیࢪ ای یاࢪان حــٰاج رضوان و جہــٰـاد و خط سࢪخ چمࢪان!
🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 👠 جنگ شهوت و سایه های شکستی تلخ 👈کشف حجاب به صورت سازماندهی شده و ناشده در حال انجام است! ❌ عده ای پول گرفته اند تا کشف حجاب کنند و در خیابان راه بروند! ❌ میخواهند عادی سازی کنند. پول میگیرند و برهنه در خیابان راه میروند! و عده ای دیگر هم تقلید می کنند. ❌اما سر همه این جریانها به یک جا ختم میشود؛ میخواهند ایران را آندلس کنند! 📢توجه مردم را از مسائل مهم و حیاتی به سمت شهوت گرایی میبرند! ❌اینگونه جامعه زودتر رو به زوال میرود! ❌بدون اینکه جنگی بشود و خونی ریخته بشود! کشور را میگیرند! ❌امروز از نوجوان ۱۲ ساله تا پیرمرد 60 ساله را چنان شهوت پرست کرده اند که یکی از فشار شهوت حتی قاتل هم میشود و دیگری با داشتن فرزند و نوه میرود سراغ روابط نامشروع!! ❌جنگ امروز در داخل شهرهاست: 👈جنگ شهوت 👈جنگ هوا و هوس 👈جنگ مشروب و جشن مختلط و روابط نامشروع 👈 جنگ رقص های شیطانی و مسخ کننده 👈 جنگ مسابقه بی حیایی و دلربایی 📢بخشی از جنگ امروز در شبکه های اجتماعی است. ❌جایی که نوجوان در کنار پدر و مادرش در خانه نشسته اما در گوشی دارد چت جنسی میکند. ❌دشمن خوب فهمیده که در جنگ نظامی با ما پیروزی ندارد و به جایی نمیرسد. ❌اما با جنگ شهوت نهایت تا چند سال دیگر کشور را کاملا تسخیر میکند. ❌چون همه را درگیر خودش کرده از خانواده های مذهبی گرفته تا آنهایی که دیگر حتی برهنگی برایشان عادی است، همه درگیر این جنگ شده اند. ✅ خودمان را گول نزنیم. ❌همینگونه بی تفاوت پیش برویم فردا ایران یک آندلس بزرگ خواهد بود و زهر یک شکست بزرگ و تاریخی را به کام ملت ایران می ریزند. ..دیر بجنبیم همه چیز از دست می رود!!! ✅ فراموش نمی کنیم آندلس از طریق نفوذ راهبان جاسوس مسیحی بوسیله یکی از امرای خائن یا ساده لوح حکومت اسلامی به درون مرزهای مسلمانان با پوشش مذاکره و تعامل و گفتگوی تمدنها و ادیان صورت گرفت و قرار شد تبلیغ و مفاهمه دوطرفه انجام شود اما راهبان جاسوس بجای تبلیغ دین و مذاکره بین ادیان، دختران موطلایی و زیبای رومی را برای شل نمودن مسلمانان با خود به سوغات می آوردند و این سوغاتی های جنسی و جنگ اجناس نرم آنقدر در سست نمودن اراده امرا و بدنه اجتماعی حکومت اسلامی اثرگذاشت که ناگهان پس از سپری شدن شب گناه، صبح هنگام از خواب غفلت بیدار شدند و دیدند که سرشان روی سینه شان قرار گرفته است! ❌ دشمن همان است و نفوذی همان است و نفوذگر و نفوذپذیر نیز همانها هستند. 🤳نشر حداکثری
هدایت شده از •\دیوانه صحن و سرای حسین••]
✨خنده‌ات طرح قشنگیست ڪہ دیدن داࢪد..😄 ♥️🌙
(: اینکه‌چه‌دانشگاهی‌قبول‌بشی مهم‌نیست‌؛مهم‌اینه‌که‌بدونی‌از‌ رشتت‌چی‌میخوای!!! _حی‌‌علی‌الجهاد
ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه... و به بچه ها میگه: بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم... حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟ آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟ *جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:* برو فردا با ولی‌ات بیا کارش دارم!!! دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!! *مدیرگفت:* پس چرا ولی‌تو نیاووردی؟ مگه نگفتم ولی‌تو بیار؟ *دانش آموز گفت:* این ولیه منه دیگه... *مدیر عصبانی شدوگفت:* منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟ *دانش آموز گفت:* نشد دیگه... اینجا میگی ولی یعنی سرپرست... پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻 *بنازم به این بچه شیعه* 👏🏻👏🏻 اگر شیعه‌ای و عاشق علی و ولایت علی هستی تا میتونی این مطلب رو ارسال کن *یـــــــــــــــــاعلـــــــــــــــــــــــــــــی* *قول بده اگه خوندی تو هر گروه هستی پخش کنی.*.
هدایت شده از •\دیوانه صحن و سرای حسین••]
همه گویند که چرا لهجه تو لحن غم است ...:)؟ گفتم:: از بس که دلم مست و خراب حرم است..
هدایت شده از •\دیوانه صحن و سرای حسین••]
دستم نمیرسد به تماشای کربلا... با بغض روی عکس حرم دست میکشم...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊 🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🌺🕊🌺🕊 🕊🌺 'بسم‌رب‌مہدےزهرا ۜ ..♥️🌱' سه روزی بود که به تبریز اومده بودیم...اوضاع تقریبا خوب بود...هر روز به بیمارستان های مختلف شهر سر می‌زدیم و گاهی هم برای تفریح و گشت و گذار از خونه بیرون می‌زدیم...به قدری سرگرم کار و درس میشدم که اصلا متوجه گذر زمان نبودم...ولی این حجم از مشغله مانع ارتباطم با خانواده نمیشد و هر روز باهاشون تماس میگرفتم‌‌...راستش برای اولین بار بود که انقدر ازشون دور بودم.. امیرمحمد همیشه برای خودش سفارشاتی میداد و درخواست سوغاتی میکرد...هر چیزی که براشون مناسب و قشنگ بود تهیه میکردم...طوری که موقع برگشت قطعا دوتا چمدون داشتم!!! هنوز زمان برگشتمون دقیق مشخص نشده بود...از طرفی اشتیاقم برای کار به حدی بود که نمی‌خواستم به این زودی برگردم و از طرفی طاقت دوری از خانواده‌ام رو نداشتم.. انقدر غرق فکر بودم که هر چقدر غزاله صدام زد متوجه‌اش نشدم.. _زینب خانم معلوم هست کجایی!! _شرمنده عزیزم..چیزی شده!! _تو لابی هتل یکی منتظرته _یکی منتظرمه!! کی آخه؟! _نمیدونم از پذیرش زنگ زدن گفتن بری پایین با تعجب ابرویی بالا انداختم...از جام بلند شدم و لباسی مناسب پوشیدم...بعد هم چادرم رو سرم کردم و به سمت طبقه پایین رفتم.. غزاله هم اتاقی و همکارم توی این سفر بود...از دانشگاه ما نبود و قبلا نمی‌شناختمش..‌.ولی انقدر دختر خونگرمی بود که همون روز اول باهم دوست شدیم.. به لابی هتل که رسیدم نگاهم رو چرخوندم تا ببینم شخص منتظر کیه!! کسی رو پیدا نکردم...یکی از کارکنان قسمت کافی شاپ به بیرون اشاره کرد و گفت: خانم بیرون منتظرتون هستن تشکری کردم و به سمت حیاط هتل رفتم...آقایی بیرون از حیاط دست به جیب ایستاده بود و با پا سنگ ریزه‌ها رو شوت میکرد.. _آقا ببخشید شما کاری داشتید با من!! بدون اینکه به سمتم برگرده به سمت جلو حرکت کرد...دنبالش رفتم و دوباره صداش زدم...شب بود و کسی تو خیابون نبود...هتل ما تقریبا ته کوچه بود و با خیابون اصلی کمی فاصله داشت.. همینطور که دنبالش میرفتم احساس کردم چادرم به جایی گیر کرده باشه...به عقب برگشتم و با دیدن صحنه روبه‌روم جیغ خفه‌ای کشیدم.. دو تا مرد که یکی‌شون چاقو دستش بود و اون یکی چادرم رو تو مشتش گرفته بود...به سمتم میومدن...عقب عقب رفتم...دست و پام رو گم کرده بودم.. یکیشون چاقو رو به سمتم گرفت...نزدیک شد و دقیقا نوک چاقو رو روی شاهرگ گردنم گذاشت...عرق سرد بود که از سرم می‌بارید.. یکی از پشت دستش رو محکم روی دهنم گذاشت...با فرو رفتن تیزی توی گردنم جیغ میزدم...اما دستش مانع پخش صدام میشد.. سرم گیج می‌رفت...چشمام تار میدید...پاهام شل شد و روی زمین افتادم...کم کم همه جا برام تیره و تار شد..... °`🌿-🕊 『 @jahadesolimanie
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
❗️📣تهیه کارت پوستال شهید و خرید کیک ان شاالله در روز دوازدهم اردیبهشت به مناسبت ولادت شهید جهاد مغنی
رفقا برای کارشون فقط حدود 200 هزار تومن کم دارن رفقا یه یاعلی بگید درحد توانتون کمک کنید شهدا اجرتونو میدن ...✋🏿
ای که تمام جان و جهان منی❤
https://www.instagram.com/p/Cc5dHZqI2wH/?igshid=MDJmNzVkMjY= چرا قدس به ظهور ربط دارد
https://harfeto.timefriend.net/16513090291927 سلام علیکم سخنی هست در خدمتم..
با ورود تو تو زندگیم من به ارزو هایم رسیدم رفیق جانم😢 _ 💔
دوستانی که رفتید التماس دعا 🙏❤️🌸
سلام لطفا از جشن فردا برمون ع***میزارید داخل گروه ممنون مشم و اینکه به یاد ما هم باشید منتظر پست های قشنگتون به مناسبت تولد شهید جهاد مغنیه هستیم 😍🥰👋 __ علیکم السلام... جشن فردا داخل کانال حنان توسط گروه جهادیشون گذاشته میشه چشم...✨✋🏿