eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۵ کتش را درآورد.. و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،.. صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند.. که به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد _وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون... و نشد حرفش را تمام کند،.. یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد _خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید! هجوم گریه گلویم را پُر کرده.. رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد _امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟همسرتون خواست بیاید اونجا؟ اشکم تمام نمیشد.. و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم _سعد شش ماه تو خونه کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هر چی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه! حرفم به آخر نرسیده،... انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید _شما رو داد دست این مرتیکه؟؟؟؟ و سد صبرش شکسته بود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 02.mp3
11.91M
۲ 🎤 ما آفریده نشدیم تا انسان خوبی باشیم❗️ ☜ این بزرگترین اشتباهِ به ظاهر صحیحی است که انسانها بدان مبتلا شدند و تا انتهای مسیر را اشتباه رفتند! ◆ پس اگر خوب زیستن، و خوب ماندن، هدف ما نیست، ما اینجا چه کارِ مهمتر دیگری داریم؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
مداحی آنلاین - نماهنگ کریم - رسولی.mp3
3.66M
🌸 (ع) 💐اسم تو نمک سفره‌ی پدریم 💐ای کریم دو عالم سید بن کریم 🎙
''بسم‌اللھ‌الذۍ‌خلق‌المہدے♥️''
❣ ☀️صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🤲 🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
💠دعای روز پانزدهم ماه رمضان .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱ . . رو خودتون جورے ڪار کنید ڪہ اگر یه گناهم ڪردید ، گریتون بگیره...(: سخن‌شہیدجہاد🎙‌'!(: ♥️⃟🔗|⇜🌱" .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۶ سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد _این تکفیری با چندتا از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت! نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود.. و خجالت میکشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید.. و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد _اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟؟؟؟ با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،.. دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم.. و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد _دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید! کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛.. شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود.. و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم... دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید.. که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند _مامان مهمون داریم! تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد.. و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد.. و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 03.mp3
12.63M
۳ 🎤 شما همین دختر یا پسر ، همین همسر، همین مادر یا پدر نیستیـــد ⛔️! تا وقتی خود را در دایره‌ی این الفاظ معنا می‌کنید؛ هــرگز قادر به فتحِ قلّه‌ای که مورد نظر خداوند، برای شخصِ شماست؛ نخواهید بود! 💥 پس من چه کسی هستم؟ و چه کسی نیستم؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بسم‌اللھ‌الذۍ‌خلق‌المہدے♥️''
°•°•° 🌷🤚🏻 دلتنـگ حضوریم مــه هـــر دو جهــان را بی نــور تو ڪوریم همه جا و مڪان را با مقــدم خــود نمــا ڪرم بر همــہ عالم روشــن بنمـــا دل همــه پیــر و جــوان را ‌‌‌‌‌‌‌ ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱ . . از چشمانـت از امتداد نگاه روشـنت مےتوان‌یافـت‌مسیرِشہادت‌را ...🕊 ♥️⃟🔗|⇜🌱" .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی بانوی شاعر هندوستانی که برآورده شد خانم آذرمی‌دخت صفوی از شعرای هندوستان: امشب با چشم خودم دیدم که رهبر معظم چقدر نسبت به شعر و ادب ذوق دارند و واقعا یک شخصیت منفرد هستند. سیاستمداران و کشورداران مختلف به امور ادبی و شعری اینقدر توجه ندارند. .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🔴تجربه تلخِ سودان برای ما 🔸 کشوری بود بنام سودان با ۹۷ درصد جمعیت مسلمان، دومین کشور بزرگ قاره آفریقا و از نظر معادن و ثروت در وضعیت مناسبی بود. دیدگاه های سیاسی این کشور به ایران و جبهه مقاومت و شخص رهبری نزدیک بود. 🔸 کم کم فشارهای بین المللی به این کشور زیاد شد؛ آمریکا و اروپا تحریمش کردند؛ اسرائیل به توطئه داخلی کشور دامن زد و کشورهای عربی و خصوصا عربستان به فشار بر او اضافه کرده، بگونه ای که حتی در سال ۱۳۹۲ اجازه عبور هواپیمای آن بر فراز آسمانش را ندادند، چون راهی ایران بود. 🔸 عمرالبشیر رییس جمهور این کشور بعد از مقاومتی سخت، به خیال خودش تسلیم شد تا بتواند فشارهای بین المللی را کم کرده و از مواهب رابطه با غرب و عرب بهره ببرد و آنها که به ظاهر یک خواسته بیشتر از او نداشتند: دست کشیدن و جدایی از جمهوری اسلامی ایران!!! 🔸 او تسلیم شد و رسماً با ایران قطع رابطه کرد و در پیمانهای ضد ایرانی عضو شد. اما باز رابطه با کشورهای عربی و غربی بهبود نیافت. او قدمی دیگر برداشت تا بتواند اعتماد سازی کند و آن قدم شوم، نامش رفراندوم بود!! 🔸 رفراندوم انجام داد و در کمال تعجب کشور به دو تکه تقسیم شد و سودان شد دو کشور شمالی و جنوبی که سازمان ملل و کشورهای غربی و عربی نیز آنرا با رسمیت شناختند، اما باز ماجرای مصیبت سودان تمام نشد. 🔸 سودان رسماً دشمنی خود با ایران و جبهه مقاومت را اعلام کرد و حتی در دفاع از عربستان به یمن هم لشکر کشی کرد. آمریکا و عربستان و دیگران هم تحریم های خود را برداشتند، اما بهانه ای جدید پیدا شد. و آن اینکه عمر البشیر دیکتاتور بوده و باید از قدرت کناره گیری کند. او هم چاره ای نداشت و از قدرت کنار رفت، اما بجای منزل به زندان انداختنش!!! 🔸 دیگر نه سودانی بود، نه سیاست خارجیِ حامی ایران و نه عمرالبشیری که حتی بر خلاف همه دیدگاههایش با اسراییل هم وارد رابطه شده بود، اما مصیبت سودان ادامه داشت. 🔸 در سودان کودتا کردند، جنگ داخلی راه انداخته و هزاران نفر کشته و زخمی شدند و دنیایی که این همه وعده به سودان داده بود، فقط دارد تماشا می کند و از  کشته شدن مردم و ویرانی این کشور لذت می برد. 🔹 حال مقایسه کنید سرنوشت سودان را با کشورهایی همچون ایران، سوریه و یمن که دقیقا همین خواسته ها را از آنها داشتند. اینان تحریم‌ها و فشارها را تحمل کردند و ایستادند تا نشان دهند هزینه مقاومت بسیار کمتر از هزینه تسلیم است. 🔹و سودان شد درس عبرتی برای مردم ایران تا بدانند چطور در پس هر عقب نشینی از محور مقاومت و دیکتاتور دانستن رهبران سیاسی و حتی رفراندوم ادعایی آنان، پایان کار کشوری به نام ایران با تجزیه و جنگ داخلی هدفگذاری شده است. 🔹 اما مقاومت و اطاعت از رهبری تمام این معادلات را برهم میزند. 🟢پی‌نوشت: آنچه که بر سودان آوردند یک تجربه تلخ نیست بلکه بر اساس اسناد متقن و خدشه ناپذیر نسخه‌ای است که برای ما هم نیز نوشته بودند و طی ۳۶ سال اخیر در راستای نظم جدید جهانی و خاورمیانه جدید (نظم آمریکایی و قرن آمریکایی) با ده‌ها روش برای تجزیه ایران به چند کشور (که نقشه‌ی آن در اینترنت قابل مشاهده است) تلاش کردند اما نه تنها موفق نشدند بلکه به برکت نعمت ولایت فقیه تمام نقشه‌های آمریکایی‌ها در منطقه با وجود هزینه فوق سنگین هفت هزار میلیارد دلاری با شکست مفتضحانه مواجه شده و اینک طبق آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح به شدت عصبانی هستند اما این عصبانیت نه تنها برای آنها هیچ سودی ندارد بلکه بر سرعت نابودی آنها می افزاید بله ما به ولایت فقیه می بالیم و به جهان فخر می فروشیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ستایش خدای را که ما را بر این مقام رهنمایی کرد، که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما به خود به این مقام راه نمی‌یافتیم، همانا رسولان خدایمان به حق آمدند (و ما را بر این مقام رهبری کردند). و اهل بهشت را ندا کنند که این است بهشتی که از اعمال صالح شما را به ارث داده‌اند.
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۷ مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد _هنوز شام نخوردی مامان؟ زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه بودم.. مبادا امشب قبولم نکند.. که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید... با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود،..حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد _مامان این خانم هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه (س) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون! جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم،.. میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود..و دوباره آواره غربت این شهر شوم.. که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم.. که دستی چانه‌ام را گرفت.و صورتم را بالا آورد... مصطفی کمی پای ایوان ایستاده و ساکت انداخته بود تا مادرش برایم کند.. که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با پرسید _اهل کجایی دخترم؟ در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم.. که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت _ایشون از ایران اومده! نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد.. و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید _همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلاً پیش ما میمونن! به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند.. و تنها یک آغوش .. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 04.mp3
11.69M
۴ 🎤 ـ تو کی هستی؟ ـ من همه ام❗️ ـ اسمت چیه؟ ـ همه‌ی اسم‌های دنیا❗️ ـ اینجا کجاست؟ ـ اینجا همه جاست❗️ ـ اوضاعت چطوره؟ ـ دقیقاً اوضاع همه‌ی آدما❗️ این چه سؤال و جواب خنده‌داری هست؟ حقیقت این سؤال و جوابها چیه واقعاً؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بسم‌اللھ‌الذۍ‌خلق‌المہدے♥️''
°•°•° 🤚 کاش یک دانہ ۍ تسبیح تو بودم تا دست کشی بر سر سودازده ی من…📿 ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
💠دعای روز هفدهم ماه رمضان .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
26.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•♥️🖇• . إن شرف القدس یأبی أن یتحرر الاعلی أيدي المؤمنین الشُرفاء .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یک آیه راجع به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) 🔵 جزء هفدهم 🌕 اگر راست می‌گویید وعده ظهور کی خواهد بود؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۸ تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم.. که آنهم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد،.. خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در این بهشت مست این زن شده بودم. به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد _اسمت چیه دخترم؟ و دیگر که زینبه در دلم شکست..و زبانم پیشدستی کرد _زینب! از امشب... پس از سالها باورم شده و با حضرت زینب(س) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم میکردم.. که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم. کنار حوض میان حیاط صورتم را ، مرا تا اتاق کشاند و پرده را تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که عذر تقصیر خواست _لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس! از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید _تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم! و رفت و نمیدانست از هر حرکت چه دردی برایم دارد.. که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم... مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را کرد و خواست..... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 05.mp3
11.99M
۵ 🎤 🚫 تمام افسردگی‌ها، اضطراب‌ها، تنش‌ها، غصه‌ها و... همه‌ی اسپندِ رویِ آتش شدن‌ها ؛ نتیجه‌ی زندانی کردنِ روح در یک قالب محدود است! ☜ تعریفِ ما از ریشه‌ی خودمان، اگر به همین تَن و پدر و مادری که آنرا به دنیا آوردند؛ منحصر شود؛ تمام روابطمان در همین چهارچوب زندانی می‌شوند ! ♨️ روح نامحدود، ارتباط محدود، ارضائش نمی‌کند! ※ پس چکار باید کرد؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بسم‌اللھ‌الذۍ‌خلق‌المہدے♥️''
🌺🤚🏻* خورشید من از دیار شب ڪرده عبور ای ڪاش ڪند ز مشرق عشــق ظهور هـــر لحــظه در انتـــظار آنـــم بـرسـد با خــود ببــرد مـــرا بـه مهمانـی نــور ‍‎ ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹‌‌‌🎥✨› جہاد از کودکی هشیار بود ! "قسمت¹📺" "سخنان 🎙 عمه شہید جہاد مغنیه در مورد شہید🌤" .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۹ خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد _بفرمایید! شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون میخرید.. و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود.. که دخترانه پای سفره نشستم.. و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت... مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد... احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد _خواهرم! نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد.. که زمزمه کرد _من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید! و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت _شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید! از پژواک پریشانی اش ، فهمیدم این کابووس هنوز تمام .. و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم... و از طنین تکبیرش بیدار شدم... هنگامه سحر رسیده.. و من دیگر بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم...✨ سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم... و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از و سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید... نمازم که تمام شد... از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... در آرامش این خانه دلم میخواست... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 06.mp3
11.19M
۶ 🎤 🌎 تمام قصه‌ی فراموشیِ بشر بعد از سفرش به زمین، و محصور شدن او در زندان دنیا؛ که تصور می‌کند خیلی بزرگ است، فقط محصول این است که؛ ↓ ⚡️ با چشمی که به همه چیز عادت کرده، به همه چیز می‌نگرد ... و در حقیقت به هیچ چیز فکر نمی‌کند! ※ چگونه اند؟ - به چه چیزی فکر می‌کنند؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir