eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردی که میگفتند در زندانهای صیدانا سوریه دیوانه شده و خبر سقوط بشار اسد را شنیده داره تبریک میگه، دروغ از آب در اومد این آقا که ویدیوی آزادیش از زندان صیدنیا در رسانه‌های غربی وایرال شد و عده غربزده هم براش اشک ریختند و کف و خون بالا آوردن، اینفلوئنسر تیک‌تاک از آب درومد و چنین شخصی اصلا زندان نبوده و طی ماههای اخیر کلی کلیپ از خودش منتشر کرده!!! .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
مداحی_آنلاین_نماهنگ_قرار_حدادیان.mp3
2.68M
توی تقویمای دنیا ببینیم یه روز ا‌ن‌شاء‌الله زیر یک جمعه نوشته ظهور بقیة الله
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلاگر میلیونی اینستاگرام میگه : هیچ جای قرآن نگفته جهنم مکانیه که چوب و آتیش و عذاب داره و تو رو هم بخاطر دو‌ تار مو و لاک‌ ناخن و دو لیوان مشروب نمیندازن اونجا جزغاله بشی .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🤲 قائم‌آل‌محمد✨ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ «ﻋﻠﻞ ﺍﻟﺸﺮﺍﺋﻊ» ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺣﻤﺰﻩ ﺛﻤﺎﻟﻰ ﺭﻭﺍﻳﺖ می‌کند ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻳﺎ ﺍﺑﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍلله! ﻣﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺋﻤﻪ ﻫﻤﻪ ﻗﺎﺋﻢ ﺑﺤﻖ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: بله. ﻋﺮض کردﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻓﻘﻂ ﺍﻣﺎﻡ آخرالزمان «ﻗﺎﺋﻢ» ﻧﺎﻣﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻮﻥ ﺟﺪﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ به دﺭﮔﺎﻩ ﺍﻟﻬﻰ ﻧﺎﻟﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭا! ﺁﻳﺎ ﻗﺎﺗﻠﻴﻦ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ، ﻭ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﺷﺮﻑ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ به حال ﺧﻮﺩ وا می‌گذارﻯ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ به آن‌ها ﻭﺣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﺍﻯ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻳﺪ. به عزﺕ ﻭ ﺟﻠﺎﻟﻢ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁن‌ها ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺯﻣﺎن‌ها ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﻭﻟﺎﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ به آن‌ها ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﮔﺸﺘﻨﺪ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ آن‌ها ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ می‌گذارد. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑِﺬﻟِﻚَ ﺍﻟْﻘﺎﺋِﻢُ ﺍﻧْﺘَﻘِﻢُ ﻣِﻨْﻬُﻢ ﻳﻌﻨﻰ به اﻳﻦ ﻗﺎﺋﻢ ﺍﺯ آن‌ها ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ می‌گیرم. مهدی موعود، ج۱، ترجمه، ج ۱۳ بحارالانوار؛ باب۲📘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّه فی ارضه
تقویم من تنها یڪ ماه دارد ،
آن هم تویی
ٺو..
. .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Karimi-VafatHazratOmolbanin1395[02].mp3
2.81M
ای امیـرالمومنین را یـار؛ یا ام البنیـن 💔
‍ 🌷 – قسمت 8⃣6⃣ ✅ فصل شانزدهم 💥 دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه‌ها گرسنه بودند. بهانه می‌گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و این‌که اگر بروند سراغمان، نمی‌دانند ما کجاییم. یکی از خانم‌ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می‌کردیم. بچه‌ها نق می‌زدند و گریه می‌کردند. کلافه شده بودیم. 💥 یکی از خانم‌ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: « این‌طوری نمی‌شود. هم بچه‌ها گرسنه‌اند و هم خودمان. من می‌روم چیزی می‌آورم، بخوریم. » دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: « ما هم با تو می‌آییم. » می‌دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده، رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند. ‌ 💥با رفتن خانم‌ها دلهره‌ی عجیبی گرفتیم که البته بی‌مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این‌بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند. هر لحظه برایمان هزار سال می‌گذشت؛ تا این‌که دیدیم خانم‌ها از دور دارند می‌آیند. می‌دویدند و زیگزاکی می‌آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه‌ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی‌ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد. 💥 هر چه به عصر نزدیک‌تر می‌شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می‌شد. نمی‌دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم‌ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می‌گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت. دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی‌دانستیم باید چه‌کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان‌جا بمانیم. چاره‌ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می‌کرد، صدای نرم و حزن‌انگیز خانمی بود که خوب دعا می‌خواند و این‌بار ختم « اَمّن یجیب » گرفته بود. 💥 نزدیکی خانه‌های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می‌زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن‌ها صمد بود؛ با چهره‌ای خسته و خاک‌آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آن‌چه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی‌ها شهید و مجروح شده بودند. 💥 چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم. پرسیدم: « کجا؟! » گفت: « همدان. » کمک کرد بچه‌ها سوار ماشین شدند. گفتم: « وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه‌ها را بیاورم. » نشست پشت فرمان و گفت: « اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم. » همان طور که سوار ماشین می‌شدم، گفتم: « اقلاً بگذار لباس‌های سمیه را بیاورم. چادرم... » معلوم بود کلافه و عصبانی است. گفت: « سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود. » 💥 در ماشین را بستم و پرسیدم: « چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟! » همان‌طور که تندتند دنده‌ها را عوض می‌کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: « اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی‌ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند. به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی‌یکی بچه‌ها را از زیر سیم‌خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره‌های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم‌اند؛ اما گردان‌های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می‌توانستم گردان‌های دیگر را هم نجات بدهم. » 💥 شب شده بود و ما توی جاده‌ای خلوت و تاریک جلو می‌رفتیم. یک‌دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: « صمد الان بچه‌هایت کجا هستند؟! چیزی دارند بخورند. شب کجا می‌خوابند؟! » او داشت به روبه‌رو، به جاده‌ی تاریک نگاه می‌کرد. سرش را تکان داد و گفت: « توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند. » دلم برایشان سوخت، گفتم: « کاش تو بمانی. » برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: « پس شما را کی ببرد؟! » گفتم: « کسی از همکارهایت نیست؟! می‌شود با خانواده‌های دیگر برویم؟! » توی تاریکی چشم‌هایش را می‌دیدم که آب انداخته بود. گفت: « نمی‌شود، نه. ماشین‌ها کوچک‌اند. جا ندارند. همه تا آن‌جا که می‌توانستند خانواده‌های دیگر را هم با خودشان بردند؛ و گرنه من که از خدایم است بمانم. چاه‌ای نیست، باید خودم ببرمتان. » .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا