eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما را از رفتن جان مترسان! از جان عزیزتر داشتیم که رفت... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
💬 کسی که مچ دستش شکسته چطور باید وضو بگیرد؟ ✅ طبق نظر آیت الله خامنه‌ای:اگر مچ دست او شکسته و در گچ است مثلا مچ دست راست او شکسته است، باید وضو را به صورت جبیره بگیرد یعنی با دست چپ صورت را به نیت وضو بشوید و سپس با دست چپ آب روی دست راست ریخته و از آرنج تا قسمت گچ گرفته شده را بشويد و روی قسمت گچ گرفته دست خیس به نیت وضو بکشد و اگر انگشتان بیرون از گچ است آنها را به نیت وضو بشوید و سپس دست چپ را به نیت وضو از آرنج زیر شیر آب بگیرد و بعد مسح سر و پاها را اگر با دست راست نتواند بکشد با همان دست چپ بکشد.
هر حاصلی که دارم، بی‌حاصلی است بی تو...
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو کمکمون می‌کنه حرمت خانواده رو بیشتر از قبل حفظ کنیم. .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
2.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کسی عاشقش نمی‌ماند... قدر عشق علی نمی‌داند... کبک هر کس که عاشق مولاست... روز محشر خروس می‌خواند...
‍ 🌷 – قسمت 1⃣9⃣ ✅ فصل هفدهم 💥 همان روز عصر دوباره برگشتیم همدان. این‌بار هم سمیه‌ی ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: « قدم! من می‌روم، مواظب بچه‌ها باش. به سمیه‌ی ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار. » گفتم: « کی برمی‌گردی؟! » گفت: « این‌بار خیلی زود! » 💥 پایان هفته‌ی بعد، صمد برگشت. گفت: « آمده‌ام یکی‌دو هفته‌ای پیش تو و بچه‌ها بمانم. » 💥 شب اول، نیمه‌های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آن‌جا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده‌اش و دارد چیز می‌نویسد. گفتم: « صمد تو این‌جایی؟! » هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن. گفتم: « این‌وقت شب این‌جا چه‌کار می‌کنی؟! » گفت: « بیا بنشین کارت دارم. » 💥 نشستم روبه‌رویش. سنگر سرد بود. گفتم: « این‌جا که سرد است. » گفت: « عیبی ندارد. کار واجب دارم. » بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: « وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام. لای قرآن است. » ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: « نصف‌شبی سر و صدا راه انداخته‌ای، مرا از خواب بیدار کرده‌ای که این حرف‌ها را بزنی.؟! حال و حوصله داری‌ها. » گفت: « گوش کن. اذیت نکن قدم. » گفتم: « حرف خیر بزن. » خندید و گفت: « به خدا خیر است. از این خیرتر نمی‌شود! » ادامه دارد... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
بسم الله الرّحمن الرّحیم
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا