eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan @HENAS_213 تبادل: @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام باقر علیه السلام: 💢 ما عُبِدَ اَللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ اَلسُّرُورِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ 🍃 خداوند به چيزى كه نزد او محبوبتر از شاد كردن مؤمن باشد، عبادت نشده است. 📚 الکافي ج2 ص 188 💐ولادت با سعادت امام محمّد باقر علیه السلام بر شما مبارک باد💐 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🖥  @jihadmughniyeh_ir
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
خاطرات 😂زنم تو ماشین جاموند!😂 🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت: سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم. عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم. در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت: - ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان. زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد: - نگه دار ... نگه دار ... گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا." که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان." با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟" 😂😂😂خنده ای کرد و گفت: - آره. من صبح با زنم رفتم پادگان. به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه." بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود. 📚 منبع: راوی حمید داوود آبادی 🕊🍃 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🖥  @jihadmughniyeh_ir
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
❀ ﴾﷽﴿ ❀ دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشد بجو آن صبح صادق را که جان بخشد خلایق را هزاران مست عاشق را صبوحی و امان باشد سلام صبحتون بخیر 🌺🍃 🔻 عليه ‏السلام: 🔅 الإعجابُ يَمنَعُ الازدِيادَ؛ خودپسندى و غرور، مانع پيشرفت و كمال است. 🗓 یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ ۲ رجب ۱۴۴۲ ۱۴ فوریه ۲۰۲۱ ‌
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
قبل از شهادتش حواسمان خیلی جمع بود که کسی ما را نشناسد. همین طور هم بود و کمتر کسی من را به عنوان خواهر عماد می شناخت. پای جانش در میان بود. اما حالا دوست دارم همه بدانند من، زینب، خواهر عماد مغنیه هستم. دوست دارم بدانند که برادر من بود که اسرائیل را در کوه های جنوب لبنان به بانو درآورد. منبع کتاب ابوجهاد @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
عماد4.jpg
8.54M
فایل اصلی با کیفیت
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
💠 🔰 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🔴 وَ قَالَ النَّبِيُّ ص الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ وَ لَا يُهْلَكُ مَعَ الدُّعَاءِ أَحَدٌ ✍ دعا مغز و حقیقت عبادت است، و هرگز کسی که دعا می‌کند هلاک نخواهد شد 📚 بحارالأنوار ج : 90 ص : 300 @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
﷽🌿 در ، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است. ❦اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❦ @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
🔺هلاکت ۲۱ داعشی به دلیل بوق زدن تروریست انتحاری 🔹فرماندهی عملیات سامراء گفته داعشی‌ها قصد انفجار یک خودرو در نزدیکی یک ایست بازرسی را داشتند که این خودرو پیش از اقدام تروریستی منفجر می‌شود و ۲۱ نفر از تروریست‌ها کشته می‌شوند. 🔹راننده‌ انتحاری خودرو پیش از ترک مخفیگاه‌ داعش، برای خداحافظی با دوستان خود بوق خودرو را فشار می‌دهد، در حالیکه بوق خودرو به بسته انفجاری وصل بوده و این موضوع باعث انفجار می‌شود. @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
آری تفاوت نمے ڪند که تو دانشجو هستے یا ڪارمند، ڪارگر هستے یا ڪشاورز، طلبہ هستے یا ڪاسب بازار... آنچہ از همہ این ها فراتر مے رود توست و انسان، اگر انسان باشد و بہ وجدان خویش رجوع ڪند، ندای «هل من ناصر» را خواهد شنید ڪہ میثاق فطرتش را بہ او گوشزد مے ڪند ♥️ @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
معاون ارشد وزارت دفاع عربستان توسط انصارالله یمن اسیر شد. @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
✨﷽✨ ✅از كجا دانستند؟ ✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند. ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛ براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان @jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹