فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #مناسبتے
#ميلاد_امام_محمد_باقر
🔴 امام باقر علیه السلام:
💢 ما عُبِدَ اَللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ اَلسُّرُورِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ
🍃 خداوند به چيزى كه نزد او محبوبتر از شاد كردن مؤمن باشد، عبادت نشده است.
📚 الکافي ج2 ص 188
💐ولادت با سعادت امام محمّد باقر علیه السلام بر شما مبارک باد💐
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🖥 @jihadmughniyeh_ir
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
خاطرات #طنز_شهدا
😂زنم تو ماشین جاموند!😂
🍂یکی از دوستان لبنانیم که با شهید عماد مغنیه همرزم و دوست قدیمی بوده، خاطره جالبی از عماد تعریف کرد که خیلی برام قشنگ اومد. می گفت:
سال 1364 بود که با عماد در تهران زندگی می کردیم. خانه ای در زیر پل حافظ داشتیم. محل کارمان هم پادگان امام حسین (ع) (بالای فلکه چهارم تهرانپارس – دانشگاه امام حسین (ع) فعلی) بود که تعدادی نیروهای لبنانی را آموزش می دادیم.
عصر یکی از روزها، سوار بر ماشین پیکانم داشتم از در پادگان خارج می شدم که عماد را دیدم. قدم زنان داشت به طرف بیرون پادگان می رفت. ایستادم و با او سلام و احوال پرسی کردم. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم.
در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت:
- ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.
زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود. ناگهان داد زد:
- نگه دار ... نگه دار ...
گفتم: "خب مسئله ای نیست که. ماشینت توی پارکینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."
که گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."
با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توی ماشین جا گذاشتی که باید بری بیاری؟"
😂😂😂خنده ای کرد و گفت:
- آره. من صبح با زنم رفتم پادگان.
به اون گفتم توی ماشین بمون، من الان برمی گردم. توی پادگان که رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد که اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."
بدجور خنده ام گرفت.😂😂😂 زنش از صبح تا غروب توی ماشین مونده بود.
📚 منبع: راوی حمید داوود آبادی
#شهید_عماد_مغنیه 🕊🍃
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🖥 @jihadmughniyeh_ir
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
❀ ﴾﷽﴿ ❀
دلا بگریز از این خانه
که دلگیرست و بیگانه
به گلزاری و ایوانی
که فرشش آسمان باشد
بجو آن صبح صادق را
که جان بخشد خلایق را
هزاران مست عاشق را
صبوحی و امان باشد
سلام صبحتون بخیر 🌺🍃
🔻 #امام_علی عليه السلام:
🔅 الإعجابُ يَمنَعُ الازدِيادَ؛
خودپسندى و غرور، مانع پيشرفت و كمال است.
🗓 یکشنبه
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
۲ رجب ۱۴۴۲
۱۴ فوریه ۲۰۲۱
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
قبل از شهادتش حواسمان خیلی جمع بود که کسی ما را نشناسد. همین طور هم بود و کمتر کسی من را به عنوان خواهر عماد می شناخت. پای جانش در میان بود.
اما حالا دوست دارم همه بدانند من، زینب، خواهر عماد مغنیه هستم. دوست دارم بدانند که برادر من بود که اسرائیل را در کوه های جنوب لبنان به بانو درآورد.
منبع کتاب ابوجهاد
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
💠 #حدیث_روز
🔰 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🔴 وَ قَالَ النَّبِيُّ ص الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ وَ لَا يُهْلَكُ مَعَ الدُّعَاءِ أَحَدٌ
✍ دعا مغز و حقیقت عبادت است، و هرگز کسی که دعا میکند هلاک نخواهد شد
📚 بحارالأنوار ج : 90 ص : 300
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
﷽🌿
#سخن_رهبر
در #تهاجم_فرهنگی، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است.
❦اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❦
#حضرت_عشق
#رهبر
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
🔺هلاکت ۲۱ داعشی به دلیل بوق زدن تروریست انتحاری
🔹فرماندهی عملیات سامراء گفته داعشیها قصد انفجار یک خودرو در نزدیکی یک ایست بازرسی را داشتند که این خودرو پیش از اقدام تروریستی منفجر میشود و ۲۱ نفر از تروریستها کشته میشوند.
🔹راننده انتحاری خودرو پیش از ترک مخفیگاه داعش، برای خداحافظی با دوستان خود بوق خودرو را فشار میدهد، در حالیکه بوق خودرو به بسته انفجاری وصل بوده و این موضوع باعث انفجار میشود.
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
🔸حکایت جالب و خواندنی🔸
😳😳#شیخ_کتک_خور
مرحوم شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود: اگر تمام کتابهاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه را بیرون مى دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحابِ سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى کند، ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند. این قدر در مقام جستجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل منزل مى رود، همسرش حسابى وی را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود : بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند. من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند: وی را طلاق بدهید.گفت: نمى دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: اینکار را هم اجازه نمى دهم.گفتند: چرا؟
گفت: این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون مى آیم ودر صحن امیر المومنین مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى کنند؛
گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در منزل کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب_الهى است، این باید باشد.
📚منبع: کتاب نفس؛ شیخ حسین انصاریان،ص 328
اللَّهُـــمَّعَـــجِّللِــوَلـِـیِّکَالــــفَــرَج
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
آری تفاوت نمے ڪند
که تو دانشجو هستے یا ڪارمند،
ڪارگر هستے یا ڪشاورز،
طلبہ هستے یا ڪاسب بازار...
آنچہ از همہ این ها فراتر مے رود
#انسانیت توست و انسان،
اگر انسان باشد و بہ وجدان خویش رجوع ڪند،
ندای «هل من ناصر» #سیدالشهدا را خواهد شنید ڪہ
میثاق فطرتش را بہ او گوشزد مے ڪند
#شهید_سیدمرتضی_آوینی♥️
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
#فوری
معاون ارشد وزارت دفاع عربستان توسط انصارالله یمن اسیر شد.
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
✨﷽✨
#حکایت
✅از كجا دانستند؟
✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند.
ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛
براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان
@jihadmughniyeh_ir
۲۶ بهمن ۱۳۹۹