•
خـطمیزنـم..!
یڪییڪیدلخواستههای
غیـراز #ظھورت را؛🌱
خسرانزدهام..
اگرجـزشما ازاجابتخانهی
"ارباب"چیزیطلبڪنم..!🌾
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اللھمعجݪالولیڪاݪفࢪج'░
#السلامعلیڪیابقیھاللہ(:♥️
#جهاد بسیار آدم عاطفی، مهربان و باغیرتی بود.
در ایام فوت مادر حاج قاسم سلیمانی در بسیاری از مواقع، همراه او بود.
حاج قاسم به شدت با "محافظ" مخالف است. شهید حاج عماد مغنیه، پدر جهاد، همیشه در فضاهای عمومی پشت حاجی می ایستاد
که اگر خدای نکرده تیری شلیک میشود به او اصابت کند نه به حاج قاسم.
جهاد هم همینطور به حاج قاسم تعصب داشت ... .
#جهـادنا🇱🇧
#مهـربـونبـرادرم😍❤️
🍃احترامویژهبهپدرو مادر♥️
حاجقاسمِما
هروقتبهڪرمان؛دیارشونسفرمےڪردن
اولینجاییڪهمےرفتن
خانهیپدر ومادرشبودبرایعرضِادب(:
#ماچندچندیم؟☝️🏽
#رهروراھشونهستیم؟
#حــاجقــاسـمقلبـــم♥️
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
💚یـا ربَّ العالَمیـن.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار🕊 آفتاب داغ خرداد ماه حرارتش را به جان بچه
یـا ذَاالْجلالِ وَ الْاِکرام.'🌱
💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار
چند ثانیه رد نگاهش روی بندِ کفشهای زهوار دررفتهاش می ماند و بعد دوباره انگشت شصتش روی صفحه گوشی بالا و پایین میشد.
«مصطفی» و «حمزه» ایستاده بودند و مشغول صحبت بودند. موضوع صحبتشان هم مشخص بود؛ چیزی که این روزها زیاد بین مردم شهر دهان به دهان میشد.
گاهی ترس و تشویش رنگ از چهرهشان میزدود و گاهی خشم و کینه به رعب و وحشتشان اضافه میشد.
«جعفر» که چند قدم آن طرفتر زیر تنها سایه درخت، به دیوار سنگی تکیه داده بود و عمیقا به صحبتهای آن دو گوش میداد،
به نظرش آمد که «یعقوب» واقعا دیر کرده. پک محکمی به سیگارش زد.
چشمش به روبرویش افتاد. قامت بلند «یعقوب» از پیچ کوچه گذشت.
پک دیگری زد و سیگار را زیر پایش له کرد و گفت: «یعقوب هم آمد.»
#ادامــهدارد.... 🎈
❥⇣˓خــواهی؏ـاشِقبشے،
حَرف،زِ دِلــداࢪبـزن...♥️
بادھ ازساغـَـرِمَستانِگےِیـاربـزن💫!
دوستداریڪهخُدا،شاهجَهانَتبُڪُنَد،
بوسہبرخاڪِدرِ،حِیـ👑ـدَرِڪَرّاربزن..🙃
#یکشنبههایعلوے
یک دهاتی میان گوهرشاد
زیر لب یارضا رضا دارد
گریههایش چقدر دیدنیست
ظاهراً او فقط تو را دارد :)💛
#امامرضایدلم
#سـآعتبهوقتمشهد
951.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود.
شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود.
لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.
از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم...
#رقصیچنینمیـانمیـدانـمآرزوست
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱