eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
در بند جهادیم میل رهایی نداریم...!!✋🏿
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
💚یـا ربَّ العالَمیـن.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار🕊 آفتاب داغ خرداد ماه حرارتش را به جان بچه
یـا ذَاالْجلالِ وَ الْاِکرام.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار چند ثانیه رد نگاهش روی بندِ کفش‌های زهوار دررفته‌اش می ماند و بعد دوباره انگشت شصتش روی صفحه گوشی بالا و پایین می‌شد. «مصطفی» و «حمزه» ایستاده بودند و مشغول صحبت بودند. موضوع صحبتشان هم مشخص بود؛ چیزی که این روزها زیاد بین مردم شهر دهان به دهان می‌شد. گاهی ترس و تشویش رنگ از چهره‌شان می‌زدود و گاهی خشم و کینه به رعب و وحشت‌شان اضافه می‌شد. «جعفر» که چند قدم آن طرف‌تر زیر تنها سایه درخت، به دیوار سنگی تکیه داده بود و عمیقا به صحبت‌های آن دو گوش می‌داد، به نظرش آمد که «یعقوب» واقعا دیر کرده. پک محکمی به سیگارش زد. چشمش به روبرویش افتاد. قامت بلند «یعقوب» از پیچ کوچه گذشت. پک دیگری زد و سیگار را زیر پایش له کرد و گفت: «یعقوب هم آمد.» .... 🎈
🕊﴿شهید محسن فرامرزی﴾🇮🇷 🌷تاریخ تولد : 1360/05/09 🏡محل تولد : تهران 📿تاریخ شهادت : 1394/09/30 💎محل شهادت : حلب - سوریه 👨‍👩‍👧‍👦وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند 🕌محل مزار شهید : تهران - گلزار شهدای یافت آباد اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱
❥⇣˓خــواهی‌؏ـاشِق‌بشے، حَرف‌،زِ دِلــداࢪبـزن...♥️ بادھ ازساغـَـرِمَستانِگےِیـاربـزن💫! دوست‌داری‌ڪه‌خُدا،شاه‌جَهانَت‌بُڪُنَد، بوسہ‌برخاڪِ‌درِ،حِیـ👑ـدَرِڪَرّاربزن..🙃
؎○•روزهجـده‌ام ᖰ⸼⊑18⊒⸼ᖱ ؎‌○•چلــه زیــارت عــاشورا ؎○•به‌نیت‌شهیـد🇮🇷 《اسمـاعیـل‌غلـامـی‌یـاراحـمـدی》 ؎↻بھ‌‌؏شق‌امامـ‌حسـین‌بࢪاےظهوࢪ فرزند‌حسـین♥
یک دهاتی میان گوهرشاد زیر لب یارضا رضا دارد گریه‌هایش چقدر دیدنی‌ست ظاهراً او فقط تو را دارد :)💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود. از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱
اسیرِاشتباهاتم‌شده‌ام پشتــــِ هم‌صیدِ لحظه‌هاۍ"گناه"مۍشوم! شڪارِنابــــــــِ "نفسِ‌خود"‌‌‌‌‌‌.... دراضطرارم'‌‌‌‌..... ڪمۍچشم‌به‌دستم‌میدوزم‌و بیش‌ازڪمۍبانهایت‌توان "هق،هق" مۍڪنم....آقا‌غلط پُشتــــ غلط؛ ‌‌‌‌‌....سیݪۍراڪجاۍتمام‌روسیاهۍام‌بگذارم؟ پ.ن:این‌دستا😔ی‌زمانی‌حتی‌نمی‌تونم‌به‌دستام‌نگاه‌کنم‌آقا‌غلط‌کردم🥀
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داشتنِ‌تو‌حُسیݩ‌جــ♡ــان؛... یعنےبروند‌بھ‌جهنـــــم! تمــــامِ‌نداشتݧ‌ها..! و‌چھ‌خوب‌ڪہ‌من‌از‌ڪودکۍ‌تورا‌دارم:) ..♥️🕊
بِسْـم‌ِرَب‌ِّالـحــسـن♡ہـ♡ـہــ♥️