[ #امامزمان{عجلاللهتعاݪےفرجہاݪشریف} ]
متوݪد شدم اصݪا ڪھ شـوم نوڪر تو ،
بۍ تو عمـرم همھ باطل ، همھ دم علافےست...!
#سـلامعشقمن💚✋️
🌴••
با تو خوشبختترین آدم این قافلہام...
کم نشو! دور نشو! بے تو جهانم خالیست(:✨
#مهربون_برادرم
@jihadmughniyeh_ir
🍃❤️
بارالها: نمیخواهم خود را چونان پرندهای در قفس در این دنیا محبوس ببینم، بالوپر میخواهم برای پرواز، بهجز این جان ناقابل چیزی دیگر ندارم و آن را هم پیشکش به درگاهت آوردهام.
چگونه میتوانم تو را از یاد ببرم زمانی که فرمودی: کسی که مرا طلب کند مرا مییابد و کسی که مرا یافت مرا میشناسد و کسی که مرا شناخت مرا دوست میدارد و کسی که مرا دوست داشت عاشق میشود و کسی که عاشق من شد من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او شدم او را میکشم و کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او میباشم
#شهید_حسن_عشوري
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی ام را میسپارم دستِ آقای نجف
طالِعم دستِ علی باشد، برایم بهتر است🤍🍃
#یکشنبـههـایعلـوی
ما لحظه به لحظه درحالِ جنگیدن با نفسی هستیم که دنبالِ ضایع کردنِ لحظه لحظهیِ زندگیمونه...‼️🚶
@jihadmughniyeh_ir
مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو كه باز کردم، از ديدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب كردم! جهاد پشت فرمون نشسته بود!
راه افتاديم... در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد... بحث رسید به حاج قاسم!
ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران جون حاج قاسم بود... بهش گفتم انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
گفت داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج میثم مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم. می گفت میخوام امسال مراسم رو متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد... چون پيش از رسيدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود...
#سیـدکمیـلبـاقـرزاده
@jihadmughniyeh_ir
جریانِ جهاد،
جنونِ جمجمهها و
باورِ جاودانِ مآست!
+ازاونحرفایِقشنگ....
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:)
- یٰا رَبّ ؟
+ جانم ؟
‹ أَسْئَلُڬ أَنْ تَقْذِفَ رَجائِڬ فِۍ قَلْبِۍ حَتّی لایَکُونَ لِۍ هَمّ وَ لا شَغَلٌ غَیْرُڬ .. ›
از تـو مۍخواهم امیدت را در قلب من بیفکنۍ تـا جز تو به هیچکس فکر نکنم ..
#خداۍمن♥️
✦مَـنآهـونیستَماَمـٰاپُراَزدِلـتَنگیم
✦ضـٰامِنچَشمـٰانآهـوهـٰابہدادَممیرِسۍ...!؟
#شـآهسلـامعلیـک 💚✋️
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#شهیـدحسیـنمعـزغلـامـی
فتنه ۸۸ و دیدن گریههای سید مظلوم امام خامنهای، حسین را که تنها ۱۵ سال داشت جذب بسیج کرد و در درگیری با عناصر فتنه در همان سال از ناحیه کتف آسیب دید که هرگز قابلدرمان نبود. وی پسازآن مسئول حلقه صالحین بسیج شد و به اذعان اهالی محله، تأثیر شگفتانگیزی روی جوانان داشت. از جذب جوانان منحرف تا جلوگیری از اقدام به خودکشی دوستان.
#مـادرشهیـد
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقعمهسادات
@jihadmughniyeh_ir
•🌼❛
خوشبِحالاوندلۍکہ
درڪ ڪردبزرگترین
گمشدھزندگیش . . .
"امامزمانشھ :))
#سـلامعشـقمن💚✋️
دلت را که بسپرے دست شــُــهدا
هوایت را به طرز عجیبے خواهند داشت!
مواظب دلت هستند!
+حواسشان جمعِ جمع است به تو!!
درست موقعے که نیاز داری
میاورندت به راه!
با دعوتے به منطقه ای
با تلنگرے از جنس محبت هاے همیشگیشان!
#مهربون_برادرم
@jihadmughniyeh_ir
#شهید_احمد_مکیان
احمد کم صحبت میکرد و به من میگفت نباید به دوستانت بگویی که من به سوریه میروم و میآیم. وقتی از آنجا تعریف میکرد انسان برای رفتن هوایی میشد. وقتی برمیگشت همان روز اولش هوای رفتن به سرش میزد. اگر مادرش برای دیدنش بیتابی نمیکرد اصلاً همان چند روز هم به خانه نمیآمد. میآمد مادرش را ببیند و برگردد.
برخی از بستگان مطرح کردند اگر احمد ازدواج کند نسبت به شخص دیگری احساس مسئولیت میکند و سختتر میتواند برود و بیاید و شاید دیگر به سوریه نرود. هنگامی که احمد از این صحبتها باخبر شد به من گفت پدر از الان بگویم اگر میخواهی من ازدواج کنم که سوریه نروم باید بگویم اصلاً به این موضوع فکر نکنید که به خاطر ازدواج از رفتن منصرف شوم. اگر ازدواج هم کنم، باز میروم. از الان میگویم تا در آینده سوءتفاهم به وجود نیاید. زمانی هم که برای خواستگاری رفت گفت اولین شرطم این است که بعد از ازدواج به سوریه میروم که نخست خانواده عروس مخالفت کردند ولی در نهایت دخترشان موافقت کرد و ازدواج کردند.
احمد همانطور که گفته بود هفته دوم عازم شد، خداحافظی کرد و رفت.
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#دوشنبـههـایامـامحسنـی
ﺿﺮﻳﺢ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺣﺮﻡ ﺧﺎﻙ...
ﻭ ﭘﺮﭼﻤﺖ ﻫﻢ ﺧﺎك...
ﺑﻪ ﻳــــﺎﺩ ﭼــﺎﺩﺭ ﻣـــﺎﺩﺭ...
ﭼﻪ خاک آلودی...
#312+1
📱 غرق دیدن تصاویری در اینستاگرام بود که به شدّت نظرش را به خود جلب کرده بودند. ناگهان متوجه حالش شد؛ نگاهش را دزدید و با شرمساری گوشیاش را کنار گذاشت. عرق شرم بر پیشانیاش نشست. داشت به آخرِ شب فکر میکرد که چگونه از غفلتش با امام زمان حرف بزند، باز هم عذرخواهی و باز هم...
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#جهـادنـا
دفعه اولی که جهاد را دیدم با دوستانش به مشهد آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند آمدند کنارم. او چهره مرا از جلسات مداحی که دیده بود می شناخت و به خاطر علاقه اش به اهل بیت و عزاداری به سبک جوانان ایرانی مداحی های مرا دیده و شنیده بود. آن دیدار خیلی به طول نیانجامید. یادم می آید که موقع رفتن از من خواست حتماً سفری به لبنان داشته باشم. می گفت جوانان لبنانی بسیار به ایرانی ها علاقه مندند به خصوص نسبت به حزب الهی ها.
این دیدار گذشت تا اینکه او برای آخرین بار حدوداً دو ماه مانده بود به شروع ماه محرم به ایران آمده بود. یکی از دوستانش می دانست من در فلان تاریخ در حرم خواهم بود هماهنگ کرده بودند که همدیگر را ببینیم . عکسی که منتشر کردم مربوط به همان سفر است. آن شب ما از ساعت حدوداً ۲ بامداد تا اذان صبح در حرم بودیم و صحبت کردیم. در آن دیدار بود که جهاد از ارادتش به مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله برایم حرف زد و دائم می گفت می خواهم با اسرائیل مبارزه کنم. از سبک عزاداری ما خوشش می آمد و بسیار با ارادت نسبت به سیدالشهدا صحبت می کرد. می گفت اگر بشود حتما برای محرم به ایران می آیم. می گفت از مداحی حاج محمود خوشم می آید و مداحی «اللهم الرزقنا شهادت» را که خوانده بودم برایش جذاب بود
شاید به نظر اغراق بیاید و اینکه حالل چون شهید شده این حرف را می زنم. ولی باور کنید ذره ای از حرف های جهاد دنیایی نبود و به راستی او لایق شهادت بود.
#سیـدمجیـدبنـیفـاطمـه
@jihadmughniyeh_ir