شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#مــردیبـودبـرایخودش 1_سال 86 بود كه اولينبار او را ديدم. نوجواني رشيد و نوراني. در حرم حضرت
2_دو سه روزي با هم بوديم.
از آن نوجوان 18 ساله چيزهاي زيادي ياد گرفتم.
استوار بود و خودساخته، مردي بود براي خودش. سال 88 دوباره ديدمش.
پشت لبهايش سبز شده بود، قدي كشيده بود براي خودش.
اين بار او ميزبان ما بود. خيلي معروف نبود. خيال ميكرديم همه اهل محل و خيابان او را بشناسند و...
ولي نميدانم چه حسي بود كه يواش ميرفت و يواش ميآمد. خانههاي ساده با ديواري با چند عكس از امام، آقا، سيدحسن و پايش عكس كوچكي از پدر.
البته روي تاقچه خانه عكس عموها هم بود و چند عكس ديگر كه نميشناختم.
دو بار ميهمان خانهشان بودم. تعريف كرد از كار، از درس، از زندگي.
كسي نميدانست، فكر ميكردم يك مرد 40 ساله دارد حرف ميزند.
#احـسـانامیـنـی
دو سه روزي با هم بوديم.
از آن نوجوان 18 ساله چيزهاي زيادي ياد گرفتم.
استوار بود و خودساخته، مردي بود براي خودش. سال 88 دوباره ديدمش.
پشت لبهايش سبز شده بود، قدي كشيده بود براي خودش.
اين بار او ميزبان ما بود. خيلي معروف نبود. خيال ميكرديم همه اهل محل و خيابان او را بشناسند و...
ولي نميدانم چه حسي بود كه يواش ميرفت و يواش ميآمد. خانههاي ساده با ديواري با چند عكس از امام، آقا، سيدحسن و پايش عكس كوچكي از پدر.
البته روي تاقچه خانه عكس عموها هم بود و چند عكس ديگر كه نميشناختم.
دو بار ميهمان خانهشان بودم. تعريف كرد از كار، از درس، از زندگي.
كسي نميدانست، فكر ميكردم يك مرد 40 ساله دارد حرف ميزند.
#احـسـانامیـنـی
"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@jihadmughniyeh_ir