eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Ifdbudfko @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
「🌸」 امام‌على‌عليه‌السلام: براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى آيد باز مى دارد. غررالحكم‌حدیث10434 "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
「🌸」 امیرالمؤمنین‌امام‌علی‌علیه‌السلام: مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصي اللّه ِ أورَثَهُ اللّه ُ ذُلّاً. هر كه از معصيت‌هاى خدا لذّت بَرَد، خداوند او را خوار گرداند. غررالحكم،‌ح۸۸۲۳ "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
「🌸」 امام‌صادق‌علیه‌السلام: اَلْبِرُّ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ نيكوكارى روزى را زياد مى‌كند. 📚الزهد،ص۳۳ "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
_
✨ نیازمند؎ڪہ‌بہ‌تو‌رو؎آوردھ‌فرستادھ؎ خداست‌ڪسی‌ڪہ‌از‌یار؎او‌دریغ‌ڪند‌از خدا‌دریغ‌ڪردھ و‌آن‌ڪس‌ڪہ‌بہ‌او‌بخشش ڪند،بہ‌خدا‌بخشیدھ‌است..! نهج‌البلاغہ؛حکمت304 "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
• پيامبر صلى الله عليه و آله يا عَلىُّ اصدِق وَ إِن ضَرَّكَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَنفَعُكَ فِى الآجِلِ وَ لا تَكذِب وَإِن يَنفَعكَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَضُرُّكَ فِى الآجِلِ؛ اى على راست بگو اگر چه در حال حاضر به ضرر تو باشد ولى در آينده به نفع توست و دروغ نگو اگر چه در حال حاضر به نفع تو باشد ولى در آينده به ضرر توست. (ميراث حديث شيعه، ج 2، ص 27، ح 65) "🛒🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
🍂 🦋پيامبر مهربانی صلى الله عليه و آله: هر گاه يكى از شما دعا كرد، براى همه دعا كند؛ زيرا اين کار ، دعا را به اجابت نزديك تر می‌سازد... إذا دَعا أحَدُكُم فَليَعُمَّ؛ فَإِنَّهُ أوجَبُ لِلدُّعاءِ الكافی جلد2 صفحه487
💠 روز 💠 💎 چه مقدار به همسرم محبت کنم؟ 🔻امام جعفر صادق عليه‌السلام: اَلْعَبْدُ كُلَّمَا اِزْدَادَ لِلنِّسَاءِ حُبّاً اِزْدَادَ فِي اَلْإِيمَانِ فَضْلاً 🌸 شخص با ايمان هر قدر محبّتش با همسرش بيشتر شود درجۀ ايمانش بالا رود. 📚 من لا یحضره الفقیه / ترجمه بلاغی و غفاری، ج ۵، ص ۱۱ ‌ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
💠 پيامبر خـدا صلى‌الله‌عليه‌وآله علَيكَ بقِراءةِ القرآنِ؛ فإنّ قِراءتَهُ كَفّارةٌ للذُّنوبِ، و سَترٌ في النارِ، و أمانٌ مِن العذابِ. بر تو باد خواندن قرآن؛ زيرا خواندن آن كفّاره گناهان است و پرده‌اى در برابر آتش و موجب ايمنى از عذاب. 🌻 📚 بحار الأنوار، ج۹۲، ص۱۷، ح۱۸ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
حضرت فاطمه زهرا(س) : فَرَضَ اللّه ُ الصَّلاةَ تَنزِيها مِنَ الكِبرِ. خداوند نماز را براى دورى از كبر واجب كرد .
💎 سه عمل پُر فضیلت 🔻امام جعفرصادق (علیه‌السلام): اَفضلُ الاَعمالِ: اَلصلاةُ لِوَقتِها وَ بِرُالوالدیَنِ وَ الجهادُ فی ‌‌سبیلِ ‌الله ❇️ افضل اعمال (سه چیز است): ◻️نماز اول وقت، ◻️نیکی به والدین و ◻️جهاد در راه خدا. 📚 وسائل الشیعه، ج ١١، ص ١٢
🔸در آن شب، هیچ درخواست‌کننده‌ای دست‌خالی نمی‌ماند! ❖ حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند دربارۀ فضیلت شب نیمه شعبان از حضرت امام باقر علیه‌السلام سوال شد. ایشان فرمودند: « آن شب بهترین شب پس از شب قدر است که خدای متعال، فضل خویش را به بندگانش ارزانی می‌فرماید و آنها را از روی منّت و کرَم خویش می‌آمرزد. پس در تقرب جستن به سوی خداوند در آن بکوشید زیرا آن شبی است که خدای متعال به ذات مقدسش سوگند خورده است که هیچ درخواست‌کننده‌ای را در آن محروم نکند مادامی که معصیتی را درخواست نکند...» [سُئِلَ الْبَاقِرُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ فَضْلِ لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَقَالَ: هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، فِيهَا يَمْنَحُ اللَّهُ (تَعَالَى) الْعِبَادَ فَضْلَهُ، وَ يَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ‏، فَاجْتَهِدُوا فِي الْقُرْبَةِ إِلَى اللَّهِ (تَعَالَى) فِيهَا، فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا يَرُدَّ سَائِلًا لَهُ فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلْ مَعْصِيَةً] 📘الأمالي (للطوسي)؛ ص297
🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🤍 زهرا خانم هم به سمت آیه برگشت: _روزی که با رها اومدید و گفتید که ازدواج کنم، روزی که اومدید و هزار جور حرفای و و و آیه و گفتید که باید ازدواج کرد، منم مثل تو فکر میکردم هرگز نمیتونم این کار رو بکنم! فرق من و تو این بود که تو ۹ سال، عاشقانه زندگی کردی و من ۳۰ سال با بدبختی و درد... آیه جان دختر قشنگم، من قربونت برم؛ زندگی رو باید عاقلانه ساخت! ارمیا پسر خوبیه، دوستت داره؛ شوهرت که راضیه، دخترتم که راضیه! آیه با بغض گفت: _دل من که راضی نیست، پس تکلیف دل من چی میشه؟ حاج علی: دلت رو بسپر دست اون مرد، اون مردی که من دیدم، اونقدر عاشقت هست که عاشقت کنه! +نمیتونم بابا! حاج علی: _اگه نمیتونی، همین الان میرم ازشون معذرت‌خواهی میکنم و میریم خونه، تصمیمتو بگیر بابا؛ اگه نمیخوای بگو، اگه میخوای یا علی! بلندشو بریم و منتظرشون نذار! +به من باشه برگردیم؛ اما فقط من نیستم بابا... با بغض گلوی دخترک یتیمم چیکار کنم؟ زینب فقط با اون میخنده... زینب پسندیده... زینب خوشحاله، وقتی ازش جدا میشه بغض میکنه؛ من چطور دل دخترکمو بشکنم؟ از شیشه‌ی ماشین دخترکش را نگاه میکند که دست رها را گرفته و با آن لباس عروس بر تن کرده‌اش، با شادی و خنده بپّر بپر میکند: _نگاهش کن بابا، ببین چه شاده؟! آقا صدرا بهش گفته ارمیا از امشب دیگه همیشه پیشت میمونه، برای همینه که انقدر ذوق داره، نمیدونه که دل مادرش خونه... بریم بابا، بریم که من برای خوشحالی زینب و رضایت مهدی همه کاری میکنم! حاج علی و زهرا خانم درهای ماشین را باز کردند و پیاده شدند. آیه بغضش را فرو خورد و از ماشن بیرون آمد و به سمت دخترش رفت. عطر زینب را به جان کشید، عطر تن دخترکش جان داد به تن بی‌جانش. ***** ارمیا مضطرب بود. حس شیرینی در جان داشت. "خدایا میشود؟! یعنی آیه‌اش میشود؟ گاهی گمانم میشود خواب و خیال است!من کجا و آیه محبوب سیدمهدی کجا؟ من کجا و نفس حاج‌علی کجا؟ من کجا و پدر شدن برای زینبش کجا؟ خدایا... مرا دیده‌ای؟ آه دلم را شنیده‌ای؟ خدایا می‌شود مَحرم دل آیه‌ات شوم؟میشود من هم آرام گیرم؟ میشود آیه مرا دوست بدارد؟ اصلا عاشقی نمی‌خواهم، آخر میدانی؟ آیه سیدمهدی را داشته! من کجا و او کجا؟ کسی که زندگی با آن مرد خدا را تجربه کرده است، عاشِق چون منی نمیشود؛ اما میشود مرا کمی دوست بدارد؟ میشود دلش برایم شور بزند؟ میشود در انتظارم بنشیند تا با هم غذا بخوریم؟ میشود زن شود برای منِ همیشه بی‌کس و تنهای این دنیا؟ میشود روح شود برای این جان بیروح مانده‌ی من؟" فخرالسادات به اضطراب‌های ارمیا نگاه میکرد... به پسری که جای مهدی‌اش را گرفته بود، به پسری که قرار بود دامادش کند...چقدر عجیب مردی چهل و سه ساله را به فرزندی قبول کند و مادری کند برای تمام این چهل و سه سال! دوباره آیه عروسش میشود، دوباره عزیز جانش را داماد میکند؛ چقدر این اضطراب‌ها برایش آشنا بود. دوازده سالِ پیش بود که مهدی‌اش هم اینگونه بود. دوازده سال پیش هم اینها را دیده بود. مهدی‌اش هم اینگونه بیتاب بود. مهدی‌اش هم اینگونه قدم برمیداشت! آخر او هم‌قدم مهدی بود. در یک صف مقابل رهبر رژه رفته بودند؛ مگر میشود قدم زدنهایشان هم شبیه نباشد؟ مگر میشود گردنهای افراشته و شانه‌های ستبرشان شبیه هم نباشد؟ اینها با هم سوگندنامه را خوانده‌اند و به ارتش پیوسته‌اند! اینها با هم هم‌قسم شده‌اند.مهدی که رفت؛ این مرد، جایش در سوریه هم پر کرد. جایش را برای مادر به عزا نشسته‌اش، را پر کرد. جایش را برای زینب‌سادات هم پر کرد. حالا وقت آن رسیده جایش را برای آیه هم پر کند. سال‌ها انتظار کشیده بود برای رسیدن به امروز حالا حق دارد که مضطرب باشد مثل مهدی‌اش. اخر مهدی هم سال‌ها منتظر بود آیه‌اش بزرگ شود. چقدر شبیه پسرکم شده‌ای جان مادر! " محمد در کنار سایه نشسته بود، و با لبخند به مرد پر اضطراب مقابلش، نگاه میکرد. آخر معترض شد: _بسه دیگه ارمیا! چه خبرته؟! بشین دیگه مرد! ارمیا کلافه دستی بر صورتش کشید: _دیر نکردن؟! میترسم پشیمون بشه محمد! مسیح بلند شد از روی صندلی و به سمتش رفت. دستش را در دست گرفت: _آروم باش، الانا دیگه میان! توی عملیات به اون مهمی و اونهمه شرایط سخت که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد اینهمه اضطراب نداشتی! یوسف از پشت دست روی شانه‌اش گذاشت و حرف مسیح را ادامه داد: _حالا به خاطر یه زن گرفتن به این حال و روز افتادی؟ اگه زیر دستات بفهمن دیگه ازت حساب نمیبرنا! محمد به جمعشان پیوست: _والا منم از این حساب نمیبرم دیگه، آخه.... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir