زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
3⃣2⃣
🔰 سجاده آسمانی
این یک سجاده معمولی است؛ شاید هم نیست! چون از روی این سجاده یک #جوان #مؤمن_انقلابی روزی پنج نوبت اوج میگرفت و به #معراج میرفت.. نیمهشبها همین سجاده شاهد سوز مناجات عاشقانه آن جوان مجاهد بود.. در سجده بعد از هر نماز، شبنم اشک زلال آن جوان مخلص از روی گونههای چون برگ گلش بر روی همین سجاده میغلتید.. پیشانی نورانیاش بر روی همین مهر فرود میآمد.. بند بند انگشتان دستش دانههای همین تسبیح را لمس میکرد.. این یک سجاده معمولی نیست.. بُراقی است که #شهید_جهاد_مغنیه را به عرش میبُرد..
سجادهای است که #جهاد آن را از #مقام_معظم_رهبری هدیه گرفته بود، و همیشه در گوشه اتاقش گسترده بود.. کهف حصینی بود که #جهاد هر روز بارها در فرصت خلوت با #خدا به آن پناه میبرُد.. كاش ما هم براى خودمان چنين مأمن و پناهگاهى براى خلوت با خدا داشته باشيم..
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#داداشمجیـد ○حُـــرمـدافعـانحــرم
شنیده بودم درباره حرِّ سپاه یزید که
یک شبه حرِّ سپاه حسین(ع) شد ...
و در لا به لای روایت های جنگ خوانده بودم نام شاهرخ ضرغام و روایت عاقبتِ خیری که برایش
رقم خورد با عشق آقا روح الله؛
اما هنوز برایم قابل لمس نبود
یک شبه آسمانی شدن کسی که اصلا
در مسیر آسمان نیست !
تا وقتی که در #معراج نگاهم به تابوت
داش مجید افتاد ؛ آنجا تمام آنچه
قبلا شنیده بودم،از تغییر حرّ تا شاهرخ
را به چشم دیدم وقتی آقا مجید
شده بود مرکز توجه همه آنهایی که
شاید اگر چند سال پیش او را در خیابان میدیدند ، هزار جور
سرزنشش میکردند،برای خالکوبی بدنش
یا لحن حرف زدنش و ...
آخر سر هم سری تکان میدادند برای افسوس به حال و روزش ،
اما حالا همان داش مجید شده آقا مجید و یک جماعت با حسرت
نگاهش میکنند،وقتی روی دست
بالا میرود
آری من به چشم دیدم،میشود
یک شبه آسمانی شد،حتی اگر تمام
عمر را درگیر زمین بوده باشی!
من به چشم دیدم حساب و کتاب خدا را که زمین تا آسمان با
حساب و کتاب ما فرق میکند؛
انگار خدا چند سال منتظر داش مجید نشسته بود و آغوش باز کرده بود برایش ...
انگار خدا منتظر یک بهانه بود تا بغلش کند ...
#شهید_مجید_قربانخانی