شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#شهیـدمحسـنحججـی
دل کندن از یه سری چیزای خوب
باعث میشه یه سری چیزای بهتری
به دست بیاری..!
#بهخودمونبیایم
بداخلاق بودنـو ڪھ همھ بلدن....'!
اگھ زرنگے تو هر شرایطے
خوش اخلاقےات رو حفظـ ڪن:))🤞🏿
- شهیدحججے '
#شهـادت
داستان ماندگارےِ
آنانے استـــ
ڪہ دانستند
دنیا جاے
ماندن نیست ...💔
❨•💙•❩
خدمتامامعصر"عج"رسید
گفت:
آقـاازماراضیهستین؟
آقافرمودن:
راضینباشمچیڪارڪنم؟
ڪسےروغیرشماندارم..🙃💔
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقعمهسادات
چہ خوش باشـَد دل امیدوارے....
ڪہ امید دل و جانش تو باشے🖐🏻♥️🕊
#مهربون_برادرم
پ.ن:ناهـدهمغنیـه(عمهیشهیـد)
وقتی جنگ شروع شد، دو تا از دخترهایم به جبهه رفتند. وقتی خواهرانش از جبهه برمیگشتند مثلاً برای مرخصی میآمدند، آنها را میکشید در اتاقی و میگفت: «از حالات رزمندهها موقع شهادت برایم بگویید. از آن لحظات آخرشان برایم بگویید.» بعد همه اینها را در دفترش یادداشت میکرد. دخترم زیاد خواب میدید، خوابهای خیلی قشنگ، خواب در زندگی او نقش عجیبی داشت، انگار به یک جایی وصل بود. خوابهایی را که از اهلبیت(ع) میدید همه را در دفترش مینوشت. آن زمان ما به خاطر شدت جنگ در آبادان، به اصفهان رفته بودیم. خیلی وقتها برای شرکت در دعای کمیل و زیارت عاشورا به گلستان شهدای اصفهان میرفتیم. زینب علاقه زیادی به شهدا داشت، هر بار برای تشییع آنها به گلزار شهیدان اصفهان میرفت. همیشه میگفت: «شهادت فقط در جبهههای جنگ نیست؛ اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد، شهید است.»
شهیده زینب کمایی
@jihadmughniyeh_ir
#312+1
صورتش سه تیغه بود و موهاش بلند !
راننده تاکسی بود از این لاتای قدیمی ...
بهش گفتم ببخشید مخاطب این جمله کیه ؟
با لحن لاتی گفت : « هر کی یه عشقی داره ، یکی کفتربازی یکی چاقوکشی ...
مام عشقمون اربابمونه ، اینو نوشتم که اگر یه شبی یا نصفه شبی سوار ماشین ما شد و ما نشناختیم حمل بر بی ادبی نشه »