1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
یا حسین جاااان 💔
سامونم بااش،
بـــی ســامونمـــ....
@jihadmughniyeh_ir
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
ای دل من سینه بزن، خون ببار،
که صاحب الزمان شده عزادار...
@jihadmughniyeh_ir
🍃❤️
فرهنگ غرب یعنی؛
حیوانی که به گردن #زن قلاده میبندد متمدن،
و مسلمانی که برای #امنیت ناموس جان میدهد زن ستیز است!
@jihadmughniyeh_ir
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
وقتی امام زمان عج الله ظهور میکند.. ❤️
استاد رائفی پور
@jihadmughniyeh_ir
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
امام حسن عسکری یا عسگری؟
نشر بدیم...
@jihadmughniyeh_ir
🍃❤️
روزگار، گوشمان پیچانده است...
ره خطا رفتیم،
اما تو بیا...
#العجل
@jihadmughniyeh_ir
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
خودت بخواه که این روزگار سر برسد...
دعای این همه چشم انتظار، کافی نیست...
@jihadmughniyeh_ir
4.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💚
ای جان جانانم..
اللهم عجل لولیک الفرج❤️
@jihadmughniyeh_ir
❤️💚❤️
صد شاخه گل محمدی با صلوات❤️
تقدیم امام عسکری در عتبات💚
جز حضرت مهدی نبود نایب او💚
آغاز امامتش درود و صلوات❤️
@jihadmughniyeh_ir
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃❤️
عیدتون مبارک ❤️😍
@jihadmughniyeh_ir
🍃❤️
آغاز امامت منجی بشریت، حضرت صاحب الزمان عج الله، خجسته باد ❤️
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت دهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 کابوس های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش
#قسمت یازدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵اولین شب آرامش
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم … همه جا ساکت بود … حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد … تا اون موقع قرآن ندیده بودم … ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ … جا خورد … این اولین جمله من بهش بود …
نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد … .
موضوعش چیه؟ … .
قرآنه … .
بلند بخون … .
مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه … .
مهم نیست. زیادی ساکته … .
همه جا آروم بود اما نه توی سرم … می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم … شروع کرد به خوندن … صدای قشنگی داشت … حالت و سوز عجیبی توی صداش بود … نمی فهمیدم چی می خونه … خوبه یا بد … شاید اصلا فحش می داد … اما حس می کردم از درون خالی می شدم … .
گریه ام گرفته بود … بعد از یازده سال گریه می کردم … بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم … اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم … تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در … .
✍ ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir