eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
!:)"
اگر شهیدانہ زندگے ڪنے °شهادت خودش پیدایت میڪند ، لازم نیست به دنبالش بگࢪدی!!! حالا چه جوان بیست سالہ دهہ هفتادی باشی چه سࢪدار شصت و اندی ساڶہ موی سپید ڪࢪده ی جنگ..."!
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
لا اِلاَ اِلَّا الله الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین.'🌱 ✍️روایتی‌مادرانه 🗣ماما، هنگام شهادت امام مهدی
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱 ✍️روایتی‌مادرانه مـامـا،هنگـام‌شهـادت‌امـام‌مهـدی‌‌ر‌ا‌صـدازدی؟ صبح روز بعد؛ مثل روز قبل، مادر آنقدر نگران است که به خود می‌لرزد. وضو گرفت و بازهم مقداری از آب وضو با اشک‌هایش یکی شد. نماز صبحش را خواند و آخر نمازش دعا کرد؛ این بار برای فرزندانش به جز «علی». و همچنین برای همسر استوارش دعا کرد که صبرش را از مدد او داشت. ثانیه‌هایی قبل از سجده رفتن نجوایی شنید: «أم بلال، پسرت شهید شد». ترسی ازاین نداشت که به او بگویند دیوانه شده، پس با اطمینان با خود زمزمه کرد: «علی شهید شد». بی تردید روزی گوشش به سخن خواهد آمد و به آنچه که شنیده شهادت خواهد داد. روز دوم با کنجکاوی و خبرهای بیشتر گذشت. خورشید در پیش چشم‌هایش تاریک و بی‌رمق بود؛ گویی کل روز برایش غروبی دلگیر بود. .... 🎈
‹🌸✨› 🙂✋🏼 میگفت↯ زندگی‌‌ڪردنت، طوری‌هست‌ڪھ‌اگه‌گفتن: الهی‌خدا‌یڪی‌مثل‌خودت‌رو‌بهت‌بده؛ راحت‌بتونی‌بگی‌آمین؟!(:🌱 !🚶🏻‍♂
••• ‌ 🖋لطفا‌‌انسان‌ها‌را‌عاشق‌ڪنید! براۍ‌سازندگۍو‌تربیتـــ باید‌ازاعماق‌شروع‌ڪرد! اگر‌فقط‌لباس‌ڪسۍرا‌عوض‌ڪردیم و‌ برسرش‌انداختیم‌و‌نماز‌خوانش نمودیم وبا‌شعارها،تلقین‌ها،ویا‌تشویق‌ها‌وتهدید‌ها داغش‌ڪردیم بدون‌اینڪـه‌درونش‌را‌روشن‌ڪرده‌باشیم وعشقۍدرنهادش گذاشته‌باشیم، ناچار‌در‌محیطی‌دیگر‌سرد‌مۍشودو‌یخ‌ میزند....‌
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:)🖤
ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کرده‌ ایم؛ ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ راه آنها را نمی‌شناسد؛ چرا که آنها بوسیله مرگ در مسیر خدا صعود کرده‌اند...!":)🕶
؎○•روز ســی‌امᖰ⸼⊑30⊒⸼ᖱ ؎‌○•چلــه زیــارت عــاشورا ؎○•به‌نیت‌شهیـد🇱🇧 《علـی‌رشیـد‌حسـن‌نـمـر》 ؎↻بھ‌‌؏شق‌امامـ‌حسـین‌بࢪاےظهوࢪ فرزند‌حسـین♥
خسته از درهای بسته دستهای نا امید عاقبت بر پنجره فولاد تو رو می‌زنند 💚✋️
بہ قول •حاج حسین یڪتا "رفیق بازی های دوران جبهہ اینطوری بود کہ↓ مےرفتن توےبیابون باهم قبر مےڪندن⛏ باهم سجاده پهن میڪردن نماز مےخوندن📿 باهم دوتایےزیارت عاشورا مےخوندن🤲🏻 قرارشون عملیات بعد شرق دجلہ بود🍂" بچہ‌ها‌حواسمون‌بہ‌رفاقتامون‌هست؟!
افسوس که همه برای برآورده شدن حاجات شخصی خود به مسجد جمکران می روند و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند...!"
بِسْـم‌ِرَب‌ِّالـجهـاد♡ہـ♡ـہــ♥️
❤️✋️ کنارش ایستاده بودم شنیدم کہ مےگفت : صلےاللّٰہ‌ علیک ‌یآ ‌صاحب‌الزمان♥️:/ بهش گفتم : چرا الان به امام‌زمان سلام دادی..؟ گفت : شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌ سلام منو به امام‌زمانم برساند ...🌱:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:)!"🖤
مدافع‌حرمـ‌یعݩے:♥️°• 'حضرٺ‌زیݩب‌'هنوز‌ "عباس‌ها‌"دارد...``🕊°• ..🌿.[{ڪُݪُݩاعَـباسُڪِ‌یا‌زیݩب}].🌿..
هزار‌مدل‌عمل‌جراحی‌داریم‌ که‌می‌تونه‌ظاهرآدما‌رو‌‌قشنگ‌ کنه،اماهیچ‌کدومش‌مثل‌حیایه‌ نفر‌رو‌جذاب‌نمی‌کنه :) ..
+ کمونیسم به‌معنای‌اشتراک‌است‌واین‌اشتراک‌تنها محدودبه‌ثروت‌مردم‌ودارایی‌هانمیشود بلکه‌شامل‌زنان‌ومسائل‌مربوط‌به‌آنان‌نیز می‌شود،تمام‌منابع‌اقتصادی‌کشوراعم‌از صنعتی‌واموردیگرمربوط‌به‌جامعه‌است نه‌افرادوخانواده‌ها .. !! امّاکمونیسم‌درجهان‌‌امروزی‌معنای‌جدیدی‌ پیدا‌کرده‌دولت‌برتمام‌مراکزاقتصادی‌جامعه کنترل‌داشته‌باشدوهمه‌چیزبایددردست‌ دولت‌باشد !
آیا لحظه ای زیباتر از لحظه ترور من توسط بمباران بالگردهای اسرائیلی وجود دارد؟ •|شهید جهاد مغنیه - برگرفته از کتاب شهید جهاد مغنیه"والنجم اذا هوى"
ممنون از نظراتی که در نا‌شناس میدید‌حتما استفاده خواهیم کرد...
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱 ✍️روایتی‌مادرانه مـامـا،هنگـام‌شهـادت‌امـام‌مهـ
یـا ربَّ العالَمیـن.'🌱 ✍️روایتـی‌مـادرانه ،هنگـام‌شهـادت‌امـام‌مهـدی‌راصـدازدی؟ هفت روز بعد؛ روز هفتم همراه است با اخبار گوناگون، خیالات و ناراحتی‌ها، نگرانی و حیرت، انتظار و انتظار و انتظار.... نمی‌شود آن لحظات سخت انتظار را وصف کرد. سخنان مردم و نظرات آن‌ها، حواشی، خاطرات، اشک‌ها، آسمان ابری، رنگ اتاق و گام‌هایی که با نگرانی برداشته می‌شد... جملات از وصف آن لحظه‌ها عاجزند. هفت روز گذشت. هر تماسی که گرفته می‌شد و و هر فردی که از راه می‌رسید، به مثابه امیدی بود که خیلی زود رنگ می‌باخت. وجود مادر از یخبندان قلب، طوفان افکار و تصورات سردش می‌لرزید اما با این حال به اطرافیانش صبوری می‌داد؛ به فرزندانش، بستگانش و مابقی مردم. او تنها کسی بود که با اطمینان شهادت علی‌اش را باور داشت و پدر «علی»، آن کوه استوار، تنها کسی بود که از آگاهی همسرش از این موضوع مطلع بود. حدس مادر اشتباه نبود، علی شهید شده بود اما هنوز هدهد خبر رسان از راه نرسیده بود. بالاخره گروهی با یک خبر موثق آمدند؛ .... 🎈
چو خدا بُود پناهت چه خطر بُود ز راهت ؟