🌱
نونوالقلمومایسطرون
شرط عشق جنون است
ما که ماندیم مجنون نبودیم!
🔻... همان بسیجی سیزده، چهاردهسالۀ زیبارو با اصابت گلوله به کولۀ آرپیجیاش و آتش گرفتن یکی از خرجهایش در حال سوختن بود. بهسرعت دست به کار شدیم.
هرچــه تــلاش کردیــم کولــۀ آرپیجی را از بدنش باز کنیم نمیشد.
بسیجی کمسنوسال، چون کولۀ آرپیجی برایش بزرگ بود، آن را با سیمتله و بند پوتین به بدنش محکم کرده بود تا موقع عملیات باز نشود. با سیمچین هرچه تلاش کردیم، نتوانستیم بندها و سیمها را باز کنیم.
... آتش سنگین دشمن و رگبارهای بیامان تیربارچی عراقی، اطرافمان را میشکافت. ولی کوله خیال بازشدن نداشت. ناگهان خرج دوم با آتش زیاد، شعله کشید. همه از اطراف او عقب رفتیم. بعد از فرونشستن شعله دوباره به سمتش آمدیم. تلاشمان را بیشتر کردیم. خدایا! مگر کوله باز میشد؟
فضا آکنده از بوی گوشت و پوست سوختۀ بدن بسیجی شده بود. بسیجی
نفسهای آخرش را میکشید که خرج سوم هم آتش گرفت. دوباره از اطرافش دور شدیم. چند غلت دیگر زد و آتش، بدن معصوم و کوچکش را احاطه و در میان خود محو کرد.
✅کتاب سال ۱۳۹۶ خراسان رضوی
✅کتاب سال ۱۳۹۹ کشور
🔻برای خرید چاپ ششم (با تخفیف به قیمت ۲۵٠ هزار تومان) به شماره موبایل ٠۹۳٠۸۱۸۲۵۳۵ یا آیدی LAhmadpanah@ تماس بگیرید.
شماره کارت جهت واریز وجه کتاب:
۶۱٠۴_۳۳۸۸_٠٠۸۸_۸۱۲۱
به نام:
انجمن نویسندگان راوی نورا
#حمیدجهانگیرفیضآبادی
#تخریبچیوغواصل۲۱
#کانونشهداییفرهنگیجنونمجنون
#انجمن_ادبی_نورا
╭~•🌱🕊•~─↷
╰─➛[ @jonoonemajnoon ]