حضرت علی علیه السلام :
آن كس که پيشِ خود، بزرگ باشد، نزد خداوند، ناچيز است
مَن كانَ عِندَ نَفسِهِ عَظيما كانَ عِندَ اللّه ِ حَقيرا
(غرر الحكم : ح ۸۶۰۹)
لذا در ادعیه آمده است
خدایا مرا درچشمم کوچک ودرچشم مردم بزرگ گردان
اللّهمّ اجعلني في عيني صغيرا و في أعين النّاس كبيرا.
(نهج الفصاحه ح۴۹۰)
@jorenab
#قلب
۱-حیات حقیقی از منظر قران کریم ان است که در پرتو تبعیت از فرامین خدا و رسول محقق شود واطاعت الهی بجا اورده شود
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ
(انفال :۲۴)
۲-قلب در قرآن به منزله مرکز فرماندهی حیات معنوی انسان است که ارتباط مستقیمی با زندگی انسان دارد
لذا قران کریم یاد اوری آن چیزی است خداوند در نهان انسان قرار داده است
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِمَن لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ (ق۳۷)
۳-درصورت غفلت و بی توجهی این قلب زنگار می گیرد
ۜ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم ( مطففین ۱۴)
۴- راه رهایی از زنگار یاد اهل بیت و تبعیت از انهاست
یكدیگر را ملاقات كنید و از احادیث ما بگویید؛ چرا كه حدیث ما جلابخش قلوب است. همانا دلها، چونان شمشیرها، زنگار میگیرند؛ جلا و صیقل دلها به ذكر حدیث است
عن رسولُ الله(صلى الله علیه وآله): تَذاكَروا وَتَلاقُوا و تَحَدَّثُّوا فَاِنَّ الْحَدِیثَ جَلاَء الْقُلوُبِ. إِنَّ القُلوبَ لَتَرینَ كَمَایَرینَ السَّیْف جَلاَؤُها الْحَدِیثُ.
( بحارالانوارج۱ص۲۰۲)
۵-اگر انسان مواظبت نکند زنگار زیاد شود قلب را مریض می کند
فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ (بقره:۱۰)
۶-راه درمان نفاق که باعث مرض قلب می شود انس با قران است لذا حضرت می فرماید در قران شفا بزرگرترین بیماری هاست از جمله نفاق
فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ، وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُمْ، فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ: وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ،
(خطبه ۱۷۶)
۷-اگر زنگار و مرض قلب خوب نشود بر قلب مهر خواهد خورد
یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (غافر۳۵)
۸-وقتی قلب مهر خورده باشد می میرد و نفس گرم نبی اکرم صلی الله علیه واله وسلم نیز مفید نخواهد بود
إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی ( نمل :۸۰)
@jorenab
#شفاعت
وَ لایمْلِک الَّذینَ یدْعونَ مِنْ دونِهِ الشَّفاعَةَ» آن غیرخداها که اینها آنها را میخوانند اختیار شفاعت را ندارند. «وَ لا یمْلِک» یعنی مالک شفاعت نیستند چون اختیاردار شفاعت نیستند «الّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یعْلَمونَ» مگر [یک گروه]. (بدیهی است این «مگر» استثناست، حال یا استثنای متصل یا منقطع).
یک دستهای مالک شفاعت هستند یعنی دستهای که به حق گواه باشند و معترف، که گفتهاند- و همین طور هم هست- مقصود از «حق» توحید است،
و این خودش تعبیر عجیبی است که قرآن از توحید به کلمه حق مطلق تعبیر میکند: مگر آنها که خود معترف به حق هستند، یعنی جز موجودی که خود او موحد باشد. پس قهراً کار بت و امثال آن نیست، یعنی خود شفاعت از شئون توحید است: آنهایی که خودشان موحد هستند، و بلکه شاید کلمه «شَهِدَ بِالْحَقّ» یعنی شهود میکنند حق را، شهود میکنند توحید را.
«وَ هُمْ یعْلَمون». این [عبارت] را دو جور تفسیر کردهاند،
یکی اینکه «شَهِدَ» را شهادت زبانی بگیریم:
آنهایی که به زبانشان به حق یعنی به توحید اعتراف میکنند «وَ هُمْ یعْلَمون» اما فقط اعتراف زبانی نیست، از روی دانایی و آگاهی به توحید اعتراف میکنند.
ولی تفسیر دیگر- که شاید بهتر باشد- این است: در خود کلمه «شَهِدَ» مفهوم «یعْلَمون» آمده، چون «شَهِدَ» فقط لفظ نیست: آنهایی که شهادت میدهند به حق، یعنی حق را و توحید را شهوداً درک میکنند، و آگاه به کار خودشان هستند: «وَ هُمْ یعْلَمون» یعنی میدانند که درباره چه کسی شفاعت کنند و درباره چه کسی شفاعت نکنند، نه «آگاهند به اعتراف خودشان و از روی آگاهی اعتراف میکنند»، بلکه آگاهند که در شفاعتْ چه کسی را شفاعت میکنند و برای چه شفاعت میکنند؛
یعنی اینجور نیست که شفاعتشان یک کار گُتره باشد؛ افرادی را تشخیص میدهند که اینها استحقاق شفاعت دارند؛ از روی کمال آگاهی و بصیرت شهادت میدهند.
( استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 5، ص82)
@jorenab
از باغ میبرند چراغانیات كنند
تا كاج جشنهای زمستانیات كنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهاي تار»
تنها به اين بهانه كه بارانیات كنند
يوسف!به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار ميبرند كه زندانیات كنند
ای گل گمان مكن به شب جشن میروی
شايد به خاك مردهای ارزانیات كنند
يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطهای بترس كه شيطانیات كنند
آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهی بهانهای است كه قربانیات كنند
#فاضل-نظری
@jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
#اربعین_تجسم_عصر_ظهور
اربعین یک تجسم عینی از عصر ظهور است
چون همیشه این سوال در اذهان هست امام عصر ارواحنا لمقدمه الفدا اگر قیام کند چگونه میخواهد بین این همه اقوام مختلف هماهنگی ایجاد کند آیا همه مسلمان شده وتحت فرمان حضرت قرار می گیرند اینکه ادیان مختلف کنارهم با صلح زندگی می کنند چیست
ما در اربعین مدل کوچک این جامعه را می بینیم
ادیان مختلف مسلمان چه شیعه چه سنی مسیحی یهودی در این حرکت عظیم شرکت می کنند از مکان های مختلف با زبانهای مختلف در کنارهم با صلح و صفا پیاده روی می کنند بهم کمک می کنند نسبت بهم ایثار می کنند حتی زبان هم را نمی دانند اهل یک ملیت وقوم و مذهب نیستند اما تحت یک پرچم جمع می شوند که حسین بن علی علیه السلام است واساسا حضرت حجت با همین پرچم حسینی قیام می کند
@jorenab
#مناظره
مناظره هشام بن حکم با مرد شامی درباره امامت
شامى رو به هشام كرد و گفت: اى هشام، از من درباره امامت اين مرد پرسش كن، هشام خشمگين شد تا آنجا كه بر خود لرزيد و به شامى گفت: اى شامى، پروردگار تو براى خلق خود مصلحت بين تر است يا خلق براى خود مصلحت بين ترند؟
شامى- پروردگارم براى خلق مصلحت بين تر است.
هشام- در مقام مصلحت بينى براى بندگانش چه كار كرده است؟
شامى- براى آنها حجت و دليلى بر پا داشته تا از هم پراكنده نشوند و با هم اختلاف نكنند و آنها را با هم الفت داده و متحد ساخته و كجى آنها را به راستى و درستى باز آورده و قانون و مقررات پروردگارشان را به آنها گزارش دهد.
هشام - او كيست؟
شامى- رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
هشام- بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) كيست؟
شامى- كتاب و سنت است.
هشام- امروزه كتاب و سنت در رفع اختلاف ما مسلمانان سودمند و قاطع است؟
شامى- آرى.
هشام- پس چرا من و تو با هم اختلاف داريم و تو روى اين اختلاف از شام بر سر ما آمدى؟!
شامى در اينجا خاموش ماند،
امام صادق (علیه السلام) به شامى گفت: چرا سخن نمی گوئى؟
شامى گفت: اگر بگويم اختلاف نداريم دروغ گفته ام و اگر بگويم كتاب و سنت رفع اختلاف مى كنند و ما را متحد می سازند بيهوده و باطل گفتم، زيرا آن دو از نظر مدلول و مفهوم توجيهات مختلفى دارند و اگر بگويم ما اختلاف داريم و هر كدام مدعى هستيم كه حق با ما است، در اين صورت كتاب و سنت به ما براى رفع اختلاف سودى ندهند جز اينكه براى من هم اين دليل و حجت باقى است.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: اكنون تو از او بپرس
شامى:اى جوان، كيست كه بر خلق مصلحت بين تر است؟
پروردگارشان يا خودشان؟
هشام- پروردگارشان براى آنها از خودشان مصلحت بين تر است.
شامى- آيا براى آنها كسى را معين كرده كه آنها را متحد كند و كجى آنها را راست نمايد و گفتار حق آنها را از گفتار باطلشان براى آنها مشخص كند.
هشام- در دوران حيات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) يا امروزه.
شامى- در دوران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، امروزه كيست؟
هشام- همين بزرگوارى كه در اينجا نشسته و مردم از هر سوى به وى روى آورند و براى ادراك محضرش بار بندند و به ما از زمين و آسمان خبر دهد به دانشى كه به او ارث رسيده است از پدرش از جدش.
شامى- چطور براى من ميسر است كه اين حقيقت را بدانم؟
هشام- هر چه خواهى از او بپرس.
شامى- اكنون عذر مرا قطع كردى و بر من حجت آوردى و بر عهده من است كه بپرسم.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: اى شامى، به تو خبر دهم كه سفرت چطور بوده است و راهت چطور بوده: چنين بوده و چنان بوده.
شامى- راست فرمودى، من هم اكنون به خدا اسلام آوردم.
امام- بلكه، اكنون به خدا ايمان آوردى، زيرا مسلمانى رتبه پيش از ايمان است، به رابطه اسلام از يك ديگر ارث برند و با هم زناشوئى كنند و به وسيله ايمان، ثواب برند.
می گویم:
۱-در مناظرات بحث باید بگونه ای باشد که دائر مدار نفی و اثبات باشد تا راه فرلر بر طرف مقابل را ببندد
۲-نیاز نیست در مناظرات به دنبال مقدمات بیچیده و مفاهیم سنگین باشیم تا طرف مقابل به توان علمی ما پی ببرد بلکه بحث باید بگونه ای باشد در کمترین مدت نتیجه بخش باشد
۳-انچه هشام به دنبال آن بود این بود بعداز رسول خدا قران برای رفع اختلاف کافی نیست پس نیاز به مرجع دینی داریم تا به دین کامل دسترسی و احاطه باشد تا بتواند هر لحظه لازم شد جامعه را ار انحراف نجات دهد یعنی تطبیق تفسیر واجرای احکام را بر عهده داشته باشد
۴-آنچه موجب پذیرش و تسلیم مرد شامی شد در حقیقت دو چیز بود
یکی استدلال هشام و دیگری پرسشش از امام علیه السلام که اورا از شرایط آمدن و آنچه در سفر بر او گذشت خبر داد
۵-بدون شک تلاش برای احیای امر اهل بیت مورد لطف و مرحمت آن بزرگواران بوده و انسان را به سمتی که موجب غلبه بر فرد مقابل شود هدایت خواهند کرد
@jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
خداوند در آيه ۲۶۱ سوره بقره مى فرمايد:
🌸حکایت آنها که اموال خویش را در راه خدا انفاق می کنند حکایت دانه ای است که هفت خوشه رویانیده که در هر خوشه صد دانه باشد، و خدا برای هر که بخواهد، دو برابر هم می کند، که خدا وسعت بخش و دانا است.
🌸«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ انْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمُ»
🌸 آیات مورد بحث، مردم را دعوت به انفاق میکند و جهت این دعوت و غرضی را که در آن است بیان میکند
۱_ هدف از این کار باید خدا باشد نه مردم
۲_ صورت عمل و کیفیت آن را تبیین کرده که نباید منت و اذیت به دنبال داشته باشد
۳_ وضع مال را بیان میکند که باید طیب باشد نه خبیث
۴_ مورد آن را که باید فقیری باشد که در راه خدا فقیر شدند
۵_ اجر عظیمی که در دنیا و آخرت دارد را بیان نموده
( المیزان، ج ۴، ص ۲۶۹)
@jorenab