✅سوال
گفته می شود نظام خلقت نظام احسن است و انسان در بهترین حالتی که ممکن بود آفریده شده است آیا وجود این همه قتل و کشتار و شر خوب است. آیا این سخن فرشتگان که انسان ها خون ریزی می کنند درست نبود؟
چرا خداوند انسان رااینگونه آفرید آیا نمیشدانسان یک خلقت عالی بدون شر داشته باشد؟
✅پاسخ
برای اینکه معنای شر روشن شود لازم است مثالی که علما ذکر می کنند بیان کنیم
فرض کنید کسی شمشیری بر می دارد و به گردن کسی فرود می آورد و اورا می کشد واین کشتن و قتل شر محسوب می شود
حال ما در اینجا یک قاتل داریم که قدرت داشت توانست شمشیر را بر دارد به حرکت در آورد
یک ابزار قتل داریم که شمشیر است و تیز و بُرنده است
و یک مقتول که دارای بدنی نرم و قابل انعطاف است
و هیچ یک ازین امور شر محسوب نمی شود بلکه کمال است
اما وقتی مقایسه بین قاتل و مقتول پیش می آید. شر می شود
زهر ماران مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی آمد ممات
✅با دقت در آنچه گفته شد به خوبی روشن می شود همان چیزی که کمال انسان و امری خوب و لازم برای او محسوب می شود. ممکن است نسبت به دیگران شر محسوب گردد
✅نکته ای که توجه به آن ضروری است اینکه
کمال وشر دو روی یک سکه است یعنی همانطور که نمی شود مثلاً روغن بدون چربی یا شکر بدون شیرینی باشد انسان نمی تواند کمال داشته باشد اما با مقایسه با دیگران احتمال شر نباشد
✅نکته مهمتر اینکه خداوند متعال فقط ابزار در اختیار انسان قرار نداد بلکه روش استفاده درست را نیز آموخت لذا انبیا و کتب آسمانی را فرستاد تا روش استفاده صحیح را به آنها آموزش دهد ازینجاست که وجود انبیا ضروری است
✅بنابراین خداوند به انسان اختیار داد و ابزار در اختیارش قرار داد و هم برنامه درست استفاده نمودن و هم مربی را برایش قرار داد لذا بهترین شکلی که ممکن بود انسان خلق شود اورا افرید
@jorenab
#افضلیت_امام_بر_دیگران
یکی از دلایل بر اثبات امامت دلیل افضلیت است
مرحوم علامه حلی در کشف المراد اینگونه بیان می کند
وقتی امام را با رعیتش مقایسه کنیم
سه صورت دارد
۱. امام با مردم و رعیت خود مساوى باشد
۲. امام مفضول وپایین تراز رعیتش باشد
۳. امام افضل از مردم باشد و بر آنها برترى داشته باشد
و فرض اول باطل است زیرا لازمه اش ترجيح بلا مرجّح است كه به ترجح بلامرجح بر می گردد قبيح و محال مىباشد.
، فرض دوم باطل است، زيرا لازمه اش، تقديم مرجوح بر راجح است كه عقلا قبيح است
پس فرض سوم می ماند و آن اینکه امام باید افضل از دیگران باشد
قال: و قبح تقدیم المفضول معلوم و لا ترجیح فی المساوی
أقول: الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته لأنه إما أن یکون مساویا لهم أو أنقص منهم أو أفضل و الثالث هو المطلوب و الأول محال لأنه مع التساوی یستحیل ترجیحه علی غیره بالإمامة و الثانی أیضا محال لأن المفضول یقبح عقلا تقدیمه علی الفاضل
(کشف المراد ص۳۶۶)
نکته:
مراد از افضلیت امام بر دیگران در همه امور نفسانیه و بدنیه است
مثل شجاعت. علم. کرم. دین
برتری حضرت علی علیه السلام دراین امور کاملا روشن است
مرحوم علامه حلی در شرح کلام مرحوم طوسی در وجه افضلیت حضرت می نویسد
اول حضرت بسیاربا ذکاوت بود و در دامن نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رشد یافت لذا ازهمه افراد باهوش تر و زیرک تر بود
دوم در علم به احکام الهی از همه برتر بود لذا آنها به حضرت رجوع می کردند اما حضرت به کسی رجوع نکرد
سوم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اقضاکم علی. و این مستلزم برتری علمی حضرت بر سایرین است
چهارم علما اسلامی. از تمام علوم از جمله فقه. تفسیر نحو و.. را به حضرت نسبت می دهند
پنجم علم حضرت به کتب آسمانی و به طرق آسمان
@jorenab
📚 تفاوت وجه التزام و جریمه دیر کرد
💠 سؤال: تفاوت وجه التزام با جریمه دیرکرد چیست؟ آیا وجه التزام همان رباست؟
✅ جواب: مبلغ دیر کرد به معنای گرفتن وجهی در ازای مهلت دادن به مدیون برای ادای دین است که ربا محسوب می شود اما وجه التزام به معنای جریمه در ازای تخلف از تعهدی است که مدیون برای ادای دین در زمان معین داشته است و لذا مانعی ندارد.
#احکام_ربا #دیرکرد
🆔 @leader_ahkam
نکته
فرق وجه التزام و جریمه دیرکرد این است که در وجه التزام درمتن عقد تصریح می شود درصورت تخلف یکی از متعاقدین مبلغی را بپردازد برخلاف جریمه که ذکر نمی شود
ماده 221 قانون مدنی ، بیان شده است که اگر کسی تعهد به انجام امر یا خودداری از انجام امری نموده و از آن تعهد ، تخلف کند ، مسئول جبران خسارت طرف مقابل است ؛ مشروط به اینکه در متن قرارداد ، به جبران خسارت تصریح شده باشد ( وجه التزام ) و یا اینکه آن تعهد ، به گونه ای باشد که جبران خسارت آن ، به لحاظ عرفی ، تصریح شده باشد و یا طبق قانون ، عدم اجرای تعهد ، موجب ضمان باشد که در این حالات ، می توان خسارت تاخیر تادیه را به نرخ بانک مرکزی ، مطالبه نمود
@jorenab
#قران_و_افضلیت_امام
✅آيا كسى كه هدايت گر به سوى حق است، سزاوارتر است كه پيروى شود يا كسى كه خود از هدايت بى بهره است؛ مگر آن كه از سوى ديگران هدايت شود؟ شما را چه می شود و چگونه حکم مىكنيد؟
أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی ۖ فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (یونس۳۵)
✅کیفیت استدلال:
در اين آيه شریفه که درباره هدايت،است دو احتمال با يكديگر مقايسه شده است
الف_ یکی مربوط به كسى است كه خود از هدايت برخوردار است و به هدايت ديگران نياز ندارد، بلكه ديگران را به حق هدايت مىكند؛ يعنى از هدايت ويژه الهى برخوردار است.
ب_ ديگرى كسى است كه از هدايت به حق بهرهاى ندارد مگر آن كه ديگران او را هدايت كنند.
✅جهت اشتراک این دو نوع هدایت
اين است كه هردو از هدايت بهرهمند مىباشند
اما جهت افتراق این است که در بهرهمندى از هدايت به هدايتگرى ديگران نياز دارند يا از هدايت ويژه الهى برخوردارند ودرین صورت به هدايت ديگران نیازی ندارند، متفاوت مىباشند.
✅حال می گوییم :
جمله «فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» بیانگر این است که کسی که از هدایت ویژه الهی برخوردار است بر کسی خود نیاز به هدایت دارد برتری دارد
واگرغیرازاين حکم شود، بر خلاف حكم عقل و وجدان است
و خداوند متعال نیز برخلاف عقل و وجدان حکم نمی دهد پس کسی که از هدایت الهی برخوردار است را حاکم و امام قرار می دهد
✅مرحوم علامه طباطبایی می نویسد
از تقابل بین هادی بسوی حق، و بین کسی که تا دیگران هدایتش نکنند راه را پیدا نمیکند،
دو نکته بدست می آید
اول
اینکه امام باید معصوم از هر ضلالت و گناهی باشد، و گر نه مهتدی بنفس نخواهد بود، بلکه محتاج بهدایت غیر خواهد بود، و آیه شریفه از مشخصات امام این را بیان کرد: که او محتاج بهدایت احدی نیست، پس امام معصوم است،
دوم
اینکه عکس نتیجه اول نیز بدست میآید، و آن اینست که هر کس معصوم نباشد، او امام و هادی بسوی حق نخواهد بود
(ترجمه المیزان ج۱ص۴۱۲)
@jorenab
هدایت شده از والقلم ومایسطرون
#جهاد_تبیین
#عمار_یاسر
#جنگ_صفین
🔶در حوادث جنگ صفين چنين نقل شده است: «يکى از ياران عمار ياسر مى گويد: ما در جنگ صفين، همراه على(عليه السلام) تحت فرماندهى عمار بوديم. ناگاه مردى صف را شکافت و به ما رسيد و گفت: عمار کدام است؟
عمار صدا زد: منم.
آن مرد گفت: سخنى دارم آشکارا بگويم يا پنهان؟
عمار گفت: اختيار با توست.
آن مرد گفت: آشکارا مى گويم:
🔶 من در مبارزه با معاويه و پيروانش از ساعتى که از خانه بيرون آمدم ترديدى نداشتم و مى دانستم آن ها گمراهند و اين وضع تا ديشب ادامه داشت ; ولى خوابى ديدم که مرا مردّد ساخته است. در خواب ديدم منادى ما اذان گفت و به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شهادت داد. منادى آن ها همين طور. نماز بر پا شد. همه مانند هم نماز خوانديم. همه يکنواخت تلاوت قرآن مى کرديم (از خواب بيدار شدم) شک و ترديد مرا فرا گرفت با خود گفتم
اگر آن ها بر باطلند، پس چرا همه چيز آن ها مثل ماست؟ خدا مى داند آن شب بر من چه گذشت!
❇️عمار گفت: صاحب آن پرچم سياه را که در برابر ماست مى شناسى؟ او عمرو عاص است. من همراه با پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر همين پرچم، سه بار جهاد کرده ام و اين دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده ; بلکه بدتر و فاجرتر هم شده است. آيا تو در غزوه بدر و احد و حنين شرکت داشتى؟ يا پدرت شاهد آن ها بوده است که براى تو خبرآورد؟ او گفت: نه.عمار گفت: موقعيت امروز ما در خدمت على(عليه السلام) همان موقعيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روز بدر و احد و حنين است و مرکز پرچم آن ها همان مرکز پرچم هاى مشرکان و احزاب است.
❇️آيا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مى بينى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم که تمام آن هايى که همراه با معاويه براى مبارزه با ما آمده اند و از اهداف ما جدايند همگى يک انسان بودند و من آن انسان را از بين مى بردم... آيا حقيقت را براى تو روشن ساختم؟
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمار گفت: حالا هر يک از دو گروه را که مى خواهى انتخاب کن
📚شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 5، صفحه 256 (با کمى تلخيص) ـ اين داستان را «نصر بن مزاحم» در صفحه 321 کتاب صفين نيز نقل کرده است.
🆔https://eitaa.com/gelayeri_babolkenari
#گناه_و_تنگ_شدن_زمین
۱_سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک»، «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه»، از شرکت در جنگ «تبوک» و حرکت همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند؛ بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از میدان «تبوک» به «مدینه» بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر(صلى الله علیه وآله) حتى یک جمله با آنها سخن نگفت
و به مسلمانان نیز دستور داد: احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند، و اجازه خواستند از آنها جدا شوند،
پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجازه جدائى نداد، ولى دستور داد: به آنها نزدیک نشوند.
فضاى «مدینه» با تمام وسعتش، چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوائى بزرگ، شهر را ترک گویند و به قله کوه هاى اطراف «مدینه» پناه ببرند
(ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۱۱، ص: ۲۲۹)
وَعَلَی الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (توبه۱۱۸)
آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند، ) تا آن جا که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد. (حتّی) در وجود خویش، جایی برای خود نمی یافتند. (و) دانستند پناهگاهی در برابر عذاب خدا جز رفتن به سوی او نیست. سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند. زیرا خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
۳_مهمترین کاری که گناه با انسان انجام میدهد هستی را برای انسان تنگ میکند
چرا که بر کل هستی اثر می گذارد
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم:۴۱)
فساد، در صحرا و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است. خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوی حق) بازگردند
۴_یعنی گناه چون از درون انسان بر می خیزد پس درون و نهان انسان را نشانه می گیرد ازینرو ممکن است فرد به ظاهر آزاد باشد اما از درون به بند کشیده شده است و در حصار است زندان او جان اوست پس جایی نمی ماند که بتواند بدان سمت برود تا رها گردد
مکن کاری که برپاسنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چوفردانامه خوانان نامه خوانند
ترااز نامه خواندن ننگت آیو
۵_پس تنها راه نجات ازین تنگی و ضیق رها شدن از آثار گناه آنهم با توبه و بازگشت به سوی خداست
@jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
#حمله_به_خانه_حضرت_زهرا_در_منابع_اهل_سنت
۱-آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه (س) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط گردید اعلام کرد هرکس با من بیعت ننماید خانه او را آتش می زنم آنگونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت ننموده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد، و بنی هاشم را در شعب جمع کرده و می خواست آنها را زنده زنده در آتش بسوزاند.
(مروج الذهب، ج ۳، ص ۷۷)
۲-ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارعاب والسیف و القوه ارسل عمر ، و قنفذا و جماعه الی دار علی و فاطمه علیها السلام و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه علیها السلام و احرق باب الدار .
مقاتل بن عطیه می گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا (علیهما السلام) فرستاد، عمر هیزم را درب خانه ی فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید. هنگامی که فاطمه ی زهرا (علیهما السلام) که پشت درب آمد عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه را پشت درب فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ درب به سینه ی حضرت فرو رفت و بر اثر آن صدمات حضرت به بستر بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.
(الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیّه ص ۱۶۰-۱۶۱)
۳-«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»( اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص۱۵۳)
۴-غلامی به نام قُنفُذ با غلاف شمیر به دست یا پهلوی مبارک حضرت زده است که بعداز آن جریان حضرت همیشه در ناراحتی واندوه بود تا به جوار حق شتافت وحتی آمده است عمر گفته بود اگر از خانه خارج نشوید خانه را به آتش می کشم گفته شد هرچند حضرت زهرا داخل خانه باشد گفت حتی اگر زهرا باشد (تاریخ الطبری ج۳ ص۱۹۸ )
۵-احمد شهرستانی در الملل و النحل درباره نظام می نویسد: از جمله عقائد نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.( الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۷، چاپ دارالمعرفه بیروت
@jorenab