eitaa logo
دانستنیها
850 دنبال‌کننده
733 عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
لینک کانال در ایتا و تلگرام @jpz09399909120 🟥 When you start to believe in yourself, the universe work in your favor 🟦 وقتی شروع میکنی به ایمان داشتن به خودت، جهان به نفع تو کار میکنه.
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥زنگبار با ریشه های ایرانی یکی از جزایر مهم تانزانیا است. بعد از اسلام مهاجران زیادی از شیراز به زنگبار کوچ كردند. ورود شیرازی ها به آنجا منجر به پیدایش نژادی موسوم به "آفروشیرازی" گردید @jpz09399909120
چهارزانو نشستن که متاسفانه در فرهنگ ایرانی ما بسیار مرسوم است، بدترین سبک نشستن است. این حالت، تاندون‌ها، لیگامان‌ها و غضروف‌های زانو را بشدت تحت فشار و کشش قرار می‌دهد و سن ابتلا به آرتروز زانو را پایین می‌‌آورد. چهارزانو نشستن را بسیار محدود کنید. @jpz09399909120
27.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوستالژی از فرهنگ زندگی در ساحل و کوهستان مازندران با موسیقی زیبای مازندرانی @jpz09399909120
6397974832 (14).mp3
1.56M
آموزش مخصوص ماه مهر 😍 School year The new school year is coming @jpz09399909120
روستاي سيمين يا سيمين ابرو در ۱۵ كيلومتري همدان و در مسير چشين- سيمين قرار دارد. بافت قديمي خانه های روستا به‌خوبی گويای سن و سال این ادعاست . طبق شواهد تاريخی اين روستا ۳٠٠ سال قدمت دارد. سازه به کار رفته در این روستا _شباهتهایی از مناطق گردشگری اسپانیا را در ذهن متصور میسازد @jpz09399909120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه اصل و درست ضرب المثل مذکور چیه ؟ نچیر مترداف با گوشت نچروان یعنی شکارچی ضرب المثل فارسی مرغی که انجیر می‌خوره نوکش کجه» به این معناست که از قیافه‌ و طرز رفتار طرف می‌شه فهمید که چه کاره است. با این توضیح که به نظر میاد در واقع کلمه‌ی صحیح (به جای انجیر) “نچیر” بوده به معنای گوشت. این کلمه هنوز هم در بعضی جاهای ایران استفاده می‌شه. یعنی عقاب که گوشت می‌خوره نوکش کجه و این رو از دو فرسخی می‎شه دید. بعد یک گنجشک اگر ادعا کنه که گوشت می‌خوره، به همون نوکش نگاه کنید، می‌فهمید که چی کاره‌ست. تعریف دوم برای مرغ انجیر خوار اینه که: انجیر جز خوراکی های مرغ نیست، و اگر مرغ انجیر بخوره باید مخفیش کنه که کسی نبینه انجیر خورده، در نتیجه این ضرب المثل مصداق کسانی است که ریاکاری می کنند و تظاهر به ریا در زندگی خود دارند. @jpz09399909120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تا حالا پوست اندازی مارمولک رو دیده بودین؟🦎 🔹خیلی از گونه‌های مارمولک‌ها بعد از پوست اندازی، پوست خودشون رو میخورن @jpz09399909120
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مازندرانی ♦️موسیقی این قدرت را دارد که خلق و خوی ما را بهبود ببخشد و همین موضوع باعث میشود که توانایی ما برای تمرکز روی کارهایمان بالاتر رود. @jpz09399909120
ا: درسي اخلاقی از سهراب سپهری خیــــــــــــلی قشنگه حیفه نخونینش!! سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند، درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم... سومی می لرزید... خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود... دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا همچنان می لرزید... ” پاک تنبل شده ای بچه بد ” " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند" ” ما نوشتیم آقا ” بازکن دستت را... خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد... گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کردو سپس ساکت شد... همچنان می گریید... مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد …… گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گروید ….. صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند... خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ” گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا ……. چشمم افتاد به چشم کودک... غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر …. من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم من از آن روز معلم شده ام …. او به من یاد بداد درس زیبایی را... که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... ❤️ سهراب سپهرى با اغاز مهر و مدرسه _یادی بکنیم از اشعار پندآموز با مضمون درس و آموزگار قابل توجه آموزگاران @jpz09399909120
📸جالب است بدانید کرسی، یکی از دلایل سکته نکردن قدیمی‌ها بود! 🔹به این دلیل که با گرم نگهداشتن پاها جلو لخته شدن خون در پاها را می‌گرفت و از سکته صبحگاهی جلوگیری می‌کرد! ‌‌‎‌‎‌‎‌‎ @jpz09399909120