🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
بی تعارف و احوالپرسی بریم سراغ شهیدی که خیلی ازش حرف دارم برای گفتن
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#قسمت_اول
هستین دیگه ؟؟؟
اگر دوست داشتین
رفقاتونم دعوت کنین
شناخت شهدا کمک میکنه به بهتر زندگی کردنمون
و اینکه بهتر راه رو بشناسیم
اخه با این ستاره ها گم شدن خیلی محاله
خب
اول از همه میخوام در باره ی حسن چند تا نکته بگم
که حسن جسور و نترس و شجاع بود
۱۵ سال مربی آموزش بود
حسن یک بچه مشهدی با عشق بود
که اگر میدیدش میگفتی این عناوینی که قراره الان راجبش بشنوی اصن باورت نمیشه
بس که خاکی بود و بی ریا
مغازه نونوایی داشت
خونه داشت
موتور داشت
زندگی راحتی داشت
ولی عاشق انقلاب و نظام و ولایتش بود
اینا رو اینجوری براتون بگم
که داش حسن ما مربی خیلی قهاری بود
تو چی؟!
بخون فقط مغزت سوت نکشه
مربی راپل بود
مربی کایت و پاراگلایدر
مربی غواصی
و مربی شکار بود
یکی از خصوصیات خیلی خاص حسن
حضور فعالش بود تو فتنه ها مخصوصا سال هشتاد و هشت
از شجاعتش که نپرس
وقتی نوع شهادتش رو برات گفتم میفهمی حسن کی بود و چه کرد
این مرد اولین شهید مدافع حرم مشهدی بود
اصن حسن باعث شد شهادت بچه های مدافع علنی بشه و تشیع ها شروع بشه
با تمام جسارت و علم و تواناییهاش
همیشه خنده روی لب اطرافیانش میاورد
عقیده ش این بود
بچه حزب اللهی باید عین امام و مقتداش علی علیه السلام باشه
به وقتش خنده به وقتش خشم
مثلا رضا سنجرانی میگفت
وقتی جلسات مربی ها بود
از بس که حسن شیرین خاطره تعریف میکرد
بهش در گوشش میگفتیم و ازش میخواستیم داداش تو تعریف کن برای همه
حسن عاشق شکار و تفریح و مسافرت بود
خیلی شوخ طبع و جوک بود ☺️
اما نمیدونم خاطرات طنزش رو قبل از خاطره ی شهادتش بگم یا بعدش؟!
بذارین اول شادتون کنم با یادش
اخرش دلتون رو بشکنم و با دل شکسته دعام کنین
یه روز حسن با سه تا از رفقای مشهدی میرن حرم اقامون علی ابن موسی الرضا علیه السلام
حسن میگه بچه ها بیاین من یک ویلچر میگیرم
سوار میشم بیینیم ملت چیکار میکنن😱😜😜😂
شب ولادت یکی از ائمه ی اطهار بوده و حسن هم خوشتیپ میشینه روی ویلچر
میگفت من روویلچر و دوستام دورم بودن و هر کس میدید میگفت آخی جووون مردم فلجه😔😔
دوستامم میگفتن برای دوستمون دعا کنین😔😔🍂
😜😜😂😂😂
ادامه دارد .......
✅اگه خوشت اومد برای دوستت بفرست✅
══🍃🌸🍃🌸🍃══
دختران مشکـــ @ka_meshkat ـــات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#قسمت_دوم
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
رسیدیم جای ضریح
پشت پنجره فولاد همه برامدعا میکردن
میگفت یکدفعه دیدم یک پسری مزاحم دختری شده
هی دوست داشتم پاشم بزنمش ٬ هی عصبانیتم رو میخوردم
ولی هی با صورتم عصبانیتم روبهش نشونمیدادم
نمفهمید 😡
میگفت منم به رفقام گفتم اماده باشید من پاشدم دوییدم شما هم فرار کنید...
میگفت یکدفعه دیدم پسره بازم مزاحم دختره شد
بلند شدم
زدم تو گوشش
و فرارررررررررر
دوستامم دنبالم ...
مردم فکر کرده بودن شفا گرفتم ☺️☺️
اونها هم دنبالم منو بگیرن و تبرک کنن
خخخخخخخخ😂😂😂😂
ما همفرار تا ازحرم رفتیم بیرون
خیلی خیلی جوک و شوخ طبع بود
اره رفیق شهدا خشک نبودند
اخمو نبودند
خاص نبودند
عین من و تو بودن
ولی به وقتش
اون چیزهایی که یاد گرفته بودند رو پس دادن
انبار نکردن و تقیه و این حرفا که من بمونم بقای اسلام رو تضمین کنم و این بهانه هایی که خیلیهامون میاریم تا از مسیولیت فرار کنیم
#شهید_مصطفی_صدرزاده میگفت:
یه روز یا حسن تو حلب داشتیم با موتور میرفتیم
هی دیدم حسن پایین رو نگاه میکنه
هی یهش گفتم جلوت رو ببین
یازم حسن سرش پایینه رو موتور
عصبانی شدم بهش گفتم سرتو بالا بگیر تصادف میکنیم
حسن گفت:
نمیبینی خانمهایی بی حجاب هستن!
🌺🍃🌺🍃
ادامه دارد .......
✅اگه خوشت اومد برای دوستت بفرست✅
══🍃🌸🍃🌸🍃══
دختران مشکـــ @ka_meshkat ـــات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹دختران مشکات 🌹
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 #قسمت_دوم #شهید_حسن_قاسمی_دانا رسیدیم جای ضریح پشت پنجره فولاد همه برامدعا میکردن م
داستان
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
رو یادتون هست
ادامه داستان....👇👇👇
#قسمت_سوم👇
یادش بخیر
سردار بزرگ فاطمیون
این جمله از شهید بزرگ #سید_حکیم
نقل شده :
وقتی حسن شهید شد احساس کردم چند نفر شهید شدن
چونوقتی حسن بود همه کارها رو میکرد...
این خاطره ی مصطفی صدرزاده هم راجب حسن موید همین حرق سید حکیم هست:
میگفت ما تو محاصره گیر کرده بودیم
تو عملیاتی بود که حسن نبود
یکبار دیدیم از یک جناح چند نفر اومدند
برای کمک با ارپیجی و کلاش و پی کا و سمت دشمن تیر اندازی
ما تونستیم از محاصره در بیایم و کمک به موقع بود و دقیق
خلاصه نجاتمون دادن بچه ها
🌹دختران مشکات 🌹
داستان #شهید_حسن_قاسمی_دانا رو یادتون هست ادامه داستان....👇👇👇 #قسمت_سوم👇 یادش بخیر سردار بزرگ
🌺🍃🌺🍃
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#قسمت_چهارم👇
بعد از عملیات فهمیدیم که حسن تنها بوده
از یک پنجره با کلاش میزده از جای دیگه ار پی جی از جای دیگه پی کا
تنهایی دشمن رو تار و مار کرده بود
حرف از این مرد بزرگ زیاده
اونقدرا که هرچی بگم کم گفتم
حسن ابالفضلی جگر بود
اها تا یادم نرفته اینم بگم
حسن مسئول گردان تک تیراندازهای فاطمیون بود
و اما شهادتش
تو منطقه ی حی الزهرا
شب جمعه بود و عملیات باز پس گیری مناطق مسکونی بود
مصطفی تعریف میکرد باید اون خونه ها پاک سازی میشد و من وایسادم گفتم داوطلب میخوام یا علی بگه
میگفت اولین نفر حسن بلند شد
خلاصه با چند نفر رفتیم کار روتموم کنیم
شونزده تا داعشی دوتا اتاق اونطرفتر بودن و باید پاکسازی میکردیم
میگفت من زخمی شده بودم و یکی دیگه از بچه هام زخمی بود
دیدم حسن نارنجک برداشت اومد بره سمتشون
گفتمحسن کجا
گفت یکی باید کار رو تموم کنه
و از سوراخ دیوار اومد بره داخل و اخرین نگاه رو بهم کرد
مصطفی میگفت تو دلم گفتم حسن ترسیده
ولی دیدم زیر لب داره زمزمه میکنه
میگفت ذکر اخر رو گفت و رفت تو
صدای تیر اومد و انفجار
شیش تا تیر به شکمش خورده بوده
اما خودش انتقام خودش رو گرفت
شونزده تا حرومزاده رو بدرکفرستاده بود
اینجور مردانی داشتیم
که مادر گیتی مثلشون نخواهد دید
هر چه داشتن به عشق دفاع از عمه ی سادات گذاشتند و رفتند
پیکرش روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام برگشت
و روز شهادت عمه ی سادات تشیع شد
🌺🍃🌺🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💕#پنج_شنبه_های_شهدایی💞
#معرفی_یک_شهید
بی تعارف و احوالپرسی بریم سراغ شهیدی که خیلی ازش حرف دارم برای گفتن
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
قسمت 1⃣
هستین دیگه ؟؟؟
اگر دوست داشتین
رفقاتونم دعوت کنین
شناخت شهدا کمک میکنه به بهتر زندگی کردنمون
و اینکه بهتر راه رو بشناسیم
اخه با این ستاره ها گم شدن خیلی محاله
خب
اول از همه میخوام در باره ی حسن چند تا نکته بگم
که حسن جسور و نترس و شجاع بود
۱۵ سال مربی آموزش بود
حسن یک بچه مشهدی با عشق بود🌸
که اگر میدیدش میگفتی این عناوینی که قراره الان راجبش بشنوی اصن باورت نمیشه
بس که خاکی بود و بی ریا
مغازه نونوایی داشت
خونه داشت
موتور داشت
زندگی راحتی داشت
ولی عاشق انقلاب و نظام و ولایتش بود
اینا رو اینجوری براتون بگم
که داش حسن ما مربی خیلی قهاری بود
تو چی؟!
بخون فقط مغزت سوت نکشه
مربی راپل بود
مربی کایت و پاراگلایدر
مربی غواصی
و مربی شکار بود
یکی از خصوصیات خیلی خاص حسن
حضور فعالش بود تو فتنه ها مخصوصا سال هشتاد و هشت
از شجاعتش که نپرس
وقتی نوع شهادتش رو برات گفتم میفهمی حسن کی بود و چه کرد
این مرد اولین شهید مدافع حرم مشهدی بود
اصن حسن باعث شد شهادت بچه های مدافع علنی بشه و تشیع ها شروع بشه
با تمام جسارت و علم و تواناییهاش
همیشه خنده روی لب اطرافیانش میاورد
عقیده ش این بود
بچه حزب اللهی باید عین امام و مقتداش علی علیه السلام باشه
به وقتش خنده به وقتش خشم👌
مثلا رضا سنجرانی میگفت
وقتی جلسات مربی ها بود
از بس که حسن شیرین خاطره تعریف میکرد
بهش در گوشش میگفتیم و ازش میخواستیم داداش تو تعریف کن برای همه☺️
حسن عاشق شکار و تفریح و مسافرت بود
خیلی شوخ طبع و جوک بود ☺️
اما نمیدونم خاطرات طنزش رو قبل از خاطره ی شهادتش بگم یا بعدش؟!
بذارین اول شادتون کنم با یادش
آخرش دلتون رو بشکنم و با دل شکسته دعام کنین
یه روز حسن با سه تا از رفقای مشهدی میرن حرم آقامون علی ابن موسی الرضا علیه السلام💚
حسن میگه بچه ها بیاین من یک ویلچر میگیرم
سوار میشم بیینیم ملت چیکار میکنن
😱😜😜😂
شب ولادت یکی از ائمه ی اطهار بوده و حسن هم خوشتیپ میشینه روی ویلچر
میگفت من رو ویلچر و دوستام دورم بودن و هر کس میدید میگفت آخی جووون مردم فلجه😔😔
دوستامم میگفتن برای دوستمون دعا کنین😔😔
😜😜😂😂😂😂😂😂😂
#شهید
#مدافع_حرم
#الگوی_آسمانیم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💕پنج شنبه های شهدایی💕
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
قسمت 2⃣
رسیدیم نزدیک ضریح
پشت پنجره فولاد همه برام دعا میکردن😂
میگفت یکدفعه دیدم یک پسری مزاحم دختری شده 🤨😳
هی دوست داشتم پاشم بزنمش٬ هی عصبانیتم رو میخوردم
ولی هی با صورتم عصبانیتم روبهش نشون میدادم🤨🤨🤨🤨🤨
نمی فهمید 😡
میگفت منم به رفقام گفتم آماده باشید
من پاشدم دوییدم شما هم فرار کنید...
میگفت یکدفعه دیدم پسره بازم مزاحم دختره شد
بلند شدم
زدم تو گوشش
و فراااااااااااار
دوستامم دنبالم ...
مردم فکر کرده بودن شفا گرفتم ☺️☺️
اونها هم دنبالم منو بگیرن و تبرک کنن
خخخخخخخخ😂😂😂😂
ما هم فرار تا از حرم رفتیم بیرون
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
خیلی خیلی جوک و شوخ طبع بود
اره شهدا خشک نبودند
اخمو نبودند
خاص نبودند
عین من و تو بودن
ولی به وقتش
اون چیزهایی که یاد گرفته بودند رو پس دادن
انبار نکردن و تقیه و این حرفا که من بمونم بقای اسلام رو تضمین کنم و این بهانه هایی که خیلیهامون میاریم تا از مسیولیت فرار کنیم
#شهید_مصطفی_صدرزاده میگفت:
یه روز با حسن تو حلب داشتیم با موتور میرفتیم
هی دیدم حسن پایین رو نگاه میکنه
هی بهش گفتم جلوت رو ببین
یازم حسن سرش پایینه رو موتور
عصبانی شدم بهش گفتم سرتو بالا بگیر تصادف میکنیم😳🤨
حسن گفت:
نمیبینی خانمهایی بی حجاب هستن!
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#شهید
#مدافع_حرم
#الگوی_آسمانیم
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
قسمت 3⃣
یادش بخیر
سردار بزرگ فاطمیون
این جمله از شهید بزرگ #سید_حکیم
نقل شده :
وقتی حسن شهید شد احساس کردم چند نفر شهید شدن
چون وقتی حسن بود همه کارها رو انجام میداد ...
این خاطره ی شهید مصطفی صدرزاده هم راجب حسن موید همین حرف سید حکیم هست:
میگفت ما تو محاصره گیر کرده بودیم
تو عملیاتی بود که حسن نبود
یکبار دیدیم از یک جناح چند نفر اومدند
برای کمک با آرپیجی و کلاش و پی کا و سمت دشمن تیر اندازی
ما تونستیم از محاصره در بیایم و کمک به موقع بود و دقیق 👌
خلاصه نجاتمون دادن بچه ها
#شهید
#مدافعان_حرم
#الگوی_آسمانیم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌺🍃🌺🍃
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
قسمت 4⃣
بعد از عملیات فهمیدیم که حسن تنها بوده 😳😳😳😳
از یک پنجره با کلاش میزده از جای دیگه ار پی جی از جای دیگه پی کا
تنهایی دشمن رو تار و مار کرده بود
☺️👏
حرف از این مرد بزرگ زیاده
اونقدرا که هرچی بگم کم گفتم
اها تا یادم نرفته اینم بگم
حسن مسئول گردان تک تیراندازهای فاطمیون بود
و اما شهادتش
تو منطقه ی حی الزهرا
شب جمعه بود و عملیات باز پس گیری مناطق مسکونی
مصطفی تعریف میکرد باید اون خونه ها پاک سازی میشد و من وایسادم گفتم داوطلب میخوام یا علی بگه
میگفت اولین نفر حسن بلند شد
خلاصه با چند نفر رفتیم کار رو تموم کنیم
شونزده تا داعشی دو تا اتاق اون طرف تر بودن و باید پاکسازی میکردیم
میگفت من زخمی شده بودم و یکی دیگه از بچه هام زخمی بود
دیدم حسن نارنجک برداشت اومد بره سمتشون
گفتمحسن کجا
گفت یکی باید کار رو تموم کنه
و از سوراخ دیوار اومد بره داخل و آخرین نگاه رو بهم کرد
مصطفی میگفت تو دلم گفتم حسن ترسیده
ولی دیدم زیر لب داره زمزمه میکنه
میگفت ذکر آخر رو گفت و رفت تو
صدای تیر اومد و انفجار
شیش تا تیر به شکمش خورده بوده😭
اما خودش انتقام خودش رو گرفت
شونزده تا حرومزاده رو بدرک فرستاده بود
اینجور مردانی داشتیم
که مادر گیتی مثلشون نخواهد دید♥️
هر چه داشتن به عشق دفاع از عمه ی سادات گذاشتند و رفتند
پیکرش روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام برگشت
و روز شهادت عمه ی سادات تشیع شد
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#شهید
#مدافعان_حرم
#الگوی_آسمانیم
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯