eitaa logo
خبرهای تازه
103 دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
27.9هزار ویدیو
377 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 هر چه از غرب #ضربه بخورند، باز از آنها #تعریف می‌کنند. 🔹 امام خمینی (ره): این آقایان انساندوست #دواهائی که می‌خواهند بفهمند که آیا مفید است یا مضر است می فرستند پیش ما، صادر می کنند به شرق. همانطور که اطباء یک #موش را، یک خرگوش را برای بعضی دواها تجربه می کنند و [ آزمایش] می کنند که بفهمند که این دوا چه جوری است، اینها ماها را تجربه می‌کنند و مع الاسف در بین این #روشنفکرهای_ما[...] باز از اینها تعریف می کنند برای اینکه مغز عوض شده است. یک کسی که پنجاه سال مغزش را آنها #تربیت کرده‌اند و از مغز انسانی بیرونش کردند یک #مغز_غربی روی آن گذاشتند، این هر چه هم که ضربه از غرب به این مملکتش بخورد، به این کشورش بخورد باز از آنها تعریف می‌کند، باز هم دنبال این است که برگرداند. صحیفه امام؛ جلد ۱۱؛ صفحه ۲۲۵ صحیفه نور؛ جلد ۱۰ ؛ صفحه ۲۸۰ مورخ : ۲۱ آذر ۱۳۵۸ عضـویت در کــانال👇 📡 @www_irismed_ir
✅ ترویج حجاب کار سختی نیست 🔰 فقط کافیست: 🔹 به مردان جامعه آموزش دهیم چگونه با همسر، دختر و خواهر خود ارتباط عاطفی صحیحی برقرار کنند و آنان را تامین کنند. 🔹 به مردان جامعه آموزش دهیم چگونه نورزند و به واسطه آن لجبازی، پنهانکاری و ریا را توسط زنان نهادینه نکنند. 🔹 به مردان جامعه آموزش دهیم چگونه با در خانه، آرامش را برای ناموسشان فراهم کنند. 🔹 به مردان و زنان جامعه آموزش دهیم چگونه خود را مستحکم، منطقی و صمیمی کنند. 🔹به پدران و مادران جامعه آموزش دهیم چگونه فرزندان را کنند که برای روابط درون خانواده را مقدم بر هر خواسته شخصی بدانند. ✅ در حوزه حجاب تمرکز ما باید بیشتر بر مردان باشد تا زنان؛ اما ما برعکس عمل میکنیم @s_a_razavi
5.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 موضوع: فرزند پروری کنترل_خشم (قسمت دوم)
آن بهشتی که می‌گویند زیر پای این مادران است...
🇮🇷🌷🇵🇸🌿 ✔️.دکتر ادهم شرقاوی، نویسنده فلسطینیِ ساکن لبنان است که تاکنون پایش به خاک فلسطین باز نشده اما در جای‌جایِ تألیفاتش ردپای دیده می‌شود. ✔️جنس تربیت در فلسطین جنس دیگری است. مادران آنجا فرزندانشان را برای شهادت تربیت می‌کنند. آنجا بچه‌ها یک شبه بزرگ می‌شوند ... کاش قدری برای ما از بگویند. https://eitaa.com/Anisqods
🌍منجی خاتم یا عالم؟ 🕊به مناسبت میلاد آقای مربی 🖋از لحاظ فراوانی، شاید هیچ تعبیری در محاوره ها و نوشته ها به اندازة «منجی عالم بشریت» برای سخنرانی درباره حضرت موعود، بر حضرتش درود، یا مخاطب قرار دادن ایشان استفاده نشده باشد. 🔸در این یادداشت پرسشی را مطرح می کنم تا لختی در آن تامل کنیم: 💡از لحاظ تربیتی، کدام تعبیر برای صحبت دربارة حضرت حجت، علیه السلام، اولویت دارد: بشریت یا عالم؟ 📌لازم می دانم حرف آخر و اصلی و اساسی را همین ابتدا و به روشنی عرض کنم که این دو تعبیر مطلقا در مقابل هم نیستند. بزرگ منجی بشر حتما مربی و معلم او نیز هست؛ و آقای معلم عالم قطعا نجات‌بخش و حیات‌آفرین برای او نیز خواهد بود. اما چون نوع و شیوه استخدام تعابیر لاجرم بر شیوه زیست و تنظیم رابطه انسان با جهان و درک و فهم او از نقشش در این میان تاثیر می‌گذارد؛ خوب است در آن تامل و درنگ و اولویت ها را با دقت بیشتری انتخاب کنیم. 🔅در تعبیر «» گونه ای از رمزآلودگی و اتکای به نهفته؛ بل به گمانم هویداست. آنکه منجی است؛ در خطیرترین لحظه از غیب برون می آید و کاری می کند و بشر را در کوتاه ترین زمان ممکن در دستانِ پر قدرتش می گیرد و از منجلاب ها و ناداری ها و نادانی هایش نجات می دهد و فرودستان را تا فرادست ترین آستان ها می رساند و می نشاند. از این منظر، قدرت اعجاز گونه آن دستِ درست است که نقشی تمام کننده دارد و تاریخ را به گونه ای آرمانی و اسطوره ای ورق می زند و به سرمنزل مقصود و معهودش می رساند. در این نگاه، از میان واژه ها و مفاهیم دینی، طبیعتا مفاهیمی مانند ولایت تکوینی و علم غیب و اعجاز پررنگ تر و جاندار تر می شوند. 🔅اما از دیگر سو و در نگاهی بیش و کم متفاوت؛ می خواهم عبارت «» را پیشنهاد کنم؛ چراکه «اگر اساس بر معجزه بود، از روز اول ايـن كـار مـى شـد»(معرفـت، ۱۳۸۳ :۵۰). 📌در این پیشنهاد، جنبة نجات بخشی امام غایب و امکان معجزه مطلقا نفی نمی‌شود. اما به صورت کاملا روشن؛ مختار بودن انسان و تعلیم پذیری او و تاثیر‌پذیری از او و و او، برجسته و تعیین کننده می‌شود و عنصر تكليف و مسئوليتِ انسان‌های تربیت شده و تعلیم دیده رخ می‌نماید. در این دیدگاه، امداد‌های غيبى کارکردِ عقـول و ابدان بشری را نه تنها تعطیل نمی کند؛ بلکه آنها را تعلیم می دهد و تربیت می کند. به عقیده نگارنده، كوششِ جامعة تربیت شده ی با اراده و تعلیم دیدة آزاده، هم لازمة و پیش شرط دریافت قابلیت ظهور «حضرت منجی» و هم قاعده پذیرفتن مسئولیت های دوران حضور ایشان است؛ و این مسیر تعلیم و تربیت حتما نمی تواند به مجرد ظهور ایشان و به امید اعجازها و قدرت فوق بشری ایشان تعطیل شود. ❗️اگر دوران ظهور، هنگامه کامل شدن عقول است، پس «عقول» اولا باید باشند و به رسمیت شناخته شوند و در ثانی کامل وبالغ شوند و منفعل نشوند و به چیز دیگری تبدیل و یا تعطیل نشوند. 📌از همین رو فکر می کنم دست کم هر از گاهی می توان در کنار تعبیر نخست، از عبارت «معلم عالم» نیز بهره جست. معلمی که می تواند استعداد های شاگردانش را «با و و و » آنها از قوه به فعل تبدیل کند. علی جعفرآبادی 🔻🔻🔻 یادگیرنده مادام العمر باشیم: @TeacherasLLL
🔹 سلسله نشست های علمی "رابطه پدر_دختری در آینه علم و دین(۲)" 🔸کارگروه علمی مطالعات خانواده پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیه السلام، با همکاری سایر مراکز علمی و فرهنگی برگزار می‌کند. 🌀 مرحله دوم از فصل دوم: چالش‌ها و فرصت‌ها، راه‌کارها و مهارت‌ها 📌با رویکردی چند رشته‌ای: ✔️اخلاق و تربیت ✔️روان‌شناسی و مشاوره ✔️جامعه‌شناسی و رسانه و... ✅ با حضور اساتید برجسته کشوری 📆زمان: ۱۸ فروردین تا ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ _ ساعت ۱۷ 👈 سامانه ثبت‌نام جهت دریافت گواهی مجازی (رایگان): https://survey.porsline.ir/s/GNJIVCC 🌐کانال اطلاع‌رسانی نشست‌ها و برنامه‌ها: https://eitaa.com/khanevadeh_1403/1468 🔗 پیوند شرکت در جلسات: https://www.skyroom.online/ch/pajooh/khanevade 🔄 این مرحله به صورت حضوری و مجازی خواهد بود که جزئیات نشست‌های حضوری در کانال «مثبت‌ خانواده» اطلاع‌رسانی خواهد شد. با ما همراه باشید🔰 https://eitaa.com/joinchat/2264138451C80a19c5c6c
🔵 خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم، میشناختمش. در ورامین فیلم نمایش می دادم. ایشان دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و در روایت فتح رفتم شنیدم که این هم آمده تهران ولی معتاد شده. از آن معتادهای تیر. این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود هر چند وقت یکبار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا … محض رضای خدا نیا … این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم». تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طرد کردم. دیگر هم نیامد. بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که دیگر ترک کرده و خوب شده است. افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلا زندگی اش عوض شده است. یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سر اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا من اینقد شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود همه همینجور باهام برخورد کردن» آدم معتاد اصلا هیچ چیز برایش مهم نیست فقط میخواهد مواد بهش برسد. می گفت فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس سوره است یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم «آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید!» آوینی هم گفته بود «اصا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم». پولی بهش داده و گفته بود «هروقت نیاز داشتی بیا بگیر». هرچند وقت یکبار میرفت پیش آوینی. یکبار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون می آید تا به اتاق بغلی برود میبیند این بنده خدا هم نشسته منتظر. کلی ازش عذرخواهی میکند و میگوید «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم … من عذر میخوام که معطل شدی». طرف می گفت همینطور میرفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرفها اصلا نبود. حتی در این مدت اصلا و ابدا یک بار هم با من چک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول میگیره؟». وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی طلبم را یواشکی می داد و من هم می رفتم. یکبار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک. من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «میخوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ – چون ۲هزار تومن بیشتر توش نیست. – آره آره میخوام ببندم حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو». از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان ۳ تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم «دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت». و برای همیشه ترک کرد. هرگز هم سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید آوینی شهید شده است. سايت خاطره نگاری به مناسبت روز قلم از قول محمدعلی فارسی از همکاران آن شهید www.khaterenegari.com @ertebatmoaserdini .