نام تو بردم نه غمی ماند و نه هَمی . .
بِاَبی اَنتَ و اُمّی
گویی یا هیچ نه همی به دلم بود نه غمی
بِاَبی اَنتَ و اُمّی، یا علی ع":)
بسیار کلنجار رفت
با مرغابی ها و بعد با میخ در..
هرکدام میپرسیدند چرا؟
آرام..درِ گوشی میگفت:
دلتنگِ فاطمه ام:)