eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
7.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
232 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀 🌷ماجرای شیرین و جالب بدنیا امدن فرزند سردار شهید 🌷 زمستان سال ۶۲بود ما تو اسلام اباد غرب زندگی میکردم ابراهیم از تهران اباد بود از قیافش معلوم بود که چندوقت است نخوابیده است😨 با اینکه خسته بود اجازه نداد من کار کنم🙃 خودش شام را اورد خوردیم جمع کرد مهدی را خواباند😴 رختخواب هارا انداخت من مصطفی پسر دومم را باردار بودم🙈 شروع کرد به حرف زدن با بچه توراهیمون😳😟 میگفت(بابایی اگر پسر خوب و حرف گوش کن باشی باید همین امشب سرزده تشریف بیاری،😳میدونی چرا؟چون بابا خیلی کار داره اگه امشب نیای من توی منطقه نگران تو و مامانت هستم☹️ بیا و مردونگی کن همین امشب تشریف فرمایی کن😑)جالب این بود که میگفت"اگه پسر خوبی باشی"نمیدانم از کجا میدانست بچه پسر است😟😳 هنوز حرفش تموم نشده بود که زد زیر حرفش و گفت(نه بابایی،امشب نیا🙁 بابا ابراهیم خستس چند شبه که نخوابیده بمونه برای فرداشب😤)این را که گفت خندیدم 😂گفتم تکلیف این بچه رو روشن کن بیاد یانیاد؟😉 کمی فکر کرد گفت قبول همین امشب،چه شبی بهتر از امشب که تولد امام حسن عسگری هم هست🤗 بعد انگار که با یکی از نیروهایش حرف میزند گفت پس همین امشب مفهومه؟👨‍✈️😡 مدتی گذشت احساس دردکردم و حالم بدشد😰ابراهیم حال مرا که دید ترسید گفت بابا تو دیگه کی هسی شوخی هم سرت😐 نمیشه پدر صلواتی؟🙃 دردم بیشتر شد ابراهیم دستوپایش را گم کرده بود😵 و از طرفی هم اشک تو چشماش حلقه زده بود😥 پرسید وقتشه؟گفتم اره🙈 منو رسوند بیمارستان و فرزندم بدنیا اومد و بچه هم پسر بود😟😍 اون شب ابراهیم مثل پروانه دورم میچرخید🦋 اون شبو هیچوقت فراموش نمیکنم و هروقت یادش میوفتم خندم میگیره💔🌺😍 📎راوی:ژیلابدیهیان(همسرشهید) 📚منبع:کتاب برای خدامخلص بود 💚 🍃🍃🍃 @kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله مجتهدی تهرانی : ✅ هیچ گناه و عبادتی را کوچک نشمارید.. هیـچ گناهـی را کوچک نشمـارید و به کوچـکی آن نـگاه نکنیـد. نــگاه کنیـد ببینیـد مخالفت چه کسی را کردیـد. شایـد غضب خـــدا در همین گناه باشد. از آن طــرف، هیـچ عبادتـی را هـم کوچـک نـشماریـد، شایـد که رضایـت خـــدا در همین عبادت باشد. دست کوری را می گیری و از این طرف خیابان به آن طرف می بری، نگو این که چیزی نیست, یک وقت می بینی که همیـن کـــارِ کوچـک، تـو را بهشتـی کــرد. ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَرَج 🍃🍃🍃 @kafoshohada
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
شہید‌حسین‌معز‌غلامۍ💔 #یافاطمةالزهراس🍃
خوش‌بحالتون‌الان‌توبهشت‌بارفقاتون‌پیش‌ امام‌حسین‌ع‌سینہ‌میزنید... هعیییی💔🚶‍♀
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
﷽ #سه_دقیقه_درقیامت (قسمت چهل وهفتم_تنهایی) یـک روز بـرای ایـنکه حـال و هـوایم عـوض شود، با خانم
(قسمت چهل وهشتم_نشانه ها) پـس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد، فهمیدم که مــن بــرخی از اتــفاقات آیــنده نــزدیک را هـم دیـده‌ام. نمی‌دانستم چطور ممکن است. لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم. ایـشان هـم اشـاره کـرد کـه در ایـن حالت مکاشفه که شما بـودی، بـحث زمان و مکان مطرح نبوده. لذا بعید نیست که بـــرخی مـــوارد مـــربوط بــه آیــنده را دیــده بــاشید. بـعد از ایـن صـحبت، یـقین کردم که ماجرای شهادت برخی هــــــمکاران مـــــن اتـــــفاق خـــــواهد افـــــتاد. یـکی دو هـفته بـعد از بـهبودی من، پدرم در اثر یک سانحه مـصدوم شـد و چـند روز بعد، دار فانی را وداع گفت. خیلی نـاراحت بـودم، امـا یـاد حرف عموی خدا بیامرزم افتادم که گـفت: ایـن بـاغ بـرای مـن و پدرت هست و به زودی به ما ملحق می‌شود. در یــکی از روزهــای دوران نـقاهت، بـه شـهرستان دوران کـودکی و نـوجوانی سـر زدم، بـه سراغ مسجد قدیمی محل رفـتم و یـاد و خاطرات کودکی و نوجوانی، برایم تداعی شد. یـکی از پـیرمردهای قـدیمی مـسجد را دیدم. سلام و علیک کـــــردیم و بـــــرای نــــماز وارد مــــسجد شــــدیم. یـکباره یـاد صـحنه‌هایی افـتادم که از حساب و کتاب اعمال دیـده بـودم. یـاد آن پیرمردی که به من تهمت زده بود و به خـاطر رضـایت مـن، ثـواب حـسینیه‌اش را بـه من بخشید. ایـن افـکار و صحنه ناراحتی آن پیرمرد، همین‌طور در مقابل چـشمانم بـود. بـا خـودم گـفتم: بـاید پـیگیری کنم و ببینم ایـن مـاجرا تـا چـه حـد صحت دارد. هرچند می‌دانستم که مـانند بـقیه مـوارد، این هم واقعی است. اما دوست داشتم حـسینیه‌ای کـه بـه مـن بـخشیده شـد را از نـزدیک بـبینم. بـه آن پـیرمرد گفتم: فلانی را یادتان هست؟ همان که چهار سال پیش مرحوم شد. گـفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چقدر این مرد خوب بود. ایـن آدم بی‌سر و صدا کار خیر می‌کرد. آدم درستی بود. مثل آن حاجی کم پیدا می‌شود. گـفتم: بـله، امـا خـبر داری این بنده خدا چیزی تو این شهر وقـــــــف کـــــــرده؟ مـــــــسجد، حـــــــسینیه؟! گـفت: نـمی‌دانم. ولـی فلانی خیلی با او رفیق بود. حتماً خبر دارد. الـــــان هـــــم داخـــــل مــــسجد نــــشسته... التماس دعای فرج 🌹🍃 👈 .... 🍃🍃🍃 @kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا 🌸 ببخشییید کم پست میزارم سررم خیلیی شلوغه 🚶‍♀ ان‌شالله جبران میشه اونایی ک پی وی اومدید ویا ناشناس پیام دادین پست زیاد میزارم میتونید پنج شنبه جمعه ک خلوت ترین، پستارو بخونید... ببخشید خودمم اخه همینم 😅 تو ده تا کانال عضوم ولی میزارم بعدا چک میکنم 🍃 سعی میکنم ن خیلییی کم و ن خیلییی زیاد پست بزارم ک اذیت نشین :))