فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوࢪے🥀
راهےمیشمبہسوے...
🍃🍃🍃
@kafoshohada
خیلی پیام دادین ک دلتون راهیان میخواد
بهقولحاجحسینیکتا شہداخودشون باید دعوت کنن تا قسمت شه...💔
انشالله بخون پاک امام حسین ع هممون دعوت بشیم بریم راهیان بزودی زووود انشالله🙂
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
﷽ #سه_دقیقه_درقیامت (قسمت پنجاه_مدافع حرم) دیـگر یـقین داشـتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی اسـ
﷽
#سه_دقیقه_درقیامت
(قسمت پنجاه و یکم_مدافع حرم)
یـکی دو شب قبل از عملیات، رفقای صمیمی بنده که سالها
با هم همکار بودیم، دور هم جمع شدیم. یکی از آنها گفت:
شـنیدم کـه شـما در اتاق عمل، حالتی شبیه مرگ پیدا کردید
و...
خـلاصه خـیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم. اما قبول
نـکردم. من برای یکی دو نفر، خیلی سر بسته حرف زده بودم
و آنهـا بـاور نـکردند. لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی
حرفی نزنم.
جوادمحمدی، سید یحیی براتی، سجاد مرادی، برادر کاظمی،
بـرادر مرتضی زارع و شاهسنایی و... در کنار هم بودیم. آنها
مـرا بـه یـکی از اتـاقهای مـقر بردند و اصرار کردند که باید
تعریف کنی.
مـن هـم کـمی از مـاجرا را گـفتم، رفـقای من خیلی منقلب
شـدند. خـصوصاً در مـسئله حـقالناس و مقام شهادت. چند
روز بـعد در یکی از عملیاتها حضور داشتم. در حین عملیات
مـجروح شـدم و افتادم. جراحت من سطحی بود اما درست
در تــــــــیررس دشـــــــمن افـــــــتاده بـــــــودم.
هــیچ حــرکتی نــمیتوانستم انــجام دهــم. کـسی هـم
نـمیتوانست بـه من نزدیک شود. شهادتین را گفتم. در این
لحظات منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیرانداز تکفیری
به شهادت برسم.
در ایـن شـرایط بحرانی، عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی
خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خیلی سریع
مـرا بـه سـنگر مـنتقل کردند. خیلی از این کار ناراحت شدم.
گـفتم: چـرا ایـن کـار رو کردید؟ ممکن بود همه ما رو بزنند.
جـواد مـحمدی گفت: تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی
هستی چه دیدهای.
چـند روز بـعد، بـاز ایـن افـراد در جـلسهای خصوصی از من
خـواستند که برایشان از برزخ بگویم. نگاهی به چهره تکتک
آنهـا کـردم. گـفتم چـند نفری از شما فردا شهید میشوید.
سـکوتی عـجیب در آن جـلسه حـاکم شـد. با نگاههای خود
الــــتماس مــــیکردند کــــه مـــن ســـکوت نـــکنم.
حـال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود. من تمام آنچه
دیـده بـودم را گـفتم. از طرفی برای خودم نگران بودم. نکند
مـن در جـمع ایـنها نـباشم. امـا نـه. انشاءالله که هستم.
جـواد بـا اصـرار از مـن سـؤال میکرد و من جواب میدادم.
در آخـر گـفت: چـه چـیزی بـیش از همه در آنطرف به درد
میخورد؟
گـفتم بـعد از اهـمیت بـه نـماز، با نیت الهی و خالصانه، هر
چـه میتوانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. روز بعد یادم
هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی، در مورد مسائل
نـظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربیها خوراک خوبی
ایـجاد شـد. خـیلی از رزمـندگان مـدافع حرم از این صحبت
ناراحت بودند.
التماس دعای فرج 🌹🍃
👈 #ادامه_دارد....
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
💔گریههای بیامان طلبه اهوازی در آغوش شهدای هویزه💔
کاروان حوزه به راه افتاده بود و مناطق عملیاتی جنوب مقصد طلاب اهوازی؛ ۵ منطقه عملیاتی برای بازدید طلاب در برنامه کاروان مشخص شده بود.
از همان ابتدای مسیر، حال و هوای طلاب عوض شده بود، هنوز به طلاییه نرسیده بودیم که بوی خوش خاک بهشتی به مشام رسید و دل طلاب را کربلایی و زینبی کرد...
به منطقه که رسیدیم، هرکس گوشهای از خاک خیس طلائیه را انتخاب کرد و ساعتی در خلوت خودش غرق شد...
یک ساعتی گذشت و نوبت به روایتگری رسید. حجتالاسلام گودرزی، از راویان سیره شهدا، کلام خود را با پیام شهید آغاز و با روضه امام حسین و حضرت زینب(س) تمام کرد.
نام حضرت زینب(س) که آمد طلاب ناخودآگاه شور حسینی گرفته و نوحه (منم باید برم، آره برم سرم بره، نزارم هیچ حرومی به طرف حرم بره) را بلندبلند خواندند...
در اوج مداحی و همخوانی جمع، یکی از طلاب پایه اولی را دیدم، به من گفت: مگه هنوز توی سوریه جنگ و درگیری هست!؟ مگه داعش از بین نرفته!؟ گفتم درسته که حکومت داعش نابود شده، اما هنوز تو بعضی از مناطق حاشیهای گروههای تکفیری هستن... گفت: ینی میشه ماهم بریم بجنگیم؟ لبخندی زدم و گفتم: إنشاءالله آزادی قدس...
آرامآرام کاروان جمع شد و پس از وداع با شهدای طلائیه، راهی مسیر بهشت هویزه شدیم...
بهشت شهدای هویزه، برخلاف یادمانهای دفاع مقدس، مدفن پیکر پاک و محل قبول شهداست... شهدای نبرد هویزه. نبردی به علمداری شهید حسین علمالهدی؛ شهیدی که حاجترواست و به گواه زائرینش، عجیب حاجت میدهد.
خودروی ما پیشتاز کاروان حوزه است و باید برای مهیا کردن امکانات، زودتر از کاروان به منطقه برسد...
به هویزه که رسیدیم، تلفن مسئول کاروان زنگ خورد. شیخ کیانی، مدیر کاروان است. از لحن صدایش مشخص بود که این یک تماس معمولی نیست! همه آن چند ثانیه اینچنین خلاصه شد (چیشده؟ کی شهید شده!؟ نسبتش باهاش چیه!؟ داییِ حسین نعمت تباره؟ یا حسین... باشه حواسم هست. خدانگهدار)
برگشت بهم گفت: داییِ یکی از طلبهها (شهید احسان کربلایی پور) دیشب توی سوریه شهید شده، هنوز خبر نداره، باید خبر شهادتش رو بهش بگیم...
کاروان هم رسیده بود، بعد از اینکه طلاب وارد گلزار شهدا شدند، اقامه نماز کرده و بعد از آن نوبت به روایتگری رسیده بود...
دنبال اون طلبه میگشتم، آخر سر دیدم یکی از روحانیون کنارش نشسته و داره آروم آروم در گوشش زمزمه میکنه... صدای روایتگر از بلندگوهای یادمان به گوش میرسید. چند لحظه بعد شونه های اون طلبه لرزید... خودشو تو آغوش شیخ زهرتی انداخت و امان از گریههای بیامان...
با خود گفتم حتماً حکمتی داشت که در جوار شهدا، خبر شهادت یکی از عزیزانش را به آن طلبه جوان دادند...
نزدیک غروب بود. غروبی دلانگیز در دنجترین جای دنیا؛ بهشت شهدای هویزه...
ایکاش میماندیم. اما باید طی طریق کرد؛ طریق الی راهیان سرزمین نور...
#شهید_احسان_کربلایی_پور
✍روایت خبرنگار حوزه/ #ماه_شعبان
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید عارف کاید خورده:
میرویم به پیشواز گلولههایی که سینههایمان را سرد میکند از داغهایتان و شما میمانید و دو چیز.
اولی خون ما و پیروی از ولایت فقیه
دومی دنیا و هوای نفستان.
یادتان باشد قیامت باید در چشمان تکتک شهدا زل بزنید و جواب بدهید.
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
🕊 #شهیدحسننجمه :
هرگاهتصمیمگرفتےبدون #حجاب
وباظاهرغیراسلامےبیرونبروۍ،
بدانکهغربرادرتهاجمفرهنگےاشیارۍ
مےکنےوتوجهجوانانےکهسعےبرحفظ
نگاهشاندارندراجلبمےکنے🔥
مباداحجابـےکهبرتوواجبشدهتاتورا
با #نجابت_فاطمے پاکدامننگهدارد
راتحریفکنےچراکهتوآبروۍتمامے
دخترانمحجبهوپاکدامنهستےبااین
همهاگرهمچنانبهاینمسئلهبـےتوجه
بودۍبدانکهدیگراسمشیعهبرروۍ
تونمیتوانگذاشت..
🍃🍃🍃
@kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀
لحظه ایی که شهید شد.!!!🖤🖤
این لحظه چند!💔🖤
#شهداشرمندهاییم😔😭
اللهم عجل الولیک الفرج، به حق زینب🖤
اللهم الرزقنا شهادت😭😭
🍃🍃🍃
@kafoshohada