eitaa logo
کهف الحسن علیه السلام
2.8هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
15هزار ویدیو
38 فایل
قرارگاه حسن ابن علی علیهما السلام: گردان های شهید عماد مغنیه حبیب بن مظاهر حضرت ام البنین بنات الحسن ابناء الحسن https://eitaa.com/joinchat/2410217474C499b7769cd
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 #شهید_جهاد_مغنیه همیشه هرکجا که بود تا صدای #اذان را میشنید #نمازش رو میخواند. حتی گاهی در جلسات در حین حرف زدن بود و تا صدای اذان به گوشش میرسید انگار #ملائک در گوشش صدایش کردند به آرامی بلندمیشد و از همه ما می خواست اول #نماز را بخوانیم و بعد به کار ادامه بدهیم . به #مادرش فوق العاده علاقه داشت. او تمام این اعتقاد ودین و #بصیرت را از #مادرش گرفته بود. #در_محضر_شهدا 🆔 @kahfolhassan
🌷 🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود یعنی بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم را روی لبمان می‌آورد. 🔰یک روز بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است دو نفر شما را با هم شکست⁉️ 🔰حسین گفت: می‌خواستم بکشم، آجر را به دیوار زدم، دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود بدون نمی‌خوابید دبستانی بود اما صبح عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمی‌خوابید، من که هستم این کارها را نمی‌کردم. 🔰سال ۸۸ که از ماموریت برگشته بود به حسین آقا گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید باشد و با شرایط من کنار بیاید. 🆔 @kahfolhassan
🌷 #شهید_محسن_حججی 💠 پیگیـر #شهــادت بــود ... 🌸محسن #پیگیـری خاصے براے #شهـادت داشت، عیـد با خانمش آمد پیش من خیلی نصیحتش ڪردم ڪہ محسن نمی‌خواهد، تو بچہ داری و… هیچ جورے توی ذهنش نمی‌رفت... 🍃روز آخرے ڪہ آمد پیش من، گفت: « حاجـی، چرا من نمی‌توانم بروم؟ چرا کارم جور نمی‌شود کہ بروم؟» گفتم: «محسن،‌ یڪ جای ڪارِت #گیر دارد؛ مثل مایی. برو آن گیـر را درست ڪن.» باتعجب گفت: «من فهمیدم کجای کار گیر دارد: #مـادرم راضی نیست!» 🌸من هم می‌دانستم که نمی‌رود پیش مادرش تا #رضایت بگیرد؛ گفتم: «پس برو رضایتش را به دست بیـاور.» احساس هم ڪردم کہ نمی‌رود. ولے با #مادرش کہ صحبت ڪردیم، می‌گوید کہ رفته آنجا، بہ دست و پای مـادر افتاده و‌ گریه شدید ڪرده که از گریه‌اش پاهای ایشان خیس می‌شده است. 🍃به مـادر #التماس ڪرده است: «اجازه بده من بروم.» مـادرش هم می‌گوید: «برو؛ ولے شهید نشو » ڪہ محسن در جواب گفته است: «نه، من می‌روم؛ ولی عزیز می‌شوم مادر.» 📚 راوی : جناب حمید خلیلی (مدیر انتشارات شهید ڪاظمی) #در_محضر_شهدا 🆔 @kahfolhassan
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 حق فرزند برگردنت این است که را در حضور او تکریم کنی... 🎙 @kahfolhassan@kahfolhassan