باسلام واحترام
روز کارمند، تجلیل از انسان های شایستهای است که هدفشان خدمت به مردم و کسب رضای پروردگار است. آنان که همه همت و تلاششان، گشایش گره های زندگی انسانها، رفع مشکلات و ایجاد آرامش در جامعه است.
🌷روز کارمند مبارک باد🌷
#شهید_سید_مهدی_رضوی
.
مادر شهید در خصوص ویژگی ها و سرگذشت فرزندش میگوید:سید مهدی در سال 50 به دینا آمد. زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد. یادم میآید زمانی که 11 سالش بود, یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت. گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش». گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند برای در سختی برای ما میجنگند، آن وقت من باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد.
14 ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد.
صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم. شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کنم.
اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!» این مادر شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند:
منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
°|•♧🌹🕊🌹
#خاطرات
#سردار_عاشورایی
#مهدی_باکری
⚘بسم رب الشهدا و الصدیقین⚘
حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند .
مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند.
رفتیم خانه شان ؛ بیرون شهر. بهم گفت :همین جا بشین من میآم... دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست.
داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهرهای ناتنیش را... گفت: من این جا دیر به دیر میآم. میخوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم.
#شهادت_اتفاقی_نیست #اللهم_انّی_اسئلک_لذة_نظر_الی_وجهک_و_شوق_الی_لقاءک
─═इई 🍃🌹🍃ईइ═─
╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
💠🍃💠🍃💠
از صلیب سرخ امده بودند اردوگاه اسرا گفتند در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه ؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی اقا سید حرفی نزد
- پس شما را شکنجه نمیکنند ؟ اقاسید بااون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود اقای ابوترابی را برد توی اتاق خودش گفت : تو بیشتر ازهمه کتک خوردی چرا به اینها چیزی نگفتی
اقای ابوترابی برگشتند گفتند : ما دو تا مسلمانیم باهم درگیر شدیم انها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت اقا سید را بوسید توی سر خودش زد گفت شما الحق سربازان خمینی هستید
همین کار سید شرافت افسرعراقی بیشتر کرد تا با همه ی ما به شیوه اسیران مسلمان برخورد بشه و از اون روز ببعد خبری از شکنجه نبود
سید مهارت خاصی در نمک گیر کردن آدمها داشت ....
#سید_آزادگان_ابوترابی
#آزادگان
#اسرای_شهید
#سیره_آزادگان_و_شهدا🌸
راه ناتمام شما ...
وسعت گامهایی را می طلبد در صراط نلغزد و خستگی نشناسد ،
گامهایی که در هنگام #صلاح و #ثواب پیشگام باشد و بر دیگران پیشی بگیرد ،
گامهایی که #راه را از بیراهه بشناسد و حرکت را بر سکون مقدم دارد ....
#گام هایی مانند گام های شما ....
#شهیدمحمدغفاری🌷
#نیروی_ویژه_صابرین_سپاه
#شهادت_سردشت_ارتفاعات_جاسوسان_درگیری_باگروهک_پژاک
🌷 نثار روح پرفتوحش صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بازیگر فیلم اخراجیها در سوریه به شهادت رسید
شهید ابراهیم خلیلی تخریبچی بود و دستی در هنر هم داشت . او بازیگر فیلم «اخراجیهای1» بود ... پدر بزرگوارش و همچنین عموی ایشان در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند .
او نیز در عملیات تفحص شهدا از ناحیه یڪ پا مجروج و به درجه جانبازی نائل شده بود ،
و در سن ۳۸ سالگی در سوریه به شهادت رسید .
شهید مدافع حرم
#شهید_ابراهیم_خلیلی
#سالگرد_شهادتشان
#شهیدمحمدغفاری 💔
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
#دلتنگی
لبخند بزن!
صبح را
بگذار من
به رسمِ حضورت دل بندم
تا آفتاب، از آن سوی بيداری
در من، نفس بکشد...
🌷شهید حسن خجسته🌷
#روزتان_شهدایی
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۴ شهریور ماه سالروز شهادت مدافع حرم" احمد حیاری " گرامی باد
#صلوات
🌾🕊🌾🕊🌾
#شهیدانه
شهید حاج #حسین_خرازی به روایت #شهید_آوینی:
وقتی از این كانال كه سنگرهای دشمن را به یكدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به #فرمانده خواهی رسید، به #علمدار
او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت اما چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش نشانهی بهتری است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
═ೋ❅🕊❅ೋ═
═ೋ❅🌾❅ೋ═
💠🍃💠🍃💠
روی تو چو نوبهار دیدم
گل را ز تو شرمسار دیدم
تا در دل من قرار کردی
دل را ز تو بیقرار دیدم...
#دلنوشته_شهدا